محمد شهاب، بازار: تا چه حد میتوان به علم اقتصاد اعتماد کرد؟ معمولاً دانشجویان اقتصاد به خواندن یک یا دو کتاب در زمینه اقتصاد کلان یا اقتصاد خرد بسنده نمی کنند. آنها کتاب های بیشتر در حوزه اقتصاد کلان و اقتصاد خرد را تمایل به خواندن دارند این برای آن است که همواره ابهامی در اقتصاد کلان یا اقتصاد خرد وجود داشته که دانشجویان با مطالعه کتاب های بیشتر در این حوزه می خواهند آن برطرف شود. در عین آنکه کتاب های دیگر همچنان همان نمودارها مدل ها و غیره است ولی این اقناع ایجاد میکند که به درستی اقتصاد کلان و اقتصاد خرد فرا گرفته شده است. این اقناع ناشی از تکرار مدل ها در ذهن است که این تصور را ایجاد میکند از لحاظ مفهومی آنچه باید متوجه شد انجام شده است.
اقتصاد کلان و اقتصاد خرد دو درس اصلی علم اقتصاد هستند که شاید بتوان گفت اگر قرار باشد علم اقتصاد یاد گرفته شود مطالعه یک کتاب از اقتصاد خرد و یک کتاب از اقتصاد کلان کفایت کند.
اقتصاد کلان به سیاست گذاری ها دولت اشاره دارد که در نهایت می گوید دولت بهتر است سیاست گذاری خود را مقید به شرایط رکودی کند و در غیر شرایط رکودی سیاست گذاری نکند. اقتصاد خرد از هزینه نهایی در آمد نهایی بنگاه صحبت می کند که یک تولید کننده تا زمانی که هزینه نهایی از درآمد نهایی پیشی نگرفته است به افزایش تولید ادامه میدهد این مبحث با در نظر گرفتن حالات مختلف بازار، مصادیق مختلف تصمیم گیری بنگاه بر اساس هزینه نهایی و درآمد نهایی بیان میکند.
اگر حمایت به عنوان یک سیاست گذاری پایدار از تولید انجام شود عملا رفتار اقتصاد خرد بنگاه ها تحت تاثیر آن سیاست در قالب هزینه نهایی و درآمد نهایی قرار میگیرد لذا میتوان اقتصاد کلان را اولی بر اقتصاد خرد نیز دید.
چرا ده سال مطالعه در رشته اقتصاد؟
اگر اقتصاد همان اقتصاد کلان و خرد است و اقتصاد کلان همان توصیه به عدم سیاست گذاری دولت، چرا ده سال مطالعه در رشته علم اقتصاد برای اخذ مدارک دانشگاهی آن باید انجام میشد؟
حواشی های متعدد و ابهام هایی در نمودار ها و مدل ها که تصور مطالعه چند و چند باره آن را ایجاد می کند شاید از دلایل پذیرش دانشجویان این رشته در جهت قابلیت اختصاص ده سال برای این رشته باشد.
بررسی مکاتب علم اقتصاد:
شاید بررسی مکاتب علم اقتصاد، آزمون بهتری برای کفایت به این سوال که تا چه حد می توان به علم اقتصاد اعتماد کرد باشد.
در مواجه شما با مکاتب اقتصادی، مکاتب کینزی، پولگرایان، کینزی های جدید، کلاسیک های جدید، ادوار تجاری حقیقی، پسا کینزی ها وجود دارد. چه تفاوتی بین این مکاتب وجود دارد؟ تقریباً هیچ تفاوتی بین این مکاتب نیست در عین این که هر کدام متمایز از دیگری و به صورت صفحات متعدد خود را معرفی کرده اند.
برای همه این مکاتب تصمیم به اجرای اقتصاد کلان تابع شرایط است. و انتخاب سیاست گذاری کلان در شرایط رونق تورم است.
واقعاً سوال این است که اگر اقتصاد با همان قوانین بازار در شرایط رونق پیش می رود این همه مطالعه در قالب علم اقتصاد برای چه بوده است؟ فقط برای این بوده است که اگر شرایط رکود یا تورم یا رکود تورم شد از گزاره ضرورت اجرای سیاست گذاری کلان از سوی دولت صحبت شود!؟ دو انتقاد به علم اقتصاد متعارف است. اولاً ادبیات فعلی این علم، گفته نهایی خود را به آشکارا بیان نکرده یا خود را به آن معرفی نکرده است به گونه ای که دانشجویان اقتصادی نیز متوجه نمیشود شیره نهایی کلام این رشته چه بوده است. دوماً این شیره نهایی در فرایند یک تحلیل عمیق نیز استخراج نشده است.
نظر شما