مهدی رضایتی: حال بازار حال مریضی ست که خون زیادی از دست داده و بدحال افتاده در بستر بیماری. البته این مریض جان سخت است و نخواهد مرد. دو مسیر پیش رو داریم: یکی رها کردن آن تا زمانی که بطور طبیعی ریکاوری کند یا اینکه چند واحد خون از جایی تهیه کنیم و به این بیمار تزریق کنیم. اینکه دامنه را نامتقارن کنیم، فروش را ابطال کنیم و بسیاری از درمان های دیگر حکم مسکن هایی دارد که بعضا عوارض برخی از آنها بیشتر فوائد آن است.
سوال اصلی این است که کدام مسیر را انتخاب کنیم؟
راه حل برای ما که فعال بازاریم مشخص است، زنده ماندن و صبر تا زمانیکه خود به خود بازار احیا شود. این زمان ممکن است یک روز باشد یا چندین ماه و سال.
راه حل دوم مسیر را کوتاهتر می کند اما خرج دارد، هم مادی هم معنوی. معنوی از این جهت که فعالان بازار ذینفع مسیر دوم هستند. بنابراین پیشنهاد این مسیر منطقه ممنوعه است و هر پیشنهاد دهنده ای براحتی متهم می شود به انواع رذیلتهای اخلاقی، اخلال در نظام اقتصادی و پنهان شدن پست سر مردم. بنابراین کنار نشستن و صبر کردن و طی کردن مسیر طبیعی بازار را انتخاب می کنیم. (بماند که برخی از ریزش بیشتر کیف هم میکنند).
اما پاسخ لزوما برای مردمی که پس انداز و سرمایه در گردش و امال و آرزوها را وارد بازار کردند تا از تورم در امان بمانند لزوما یکی نیست. اکنون دولت، حاکمیت، بانک مرکزی و فعالان قدیمی بازار خود را کنار کشیده اند و این بندگان خدا در این همه گرفتاری و مریضی دست به اعتراض در خیابان ها می زنند. شما به فعال بازار، حقوقی، دولت و بانک مرکزی می توانی بگویی صبر کن یک تورم بخورد درست می شود اما به این جماعت که دستکم نیمی از سرمایه اش از دست رفته چه می شود گفت.
هزینه و فایده تزریق پول:
می شود حدس زد که با تزریق ۲۰-۳۰ همت بازار از این حالت افتاده در بستر نجات پیدا خواهد کرد و احتمالا سر پا می شود و راه می رود. اما برای دویدن خیلی زود است. این میزان نقدینگی معادل ۵ درصد پایه پولی است و در بدترین حالت ۵ درصد تورم در پی دارد. اگر خوشبینی به برجام باشد که این تورم شاید به ۲-۳ درصد هم نرسد. حتی اگر قبل شروع مجدد انتظارات تورمی سهام فروخته شود می تواند تورم زایی ان صفر شود. (اگر بورس نبود قطعا بیشتر از این ارقام تورم میداشتیم). در مقابل بازار احیا می شود، کمی زیان ها کمتر می شود و بخشی از ته مانده سرمایه اجتماعی و اعتماد به دولت و حاکمیت ترمیم می شود. حالا اینجا عقلای قوم باید چرتکه بیندازند و ببینند به هزینه اش می ارزد یا نه.
در باب منابع:
قانون یک درصد منابع ریالی صندوق توسعه را جهت کمک به بازار در بحران ها اختصاص داده است اما سیاستگذار با مصلحت اندیشی آنرا اجرا نمی کند. به هر حال شاید چند دهه طول کشید تا قانونگذار به اهمیت بازار پی ببرد (قبلا ها معتقد بود قماره خانه است) و بگوید کمک به آن به اندازه ۱ درصد صندوق و تورم زایی آن ارزش دارد. اما خودمان هنوز قبول نداریم.
کسری بودجه با فروش حباب:
اینکه دولت حداقل ۱۰-۱۵ همت حباب به مردمی فروخته که دعوتشان کرده کاملا محرز شده است. یعنی انتقال پول از جیب ۲ میلون سهامدار تازه وارد به جیب ۸۰ میلیون نفر. اینکه همین مبلغ از جیب ۸۰ میلیون به ۲ میلیون نفر برگردد نامش تورم زایی نیست. چون دولت نمی توان با فروش حباب تامین کسری بودجه کند و مردم هم با بنگاهی سر کوچه معامله نکرده اند. هیچ سیاست اقتصادی هم در اینده بدون اعتماد مردم قابل اجرا نیست. اما همه همکاران ما که مو را ازماست میکشند تا مبادا ریالی وارد شود این مساله را پیگیری نکردند. (مساله مالیات هم به همین میزان درست است).
دورانی که موسسات غیر مجاز وارد بحران شدند که دولت هم در آن نقشی نداشت بانک مرکزی حدود ۱۵ درصد (عدد دقیق نداریم) پایه پولی را تزریق کرد و کسی هم صدایش در نیامد (همزمان با استارت جهش ارزی). اینجا یک سوم این رقم نیاز است اما مقاومت دهها برابر. البته قیاس موسسات با بورس بسیار ارزنده خودش ظلم است.
پ. ن: نویسنده به مسئولیت مردم در سرمایه گذاری واقف است و هشدارها جهت احتیاط (نه شناسایی حباب) هم داده شد. اما صدای دولت و حاکمیت همراه شد با یک دروغ شیرین و تطمیع مردمی که به دنبال سرپناهی برای پس انداز خود بودند. در خصوص اینکه آیا تزریق پول در شرایط فعلی خرید حباب است یا خیر هم می شود حرف زد اما بحث به درازا می کشد.
نظر شما