محمدشهاب، بازار: جان مینارد کینز معتقد بود وقتی قیمت در بازار محصول ثابت باشد، سیاست پولی را باید از منظر کاهش نرخ بهره در بازار پول توضیح داد و فریدمن معتقد است افزایش سیاست پولی را نباید از منظر کاهش نرخ بهره توضیح داد چرا که فرض تورم ثابت، همیشه برقرار نیست و لذا نرخ بهره اسمی تابع تورم است. فریدمن کنترل سیاست پولی را ابزاری برای کنترل تورم بیان می کند و ادعای او این است که استمرار در کنترل سیاست پولی استمرار در ثابت بودن سطح قیمت ها را ایجاد می کند. کینز می گوید از ثابت بودن سطح قیمت ها میتوان برای اثر گذاری سیاست پولی استفاده کرد ولی فریدمن می گوید چون ثابت بودن سطح قیمت ها به کنترل سیاست پولی مرتبط است، نمیتوان از سیاست پولی بهره برد.
چه فرقی بین جان مینارد کینز و میلتون فریدمن است وقتی هر دو بر اساس قوانین بازار، متغیر های اقتصادی را کنار هم می چینند؟ کینز سیاست پولی را از زاویه قوانین بازار تفسیر می کند و ثبات سطح قیمت ها را نیز بر اساس همان قوانین بازار قابل توضیح می داند.
علم اقتصاد از شخصیتی به نام کینز این استفاده را برده است که وی را جریان ساز مخالف مکتب متعارف علم اقتصاد معرفی کند. لیکن قوانین بازار یا همان عرضه و تقاضا و قیمت هایی که تابع عرضه و تقاضا هستند، همان اصول اصلی وی برای تحلیل و تفسیر بوده است
علم اقتصاد از شخصیتی به نام کینز این استفاده را برده است که وی را جریان ساز مخالف مکتب متعارف علم اقتصاد معرفی کند. لیکن قوانین بازار یا همان عرضه و تقاضا و قیمت هایی که تابع عرضه و تقاضا هستند، همان اصول اصلی وی برای تحلیل و تفسیر بوده است.
تفسیر متغیر های اقتصادی بر اساس چارچوبی غیر از چارچوب بازار میتوانست به عنوان یک ادبیات مقابل ادبیات اقتصاد متعارف معرفی شود؛ وقتی اولین پیامد سیاست پولی مرتبط با تولید، افزایش تولید است بدون آن که قرار باشد نرخ بهره کاهش یافته و به واسطه آن، افزایش تولید و خدمات ایجاد شده باشد. این گزاره از سیاست پولی گزاره ای بود که میتواند مسیر ایجاد ادبیات مقابل با میلتون فریدمن معرفی شود.
نظریه های اقتصاد بارها به پس انداز به عنوان یک فاکتور مهم در امر سرمایه گذاری و توسعه پرداخته اند. سوال این است چرا این تاکید بر پس انداز این قدر جدی مورد توجه بوده است در شرایطی که به هر حال ناچاراً آخرین گردش پول در جامعه، پس انداز خواهد بود و به صورت طبیعی پس انداز انجام می گیرد و نیاز به توصیه برای پس انداز زودتر برای همان آرمان و هدف افزایش تولید نبود؛ تا تقاضا برای تولیدی که انجام گرفته است؛ کاهش پیدا کند.
علم اقتصاد از طریق تاکید بر پس انداز، عکس آنچه بیان کرد را برای کشورهایی که آنها را به پس انداز بیشتر توصیه می کرد به وجود آورد. قرار است درآمد ها صرف تقاضا شود تا آنچه در ابتدا کالاهای تولید شده مصرف شود و همان مصرف، تولید را مجدد ادامه دار کند. این نقص نظریات علم اقتصاد بعد ها از طریق اصلاح نظریه های رشد تا حدودی از غلظت اولیه اش کاست ولی هم چنان با اکتفا به بیان ارتباط افزایش تولید با پس انداز شرکت ها در امر سرمایه گذاری در تحقیق و توسعه، برخی واقعیت های اقتصادی مانند « پیامد تحقیق و توسعه، بازده به مقیاس فزاینده نیست» و «فقط پس اندازهای شرکت ها نبوده است که به تحقیق و توسعه سرازیر شده است» بیان نشده است.
نظر شما