محسن رنانی: اگر در یک عبارت بخواهم بگویم که ایرانیان چرا توسعه نیافتهاند، باید پاسخ را در این عبارت جست و جو کردکه «ما جامعه بی کودکی هستیم». در واقع جامعه ایرانی، جامعه فاقد کودکی بوده است و به همین علت فرایند توسعه در جامعه ما شکل نگرفته است، چون ما ایرانیان از نوزادی به پیری رسیده ایم.
جامعه ایرانی جامعهای است که بدون گذار از دوره کودکی، بزرگ، پیر و فرسوده میشود. ایرانیان دوره مدرن (البته به دور از استثناها) بدون اینکه کودکی را دریافته باشند به بزرگسالی قدم نهاده اند. ایرانیها به لحاظ شخصیتی، کودکی را خوب درنیافتهاند و به لحاظ اجتماعی هم جامعه بیکودکی هستند. در کنار افراد بیکودکی، ما خانواده بیکودکی و مدرسه بیکودکی هم داریم. و البته نظام سیاسی ما نیز یک نظام بیکودکی است.
من در پژوهشی که قبلا منتشر شده است، به نشانههای پیری نظام سیاسی اشاره و تأکید کردهام. در آنجا نشان داده ام که نظام سیاسی ما به پیری زودرس دچار شده است؛ یعنی، درون خود مؤلفههای جوانی و نوجوانی را دارد اما رفتارهایش از جنس رفتارهای دوره پیری است. یعنی تصور بر این است که در ساختار سیاسی ما ابزارهای جوان در سیستم وجود دارد اما رفتارها و سازو کارها از جنس دوران پیری است. این همان پیری زودرس در نظام سیاسی است که باعث بروزمشکلات جدید در زیست اقتصادی و اجتماعی ما نیز شده است.
در پاسخ به این پرسش که «چرا نظام سیاسی ایران بدون گذار از دوره کودکی وبلوغ یکباره به پیری رسیده است؟»، من معتقدم که این پیری در نظام سیاسی هم ناشی از جامعه ایرانی فاقد دوره کودکی است. جامعه فاقد دوره کودکی در درون همه زیر نظامهای سیاسی و اقتصادی واجتماعیاش شرایطی را ایجاد میکند که بعد از تولد بدون گذار از کودکی، نوجوانی و بلوغ، به یکباره به پیری میرسند. اگر این سخن درست باشد آنگاه نتیجهای که از این بحث میتوان گرفت، این است که شکست توسعه در ایران ناشی از فقدان دوران کودکی در جامعه ایرانی است.
اگر به برنامههای توسعه بعد از انقلاب نگاهی بیندازیم متوجه میشویم که اگر چه زیر ساختهای مادی، فیزیکی و اقتصادی کشور بسیار رشد کرده است (به طور مثال بعد از انقلاب تعداد سدهایمان از ۱۹ عدد به ۶۳۰ عدد رسیده یعنی بیش از۳۳ برابر شده که در قیاس با دو و نیم برابرشدن جمعیت، نشانه و رشد قابل تأملی است) متوجه میشویم که تقریبا هیچ حکم، ماده و تبصرهای در آنها درباره کودکی و پرورش روحی و ذهنی دوران کودکی (زیر هفت سال) موجود نیست.
در واقع، بیشتر برنامهها و احکام قانونی آنها در خصوص حوزههای زیربنایی نظیر سدسازی، راه، برق، آب، مخابرات و مواردی از این دست است و بعد درباره آموزش عالی و کمتر درباره آموزش ابتدایی. اما هیچ استراتژی، هدفگذاری و برنامهای برای کودکی ایرانیان در ذهن سیاستگذاران نبود است. گویی ایرانیان کودکی ندارند یا نمیخواهند.
البته این نکته قابل ذکر است که آموزش و پرورش در ایران متولی دوره کودکی(صفر تا ۷ سالگی) نیست، بلکه متصدی بعد از دوره کودکی است. اما فراموش نکنیم که بر اساس دیدگاه بسیاری از روانشناسان، بیش از ۸۰ درصد از ظرفیتهای دوران کودکی قبل از دبستان قابل هدایت و مدیریت است و تنها ممکن است ۲۰ درصد از آن در دبستان شکل بگیرد. .
به دیگر سخن ما درباره بیش از ۸۰ درصد از ظرفیت کودکانمان، هیچ برنامهای نداریم و این ظرفیت به طور خودبهخودی و تصادفی در ارتباطات مختلف کودک با محیط به صورت غیر جهتدار پر می شود و شکل می گیرد. در یک کلام: ظرفیت وجودی کودکان ما به صورت تصادفی شکل می گیرد. این که پدر و مادرشان کی باشد، کجا ساکن باشند، بچه های اطرافشان چگونه باشند، شغل پدرشان چه باشد، مهد کودک بروند یا نه و مربی مهدشان چه رفتاری داشته باشد و نظایر اینها به طور تصادفی شخصیت کودک ما را شکل میدهد.
نظر شما