بهمن خداپناه - در عصر کنونی شهر اهمیتی صد چندان در زندگی مردم، رشد و افول کشورها ایفا میکند. طبق گزارش سازمان ملل در سال ۲۰۱۸ بیشتر جمعیت جهان در مناطق شهری زندگی میکنند (بیش از ۵۰ درصد). در حالیکه این میزان در دهه ۱۹۵۰، تنها ۳۰ درصد جمعیت جهان را شامل می شد و پیش بینی میشود این میزان در سال ۲۰۵۰ به ۶۶ درصد برسد. البته میزان جمعیت شهری در برخی مناطق جهان بسیار بیشتر از آمار ذکر شده می باشد برای مثال در آمریکای شمالی این میزان به ۸۲ درصد و در آمریکای لاتین و کارائیب ۸۰درصد و در اروپا به ۷۳ درصد رسیده است و سایر کشورهای در حال توسعه نیز چنین مسیری را طی خواهند کرد.
نمودار ۱: تغییر جمعیت شهری و روستایی جهان؛ (United-Nations, ۲۰۱۴)
مطالعات تجربی گوناگون در کشورهای مختلف نیز نشان داده است که ارتباط مثبتی بین تراکم جمعیت، میزان جمعیت در یکسو و شکل گیری شرکت های جدید در سوی دیگر وجود داشته است. با اینحال تراکم و اندازه مطلق جمعیت معیاری لازم بوده اما معیار کافی نمی باشند (Acs, Bosma, & Sternberg, ۲۰۰۸). و همزمان با افزایش جمعیت شهرهای جهان، اقتصاد جهانی نیز به شهرها وابسته تر میشود به طوری که طبق گزارش سازمان ملل متحد شهرها مزایای بهره وری بزرگی داشته، و دستاوردهای بی سابقه ای در رقابت و بهره وری ارائه داده اند. به عبارتی، شهرها مرکز دانش، نوآوری، تولیدات و خدمات خاص هستند، و تفکر خلاقانه و نوآوری را تسهیل میکنند.
همزمان با افزایش جمعیت شهرهای جهان، اقتصاد جهانی نیز به شهرها وابسته تر میشود به طوریکه طبق گزارش سازمان ملل متحد شهرها مزایای بهره وری بزرگی داشته، و دستاوردهای بیسابقه ای در رقابت و بهره وری ارائه داده اند.
بعبارتی شهرها مراکز دانش، نوآوری، تولیدات و خدمات خاصی هستند که تفکر خلاقانه و نوآوری را تسهیل می کنند و مزایای اقتصاد شهری میتواند در عملکرد وسیع مناطق شهری به خصوص در مادر شهرها منعکس شود. این مناطق توانایی درآغوش کشیدن تنوع را داشته و طیف متنوعی از تخصص ها را در خود جای میدهند (un-habitat, ۲۰۱۱).
مزایای اقتصاد شهری توانایی انعکاس در عملکرد وسیع مناطق شهری به خصوص در مادر شهرها را دارد. مناطق شهری توانایی درآغوش کشیدن تنوع را داشته و طیف متنوعی از تخصص ها را در خود جای می دهند. مزیتهای درون شهری، شهرها را نسبت به روستاها بهره ورتر ساخته و کشورها بدون رشد شهرها به رشد پایدار اقتصادی دست نخواهند یافت. به عبارتی شهرها نیروی اصلی محرکه اقتصادی ملی هستند. امروزه آنها تولید کننده بیش از ۸۰ درصد GDP جهان هستند و ۱۰۰ شهر بزرگ جهان توان تولید ۳۵درصد GDP جهان را دارند و درنهایت ۲۰۰۰شهر بزرگ جهان تولید کننده ۷۵% GDP جهان هستند. پیش بینی می شود تا سال ۲۰۲۵ چین(۳۱.۲%)، آمریکا(۱۰.۷%)، هند(۳.۷%)، برزیل(۲.۸%) و مکزیک(۱.۶%) بیشترین افزایش GDP را در مناطق شهری داشته باشند. که این کشورها با داشتن ۱۱۰۴ شهر ۱۲۷میلیارد دلار متوسط رشد را دارا خواهند بود.
آمارهای منتج از تحقیقات انجام شده در حوزه شهری نشان می دهد که در شهرهای کشورهای توسعه یافته، شهرها نسبت به جمعیت شان بهره وری بیشتری دارند برای مثال: توکیو با اختصاص ۲۶.۸% جمعیت ملی ۳۴.۱% GDP کشور را به خود اختصاص داده و به طور مشابه لندن با ۲۰.۳%جمعیت ۲۵.۴% GDP و پاریس با داشتن ۱۶.۲% جمعیت ۲۶.۵% GDP و... و. را به خود اختصاص داده است.
نمودار سهم کلانشهرها از جمعیت و تولید ناخالص ملی
یکی از عوامل موثر در راستای فراهم آوردن زمینه های رسیدن به چنین جایگاه و شرایطی در سایر شهرها، تقویت کارآفرینی و کسب وکارهای کوچک و متوسط است که به عنوان عاملی در راستای ایجاد اشتغال و رونق اقتصادی، در بعد نظری و عملی می باشد.
کسب و کارهای کوچک به مثابه منادی نوآوری
تاکنون برای اندازه گیری کارآفرینی شهری معیارهای مختلفی و متنوعی معرفی شده اند که هنوز توافقی قطعی در این باب صورت نگرفته است، ادوراد ال گلیسر(۲۰۰۷) در تحقیق خود از دو شاخص خوداشتغالی و متوسط اندازه شرکت برای اندازه گیری کارآفرینی شهرها استفاده کرده است. وی در این راستا بیان می دارد که شاید نرخ خوداشتغالی طبیعیترین معیار فردی جهت اندازهگیری کارآفرینی باشد که شامل مردمی که خودشان هدایت شرکت و موسسه اشان را بر عهده دارند میشود. براساس سرشماری سال ۲۰۰۰ در آمریکا به میزان ۸.۵ میلیون نفر خوداشتغال هستند. وی حضور شرکت های کوچک در صنایع تامینکننده را معیاری مهم در اندازه گیری می داند، و چینتز ۱۹۶۱ نیز توصیه کرده است که نرخ خوداشتغالی به شدت با حضور شرکتهای کوچک مرتبط است و نرخ خوداشتغالی قویترین ارتباط را با تامین کنندگان ورودی دارد (Glaeser E. , ۲۰۰۷).
با اینحال باید متذکر شد که طبق یافته های بنیاد کافمن مسلما خوداشتغالی معیار ناقصی برای سنجش کارآفرینی میباشد که انبوهی از فعالیتهای کارآفرینی را ارائه داده اما نمیتواند در تعیین میزان موفقیت کارآفرینان به کار گرفته شود؛ به عبارتی نرخ خوداشتغالی نشانگر آمار مالکیت کسب وکارهای محلی می باشد اما نمیتواند برای نشان دادن نوآوری های کارآفرینانه به کار برده شود. در هر حال این نرخ، در حال حاضر یک خروجی مرتبط و بهترین معیار آماری در دسترس، برای اندازهگیری فعالیتهای کارآفرینانه براساس مکان است (Kauffman-Foundation, ۲۰۰۸).
در ادبیات موضوع نیز اغلب از میانگین اندازه تاسیس برای اندازهگیری کارآفرینی در شهرها استفاده شده است. از آنجایی که اکثرا کارآفرینی در ارتباط با کسب وکارهای کوچک است متوسط اندازه تاسیس ها را به عنوان پروکسی منطقی برای کارآفرینی شهرها به کار میگیرند گرچه آن ممکن است اطلاعات دیگری را مثل درجه رقابت در مناطق را نیز در بر بگیرد. در اندازهگیری کارآفرینی بر معیارهای هدایتکننده زیادی مانند: تولد کسب وکارهای کوچک در شهرها تمرکز شده، و تحقیقات جدید اهمیت کسب و کارهای جدید را در رشد اقتصادی نشان می دهد (Suk Lee, ۲۰۰۵).
بنیاد کافمن نیز از معیارهای اندازهگیری فعالیت های کارآفرینانه به میانگین اندازه شرکتها در مناطق اشاره کرده و نهایتا دو معیار اندازهگیری کارآفرینی، یعنی «اندازه شرکت ها و نرخ خود اشتغالی» را مورد تاکید قرار می دهد (Kauffman-Foundation, ۲۰۰۸).
فلوریدا(۲۰۰۲) تلاش کرد تا برخی مطالعات تجربی با توصیف و تشریح تفاوت های برجسته درون منطقهای برحسب خلاقیت مابین مناطق آماری مادرشهرهای آمریکا -البته خودبینی ضمنیای بر مباحش سایه افکند- را بررسی کند البته شاخص های خلاقیتش در سایر مناطق غیر شهری آمریکا بسیار کوچکتر هستند بوسیله وی تجزیه تحلیل نشده است.
در واقع افراد خلاق عموما به استقلال و بخصوص به استقلال اقتصادی تمایل بیشتری دارند و به نظر میرسد این مسئله پذیرفتنی باشد که آنها تمایل بیشتری به راه اندازی شرکت نسبت به افراد کمتر خلاق را دارند. نهایتا و با در نظر گرفتن همه جنبه ها، مناطق برخوردار از سهم بالای افراد خلاق باید با نرخ بالای استارتآپها و کسب و کارهای کوچک و متوسط مشخص شوند (Acs, Bosma, & Sternberg, ۲۰۰۸).
جاکوب در کتاب (اقتصاد شهرها) استدلالی آورده که با گذشت حدود ۴۰ سال از نشر آن، هنوز با قاطعیت مورد قبول است: او بیان می دارد که شدت زیاد رقابت درون منطقه ای بین شرکت ها، نشانگر رشد بالای اقتصاد شهری است، او استدلال میکند که در نتیجه افزایش تعداد شرکتها، ناشی از راه اندازی زیاد استارتآپها، رقابت افزایش خواهد یافت و در نتیجه اقتصاد منطقهای به رشد دست خواهد یافت(خودش). اثرات خارجی مختلف بیشتر از سوی دیدگاههای ایستای مارشال رومر که بر تراکم درون صنعت(منطقه بندی اقتصادی) متمرکز است و اثرات خارجی جاکوب که دیدگاهی پویا در تمرکزش بر تراکم درون صنعت دارد(اقتصاد شهر محور)، مورد تاکید است.
طبق تحقیقات صورت گرفته یک رابطه منفی قوی بین رشد اشتغال در مادرشهرها و میانگین اندازه شرکتها وجود دارد، این رابطه منفی هم در محیط های شهری و هم در داخل محیط های شهری که بوسیله صنعت ایجاد شده اند دیده می شود. نتیجه اینکه هرچقدر کارآفرینی بیشتر تکرار میشود(سقوط اندازه شرکتها)، اشتغال رشد سریعتری پیدا میکند و یک رابطه مثبت و قوی بین رشد استغال شهری و نرخ خود اشتغالی در نواحی مختلف شهری وجود دارد، گرچه این رابطه در سطح صنعتی به وضوح دیده نمی شود (Kauffman-Foundation, ۲۰۰۸). ورود شرکتهای جدید و خروج ناگریز هر یک از آنها و گردش منابع شرکت ها اثرات قویتری از رقابت شرکتهای متصدی، بر نوآوری و بهره وری منطقهای می گذارد (Aghion & Howitt, ۲۰۰۶). اکثر شرکتهایی که در نواحی وابسته به اقتصاد کل قرار گرفتهاند از شرکتهایی که در نواحی احتمالی دیگر قرار گرفتهاند کارآفرینانهتر هستند. از این رو، ممکن است این استنباط بشود که هرچقدر در یک ناحیه متوسط اندازه شرکت ها؛ کوچکتر باشند به همان میزان کارآفرینی بیشتر باشد.
جمع بندی
در مقاله حاضر به نقش کسب و کارهای کوچک و متوسط در اقتصاد شهری پرداخته شد. مطالعات متعدد نشان داده اند که در قرن ۲۱، کسب و کارهای کوچک و متوسط منشا اصلی اشتغال مولد، تمهید محیط کارآفرینی، تسریع در خلاقیت و نوآوری و گشایش فرصتهای نوین تجاری بودهاند. و این واحدها فضای مناسب برای اجرای ایدههای کارآفرینان را فراهم می کنند.
حضور یک نیروی کار مناسب قویترین پیشبینی کننده تولد شرکت جدید و شرکت کوچک می باشد. طبق تحقیقات صورت گرفته به نظر میرسد کارکنان یک ورودی حیاتی، درون یک کسب وکار جدید باشند، اما در تحقیق گلیسر ارتباطی بین ترکیب کارگر و نرخ خود اشتغالی وجود ندارد. یک اقلیم شهری کارهای زیادی بوسیله غنای فرهنگی، تنوع اقتصادی، ارتباطات بین المللی، و مزیت های زیرساختی (آموزش و حمل و نقل) برای انجام دادن دارد که اینها در هر شهری در دسترس نمی باشند.
نظر شما