رضا عمویی؛ بازار: «یووال نوح هراری»، مورخی که معمولا کتاب ها و نوشتههای خوانندگان بسیاری دارد، به تازگی در یادداشتی در اکونومیست «نظم لیبرال» فعلی در جهان را مورد انتقاد قرار داده است.
هراری در این یادداشت با عنوان «اکنون ما به یک نظم پسالیبرال نیاز داریم» معتقد است که قواعد و نظم بین المللی فعلی که در جهان حاکم است در حال فروپاشی است و در این شرایط نیاز است تا هویت ملی با منش جهانی ترکیب و همساز گردد.
هراری یادداشت خود را این گونه آغاز می کند: طی چندین نسل، جهان از طریق نظم فعلی که امروز آن را «نظم لیبرال جهانی» می نامیم، اداره شده است. در پیشینه این نام زیبا این ایده و فکر وجود دارد که همه انسان ها در حال به اشتراک گذاشتن تجارب، ارزش ها و منافع خود با دیگران هستند و هیچ گروه انسانی قرار نیست که بر دیگری برتری و یا سلطه ای داشته باشد. به نظر می رسد در این شرایط همکاری ها بایستی بیش از تضاد و اختلافات باشد و همه انسان ها بایستی برای منافع و پیشرفت های مشترک و همگانی کار و تلاش کنند و بهترین مسیر نیز برای این اهداف و همکاری ها تسهیل جابه جایی اندیشه، پول، کالاها و افراد در سراسر جهان است.
نوح هراری یادداشت خود را با دفاع از نظم لیبرال جهانی این گونه ادامه می دهد: اگرچه نظم جهانی لیبرال دارای مشکلات و کاستی هایی است، اما تا کنون توانسته برتری و موقعیت خود را حفظ کند. جهان لیبرال اوایل قرن ۲۱ بیش از هر زمان دیگری مرفه، مسالمت جو و سالم بوده است و برای نخستین بار گرسنگی مردم را کمتر از چاقی کشت و طاعون و بیماری ها انسان ها را کمتر از کهنسالی و پیری کشت و همچنین انسان ها در جنگ و خشونت در مقایسه با حوادث و تصادفات کمتر کشته شدند. وقتی سه ماهه بودم به لطف واکسن کشف شده در هزاران کیلومتر دورتر نمردم و وقتی سه ساله شدم به لطف کار کشاورزان هزاران کیلومتر دورتر از گرسنگی نمردم و یا به لطف توافق رهبران سیاسی در طرف دیگر کره زمین در یازده سالگی در یک جنگ هسته ای از بین نرفتم. کی جهان تا قبل از این بهتر از اوایل قرن ۲۱ بوده است؟
اما در ادامه هراری به واقعیت های امروز اشاره می کند: اکنون اما کمی اوضاع تغییر کرده و مردم اعتقاد و ایمان شان را به نظم لیبرال از دست داده اند. برخی گروههای ملی و مذهبی که گروهی از انسان ها را بر دیگران ترجیح می دهند، رایج شده اند و برخی دولت ها جریان انتقال پول، داده ها و انسان ها را به صورت فزاینده ای محدود می کنند، دیوارها هم در زمین و هم فضای مجازی سر برآورده اند و مهاجرت در حال پایان و تعرفه های گمرکی در حال بازگشت هستند.
در این شرایط اگر نظم لیبرال در حال فروپاشی است، پس چه نوع نظمی جایگزین آن خواهد بود؟ تا کنون کسانی که نظم لیبرال را به چالش کشیده اند، در سطح ملی ایده هایی برای پیشرفت یک کشور خاص داشته اند، اما درباره چگونگی کارکرد و ادامه کارایی جهانی ایده قابل توجهی نداشته اند.
به عنوان نمونه ملی گرایی روسیه، شاید برنامه خوبی برای اداره امور جاری روسیه باشد، اما این ملی گرایی ایده و نظری درباره دیگر انسان ها و سایر مردم جهان ندارد. مگر این که ملی گرایی به سوی امپریالیسم حرکت کند و به دنبال سلطه یک ملت بر دیگر دیگر ملت های جهان باشد، چیزی که یک قرن پیش در قالب امپریالیسم واقعا وجود داشت، اما امروزه ملی گرایی در ترکیه، چین، روسیه و یا ایتالیا از طرح چنین موضوعی در سطح سلطه جهانی به شدت پرهیز می کنند.
در واقع برخی ملی گرایان مانند «استیو بنن»، «ویکتور اوربان»، لیگ شمال در ایتالیا و برگزیتی ها در بریتانیا به دنبال بین المللی کردن ملی گرایی هستند. آن ها معتقدند که همه ملت ها با دشمنان مشترکی روبرو هستند و معتقدند که چندفرهنگ گرایی، مهاجرت و جهان شدن تهدیداتی هستند که هویتهای ملی را به شدت تخریب می کنند. آن ها به دنبال مقابله با این روندها هستند. به اعتقاد این گروه از ملی گرایان کشورهایی مانند ترکیه، ایتالیا، مجارستان بایستی دیوار و فنس بکشند و روند جابه جایی مردم، کالا و انتقال پول و اندیشه را کندتر کنند.
سپس جهان به ملت های مجزا و جدا از هم تقسیم خواهد شد که هرکدام هویت و سنت خاص و ویژه خود را دارند و در این شرایط براساس احترام مشترک در برابر هویت های مختلف، همه دولت ملت ها خواهند توانست که با هم همکاری و تجارت مسالمت آمیز داشته باشند.
بین الملل- ملی گرایان جهان را شبکهای از دژها و قلعههای جدا از هم و البته دارای روابط دوستانه تصور می کنند
مجارستانی ها، مجارستانی خواهند بود و ترکیه ای ها ترکیهای. هرکسی خواهد فهمید که کیست و جایگاهش در جهان کجاست؟ این جهان، جهانی بدون مهاجرت، بدون ارزش های جهانی و بدون چند فرهنگ گرایی و بدون نخبگان جهانی خواهد بود، اگرچه دارای روابط بین المللی صلح آمیزو تجارت مسالمت آمیز خواهد بود. در یک کلام، بین الملل- ملی گرایان در این روش جهان را شبکهای از دژها و قلعههای جدا از هم و البته دارای روابط دوستانه تصور می کنند.
بسیاری تصور می کنند که این گونه عملکرد و روش کاملا منطقی است. اما چرا این وضعیت یک راه حل جایگزین و مناسب برای نظم لیبرالی نیست؟ دو موضوع را در این ارتباط باید در نظر گرفت: این دیدگاه هنوز به صورت نسبی یک دیدگاه لیبرال به شمار می رود چون این دیدگاه نیز این موضوع را در نظر می گیرد که هیچ گروه انسانی نباید به دنبال سلطه بر دیگری باشد و هیچ ملتی بدنبال تسلط بر دیگران نیست و همچنین همکاری های بین المللی بهتر از تنش و کشمکش است. در واقع لیبرالیسم و ناسیونالیسم دارای ریشه های مشترک هستند.
دومین نکته مهم درباره دیدگاه قلعه های مسالمت آمیز این است که این دیدگاه قبلا مورد آزمایش قرار گرفته و شکست خورده است. همه تلاش ها برای تقسیم جهان به ملل مجزا به جنگ و حتی نسل کشی منجر شده است. وقتی در اروپا گاریبالدی و مازینی به دنبال برانداختن امپراطوری چندقومی هابسبورگ بودند، مشخص شد که غیرممکن است که بتوان ایتالیایی ها را از اسلونی ها یا لهستانی جدا و تقسیم کرد.
همین وضعیت زمینه بروز جنگ جهانی دوم را فراهم کرد. مشکل کلیدی در شبکه قلعه های ملی این است که هرکدام از ملت ها در این وضعیت خواستار زمین، امنیت و موفقیت بیشتری هستند حتی اگر به قیمت و هزینه برای دیگران منجر شود. در این وضعیت بدون کمک به ارزشها و سازمانهای جهانی، قلعههای رقیب نمی توانند بر هیچ ارزش مشترکی توافق کنند و روابط این قلعه ها به ندرت دوستانه می شود.
برخی ملی گرایان حتی انزواگرایی شدیدتری را دنبال می کنند. این دسته از ملی گرایان نه امپراطوری جهانی را قبول دارند و نه شبکه جهانی قلعههای مجزا و بجای آن هرگونه نظم و سازمان جهانی را به شدت رد می کنند. آنها کاری به دیگران ندارند و فقط پیشرفت خود را حتی به قیمت دیگران مدنظر دارند و معتقدند که با هرگونه ورود افراد، کالا و اندیشه خارجی به شدت بایستی مقابله شود.
چنین انزواگرایی افراطی به طور کلی با واقعیت های اقتصادی همخوانی ندارد. بدون یک شبکه تجارت جهانی، همه اقتصادهای ملی از جمله کره شمالی سقوط خواهد کرد. خیلی از کشورها بدون واردات حتی قادر به تامین مواد غذایی خود نیستند و قیمت کالاها در آن ها سر به فلک خواهد کشید. برخی ملی گرایان مانند ترامپ اگرچه معمولا با انتقاد از شبکه تجارت جهانی در تلاش برای موج سواری هستند، اما هیچکدام حتی نمی توانند تصور کنند که کشورشان را خارج از شبکه تجارت جهانی اداره کنند. ما نمی توانیم بدون نظم جهانی که قواعد و مقررات را تنظیم میکند دارای یک شبکه تجارت جهانی باشیم.
بشر امروز خواسته یا ناخواسته با سه مشکل عمده روبروست که فقط از طریق همکاری جهانی قابل حل است. این مشکلات شامل جنگ هسته ای، تغییرات آب و هوایی و مشکلات تکنولوژیک است که فقط با همکاری جهانی قابل پیگیری است
فراتر از این وضعیت، بشر امروز خواسته یا ناخواسته با سه مشکل عمده روبروست که فقط از طریق همکاری جهانی قابل حل است. این مشکلات شامل جنگ هسته ای، تغییرات آب و هوایی و مشکلات تکنولوژیک است که فقط با همکاری جهانی قابل پیگیری است.
نمی توان مدعی شد که دیواری می کشیم و از زمستان جنگ هستهای و یا گرمایش جهانی در امان باشیم، یا هیچ کشوری به تنهایی نمی تواند موضوعات علمی در حوزه هوش مصنوعی و یا بیو مهندسی را به تنهایی توسعه داده و دنبال کند. حتی اگر اتحادیه اروپا تولید ربات های قاتل را متوقف کند و یا آمریکایی ها دستکاری ژنتیکی نوزدان انسان را ممنوع کنند، کشورهای دیگر هستند که این موضوعات را دنبال خواهند کرد و در این صورت دیگر کشورها نیز از ترس عقب ماندن و در رقابت با دیگران چنین مسیر خطرناکی را به ناچار طی خواهند کرد.
یک رقابت در سلاحهای هوش مصنوعی و یا تسلیحات بیوتکنوژیک بدترین نتایج را خواهد داشت. هرکسی هم که دررقابت تسلیحاتی پیروز شود، اما در نهایت بازنده خود بشریت خواهد بود.
در واقع در یک رقابت تسلیحاتی همه قواعد و هنجارها سقوط می کند. موضوع آزمایش مهندسی ژنتیک بر روی نوزادان انسان را در نظر بگیرید، هر کشوری مدعی می شود ما آدم های خوبی هستیم و این کار را نجام نمی دهیم، اما شاید دیگران این کار را انجام دهند، پس بخاطر این که ما عقب نمانیم، ما هم باید این کار انجام دهیم، قبل از این که دیگران از ما جلو بیافتند.
در مورد سیستم تسلیحات خودکار هم شرایط همین است و این خود انسان ها هستند که تصمیم می گیرند هم نوعان خود را بکشند یا نه! باز هم هر کشوری این تکنولوژی را خطرناک می داند، اما همزمان می گوید که به رقیبان مان اعتماد نداریم، پس ما باید این تکنولوژی را توسعه دهیم! تنها چیزی که می تواند مانع این رقابت تسلیحاتی مخرب شود، اعتماد بیشتر میان کشورهاست. این موضوع غیرممکنی نیست.
اگر آلمان به فرانسه قول میدهد که در آزمایش های مخفی زیر کوه آلپ به دنبال ساخت ربات های قاتل نیست، اما احتمالا فرانسویها علی رغم تاریخ وحشتناک روابط دو کشور قول آلمان را می پذیرند. ما نیاز به ایجاد چنین اعتماد جهانی میان کشورها داریم. ما نیاز داریم که مانند آلمانیها و فرانسویها، چین و آمریکا نیز بتوانند به هم اعتماد کنند.
ما نیاز داریم تا بتوانیم شبکه امنی برای محافظت بشر در برابر شوکهای اقتصادی احتمالی ناشی از هوش مصنوعی ایجاد کنیم. در عین حال فناوری و تکنولوژی ثروتهای جدید و بزرگی را در مراکز فناوری مانند «سیلیکون ولی» ایجاد می کند
به همین ترتیب نیز ما نیاز داریم تا بتوانیم شبکه امنی برای محافظت بشر در برابر شوکهای اقتصادی احتمالی ناشی از هوش مصنوعی ایجاد کنیم. در عین حال فناوری و تکنولوژی ثروتهای جدید و بزرگی را در مراکز فناوری مانند «سیلیکون ولی» ایجاد می کند، اما همزمان بدترین تاثیرات را در کشورهای در حال توسعه که متکی به کار دستی ارزان هستند، ایجاد می کنند.
در واقع در حال حاضر به عنوان مثال در کالیفرنیا کار فراوان برای مهندسان نرم افزار وجود دارد، اما برای کارگران مکزیکی در کارخانههای این کشور کار محدود شده است. به عبارت دیگر اقتصاد جهانی شده است، اما سیاستها هنوز ملی باقی مانده اند. لذا تا وقتی که نتوانیم راه حلی جهانی برای مشکلات و اختلالات ایجاد شده در نتیجه توسعه هوش مصنوعی پیدا کنیم، همه کشورها ممکن است دچار مشکل و سقوط شوند و در نتیجه آن شاهد هرج و مرج، خشونت و موجهای گسترده مهاجرت باشیم که همه جهان را بی ثبات خواهند کرد.
با همین چشم انداز می توان به برخی تحولات اخیر مانند برگزیت نگاه کرد. موضوع برگزیت به خودی خود چیز بدی نیست، اما آیا برگزیت و ایدههای مشابه ملی گرایی افراطی می توانند مانع یک جنگ هستهای شوند؟ ایدههایی که بر ملی گرایی افراطی تاکید می کنند، چه ایده و نظری درباره تغییرات آب و هوایی و گرمایش زمین دارند؟ آیا این نوع ملی گرایی حل این مسائل را دشوارتر نمیکند؟
بشر برای رشد و شکوفایی و بقا در قرن ۲۱ نیاز به همکاری جهانی موثر دارد و تا کنون تنها طرح مناسب این همکاری در لیبرالیسم دنبال شده است. با این وجود اما حکومتها این نظم لیبرال را به تحلیل می برند و در تلاش برای تبدیل جهان به شبکهای از قلعه ها هستند. بیشترین تاثیر این وضعیت شبکه قلعهها از سوی ضعیفترین انسانها و درمانده ترین بخش های بشری درک خواهد شد که خود را بی محافظ و بدون قلعه احساس میکنند و به دنبال محافظت از خودشان دست به کارهایی مانند پناهندگی، مهاجرت غیرقانونی و... می زنند. دیوار این قلعهها وقتی بلند و بلندتر شود، فشار ناشی از این وضعیت را تمام بشریت احساس خواهد کرد و از آن رنج خواهد برد.
اما باید در نظر داشت که این سرنوشت گریزناپذیر و حتمی ما نیست. ما هنوز می توانیم یک دستورالعمل جهانی درست را به پیش ببریم، یک دستورالعملی فرای توافقات تجاری و با تاکید بر این که همه انواع بشر لازم است به همه انواع موجوادت در کره زمین مدیون باشند. بشر اکنون با بحران سه گانه جنگ هسته ای، تغییرات آب و هوایی و اختلافات تکنولوژیک روبروست. تا زمانی که درک مشترکی میان انسان ها از این وضعیت وجود نداشته باشد، بعید است بشر بتواند از این مخمصه جان سالم به در ببرد.
برخلاف گفته های رایج، اما ملی گرایی موضوعی فطری و طبیعی نیست. برای میلیون ها سال اجداد انسان امروزی در گروههای چند ده نفره زندگی کرده و بنابراین انسان به راحتی به گروه های کوچک مانند خانواده و قبایل وفاداری پیدا می کند، اما وفاداری به میلیون نفر انسان دیگر کار بسیار دشواری است و به آسانی برای انسان ها ایجاد نمیشود
با این حال ساخت یک هویت جهانی مشترک برای انسان ها بسیار دشوار است. برخلاف گفته های رایج، اما ملی گرایی موضوعی فطری و طبیعی نیست. برای میلیون ها سال اجداد انسان امروزی در گروههای چند ده نفره زندگی کرده و بنابراین انسان به راحتی به گروه های کوچک مانند خانواده و قبایل وفاداری پیدا می کند، اما وفاداری به میلیون نفر انسان دیگر کار بسیار دشواری است و به آسانی برای انسان ها ایجاد نمیشود.
وفاداری اجداد انسان به قبایل و گروه های کوچک برای حل مشکلاتی بود که پیش پای بشر در آن زمان ها ایجاد می شد و امروزه برای حل مشکلاتی که گاه یک یا چند کشور هم نمی توانند با هم حل کنند، وفاداری به یک هویت جهانی موضوعی طبیعی و ضروری است. احساس تعلق خاطر به گروهی ۱۰۰ نفره برای انسان آسان بود، اما تعلق خاطر به ۱۰۰ میلیون نفر دشوار به نظر می رسید، اما ناسیونالیسم توانست این تعلق خاطر ۱۰۰ میلیونی را ایجاد کند و در حال حاضر کافی است که انسان به ۸ میلیارد غریبهای که هرگز آن ها را نمیبیند احساس تعلق خاطر کند، اگرچه کار عجیب و بسیار نگران کننده ای به نظر می رسد.
همیشه برای جعل هویت عمومی به یک دشمن مشترک نیاز داریم و اکنون نیز ما با سه دشمن مشترک شامل جنگ هسته ای، تغییرات آب و هوایی و اختلالات تکنولوژیک روبرو هستیم
همیشه برای جعل هویت عمومی به یک دشمن مشترک نیاز داریم و اکنون نیز ما با سه دشمن مشترک شامل جنگ هسته ای، تغییرات آب و هوایی و اختلالات تکنولوژیک روبرو هستیم. مثلا شاید شما به آمریکایی هشدار دهید که مکزیکیها دارند شغل شما را می گیرند و آمریکاییها در کنار شما قرار گیرند و با هم احساس تعلق خاطر کنید، اما اگر هشدار عمومی تری دهید و هشدار دهید که ربات ها هم شغل مکزیکیها و هم شغل آمریکاییها را میگیرند، آن موقع شما و آمریکاییها و مکزیکیها در کنار هم قرار می گیرید.
البته این به معنای دست کشیدن انسان از هویت فرهنگی، مذهبی و یا ملی خود نیست، بلکه انسان می تواند همزمان به چندین هویت وفادار باشد: به خانواده، به شهر و به کل گونه انسانی و کل سیارهام. شاید کمی دشوار باشد، اما زندگی در کل دشوار است و لازم است تا با آن کنار بیاییم. گاهی لازم است تا منافع جهانی بشریت را در اولویت قرار دهیم.
با توجه به آن چه گفته شد، سیاستمداران لازم است تا در موقع انتخابات به چهار سوال پاسخ دهند:
برای کاهش خطر جنگ هستهای چکار خواهند کرد؟
برای کاهش خطرات تغییرات اقلیمی چکار خواهند کرد؟
برای تنظیم قوانین مربوط به اختلالات تکنولوژیک و مهندسی ژنتیک چکار خواهند کرد؟
و در نهایت دنیای ۲۰۴۰ را چگونه می بینند و بدترین و بهترین سناریوی آن ها در این ارتباط چیست؟
اگر برخی از سیاستمداران این سوالات را درک نمی کنند یا دائما بدون این که بتوانند چشم اندازی معنادار برای آینده ارائه دهند فقط درباره گذشته صحبت می کنند، به آنها رای ندهید.
نظر شما