بازار؛ گروه استانها: نگاهی تاریخی به اقتصاد ایران نشان می دهد که کشور ما به رغم برخورداری از درآمدهای بالای نفتی در طول سال های متمادی، همواره دستخوش رشد اقتصادی پر افت و خیزی بوده است و این در حالی است که رشد اقتصادی شاخصی تاثیرگذار در ارزیابی کشورها براساس مفاهیمی چون توسعه یافته یا در حال توسعه است.
همانطور که سرطان ابتدا کوچک است واگر زود متوجه شده و درمان را آغاز کنیم بیماری نیز زود رفع میشود و لذا هر چه از آن غفلت کنیم، بزرگتر میشود و شانس بهبودش کمتر و این موضوع داستان مشکلات اقتصادی ایران است زیرا ما میدانیم که مشکلات اقتصادی ایران بیمار بوده و کسی در این زمینه تردید ندارد اما مسئله این است که دولتهای قبل یا این بیماری راعلاج نکردند یا احتمالا بدتر هم کردهاند و پیامداش این است که دردها بیشتر شده است.
بهمنظور پاسخ به «ریشهها» و «الزامات» این ناکامی و همچنین یافتن «راهحل مشکلات»با محمدحسین روشنک رئیس اتحادیه صادرکنندگان خراسان رضوی و هم چنین ریاست کانون کارآفرینان برتر این استان به گفتوگو نشستیم.
* اقتصاد ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شامل چه تحولاتی است؟
ریشه و جهتگیری اقتصاد مابعد از پیروزی انقلاب نتوانست خود را پیدا کند تا دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی که ایشان مبنای بازار را بر رقابت گذاشت یعنی درواقع بازار کوپنی را کنار گذاشت و رقابت را مبنا قرارداد.
البته یک اشتباهی درهمان زمان رخ داد، بازار رقابتی ، پویا، آزاد و بخش خصوصی همه خوب هستند اما پایه اقتصاد مشخص نبود برچه اصلی میخواهد استوار باشد!
از همین رو ما نمی دانستیم که میخواهیم به تکنولوژی صنعتی تبدیل شویم یا تبدیل به کشورهای صنعتی مانند آلمان، کره، ژاپن و آمریکا شویم که هر کدام مدل و الگویی برای توسعه داشتند؟!
در واقع تکلیف معلوم نبود که آیا ما میخواهیم اقتصاد بومی خود را حفظ کردهو بر روی داشته هایمان سرمایه گذاری کنیم یا قرار است از اقتصاد کشورهای دیگر وام بگیریم؟
* سرمایهگذاری بر روی داشتههای بومی چقدر میتوانست راهگشا باشد؟
ما یک سری داشتههایی ازجمله صنایع روستایی، تولیدات کشاورزی، صنایعدستی، صنایع خرد و حوزه تجارت جاده ابریشم، گردشگری و گردشگری زیارتی در اختیار داریم.
از طرفی ما داشتههای بومی ازجمله دامپروری و پرورش طیور داریم اما هیچوقت مشخص نکردیم که در اقتصاد باید به دنبال تقویت این داشته ها باشیم یا به سراغ صنایع خودروسازی برویم؟!
در یادداشتی مثال زده بودم راه رفتن کبک و راه رفتن کلاغ برای هرکدام خوب است و لذا هیچکدام نمیتوانند رفتار دیگری را تقلید کند چون اگر قادر به این کار هم باشد اما راه رفتن اصلی خود راهم از یاد میبرد.
ما در کشور و اقتصاد خود با خودمان فرض کردیم رفتار کشور کره، ژاپن ، غرب در اقتصاد مشابه همان کبک است و راه رفتن ما راه رفتن کلاغ است.
عدهای از اقتصاددانان و فعالان اقتصادی کشور شامل تسهیلات بگیران و رانت بازان درگذشته به میدان آمدند تا با تأسیس بنگاههای بزرگ و کارخانههای خودروسازی شرایطی را فراهم کنند تا ما به کشوری مانند کره تبدیل شویم
نگاه آنها این بود که با تشکیل بنگاههای بزرگ میتوانیم به کشورهای صنعتی در حوزه اقتصادی تبدیل شویم و لذا این موضوع موجب شد تا از خط اصلی خود فاصله بگیریم.
* یعنی ایجاد کارخانههای بزرگ و سرمایهگذاری در ساخت خودرو اشتباه بود؟
اتفاقی که افتاد این بود که ما نه تنها به کره و ژاپن و آلمان نرسیدیم بلکه همان داشتههای خودمان را هم نابود کریم، مردم را از روستا به حاشیه شهرها کشاندیم تا در کارخانههای قطعات خودرو کار کنند و حالا میبینیم که خودروسازی ما بهجایی نرسیده و حتی روی دست مردم تحمیلشده تا آنجا که یک حلب پارهای را بهعنوان خودرو به چند برابر قیمت خودروهای تولیدشده در کره و ژاپن به مردم میفروشیم.
ما از آنطرف روستاها را از صنایعدستی خالی کردیم و با وجود اینکه بافندههای بسیاری در حوزه ریسندگی و نساجی و قالیبافی در روستاها داشتیم و صنایعدستی ما حرفی برای گفتن داشت و همه این افراد هم شاغل بودند اما بیشتر آن ها به جمع بیکاران و یا کار های کاذب پیوستند.
* اعتقاد دارید که باید اقتصاد بومی را تقویت میکردیم؟
در کنار این اشتباهات یکی دیگر از اقداماتی که رخ داد جوانان را از خانواده و یا روستاها جدا کردیم و آنها را به عنوان دانشجو در شهرهای دیگر مشغول به تحصیل کردیم.
این اقدام در حالی انجام شد که این جوانان در محل زندگی خود میتوانستند شغل و حرفه پدر خود را ادامه دهند اما آنها در دانشگاههای شهرهای دیگر و دور از داشتههای خود تحصیل کردند.
اتفاقی که افتاد آن جوان که پیشازاین میتوانست حرفه پدر خود را ادامه دهد آن حرفه و تجربه را از دست داد تا پس از خروج از دانشگاه با یک مدرک و عنوان مدیر و مهندس وارد بازار کار شود درحالیکه میتوانست کار پدر خود را ادامه دهد.
این مشکلات موجب شد تا باوجود نیروی کار فراوان اما مجبور شویم تا کارگر از خارج بیاوریم تا کارهای فنی ما را انجام دهد و این همان مثال راه رفتن کبک و کلاغ است.
ما بهجای اینکه فرزندانمان را با اقتصاد بومی هماهنگ کنیم و اقتصاد داشتههای اقتصاد مقاومتی خودمان هماهنگ کنیم به دنبال اهداف دیگر رفتیم و حالا یک جمع بسیار زیادی تحصیلکرده بیکار داریم که کاری برای آنها نداریم و در مقابل حجم زیادی کارداریم اما نیروی فنی برای انجام آن کارها را نداریم و در عوض یکسری جوان بیکار ظاهراً کاغذ به دست داریم.
* در حوزه زعفران حرف اول را میزنیم پس چرا این اقتصاد بومی تاکنون راه بهجایی نبرده است؟
من از علاقهمندان مرحوم هاشمی رفسنجانی هستم اما این مشکلات از زمان دولت ایشان شروع شد و البته ایشان این کار را نکرد بلکه کسانی که بر روی کارآمدند و اقتصاد را به دست گرفتند شیوه اشتباهی را در پیش گرفتند .
آقای هاشمی به دلیل اقتدار و پایگاه اجتماعی و مردمی که داشت توانست بخشی از اقدامات را در دست بگیرد اما در دولتهای بعدی موضوع اقتصاد کاملاً رها شد و چهارنعل به سمت غرب حرکت کردیم و در دوره آقای روحانی اصلاً نتوانستیم شرایط را جمع کنیم بهویژه اعلام ارز ۴۲۰۰ تومانی تیر خلاص را به اقتصاد ایران زد.
وقتی گفتند ما هر کالایی که صادر میکنیم ارز حاصل از آن باید به قیمت ۴۲۰۰ تومان به بانک مرکزی فروخته شود و هر شخص هر مقدار ارز لازم دارد میتواند با این قیمت از بانک مرکزی تهیه کند معنای این حرف این است که ما زعفران، پسته، صنایعدستی و غیره را مجبور بودیم پس از صادرات ارز حاصل از آن را با ۴۲۰۰ تومان تحویل دهیم و بانک مرکزی آن ارز را به کسی بدهد که میخواهد غذای سگ و گربه از خارج وارد کند!
متأسفانه ما با همان ارز ۴۲۰۰ تومانی حاصل از صادرات زعفران و پسته و فرش دستباف و صنایعدستی که ما ذاتاً صادرکننده آنها هستیم غذای سگ و گربه وارد کردیم و این انحراف تاکنون نیز ادامه داشته است!
* پس با این تفاسیر باید در کالاهای صادراتی تجدیدنظر کرد؟
وقتی میخواهیم حرف از صادرات بزنیم باید ببینیم چه چیزی را میخواهیم صادر کنیم؟
آیا میخواهیم کالاهایی که مواد اولیه آن با ارز ۴۲۰۰ تومانی به کشور واردشده است و تبدیل به کالای دیگری شده است صادر کنیم؟ یعنی شکر را با ارز ۴۲۰۰ تومان وارد کنیم سپس آن را تبدیل به شکلات و بیسکویت یا کیک و کلوچه کنیم و سپس محصول تولیدی را اسمش را بگذاریم صادرات؟
متأسفانه ما با همان ارز ۴۲۰۰ تومانی حاصل از صادرات زعفران و پسته و فرش دستباف و صنایعدستی که ما ذاتاً صادرکننده آنها هستیم غذای سگ و گربه وارد کردیم و این انحراف تاکنون نیز ادامه داشته است
دلیلی ندارد ما بگوییم ارز حاصل از صادرات زعفران و پسته و قالی دستی و غیره باید مانند ارز حاصل از صادرات میلگرد برگردد، هرکدام جایگاه خود رادارند و محل مصرف آنها باید متفاوت باشد یا مثلاً ارز حاصل از مواد اولیه پتروشیمی کاملاً جایگاه دیگری دارد.
* چه باید کرد؟
اگر ما می خواهیم اقتصاد کشور را تقویت کنیم چه اشکالی دارد که زعفران در داخل کشور گران باشد مردم ما زعفران را گران بخرند پسته را گران بخرند قالی دستی و چینی و ظروف تزیینی را گران بخرند اما ما صادراتمان را تقویت کنیم.
ما اعتقادداریم این ایراد است که مردم ما سیمان، میلگرد، تخممرغ و گوشت و مرغ را گران بخرند.
ما باید تفکیک کنیم اگر پلاستیک در ایران همه مواد اولیه آن موجود است ارز حاصل از آن باید برگردد ، صادرات میلگرد باید با ارز تعیینشده از سوی دولت برگردد اگر غیرازاین باشد و با ارز ۳۰ هزار تومان فروخته میشود و لذا قیمت میلگرد در بازار نیز افزایش مییابد و بهتبع آن ساختمانسازی کم میشود درنتیجه اشتغال کم میشود.
انحراف ما در این است که در مرحله اول اولویت صادرات را مشخص نکردهایم چه چیزی برای ما اولویت دارد و چرا همه اقلام صادراتی را در یک سبد قرار دادهایم.
سبد صادرات پسته با سبد صادرات تخممرغ فرق میکند چرا باید میلگرد را صادر کنیم و بعد با ۴۰ درصد قیمت بالاتر از چین وارد کنیم! صادرکنندگان ما بلاتکلیف هستند چون دولت می گوید باید ارز را برگردانید اما چه ارزی با چه کیفیتی؟ این ها تنها بخشی از مشکلات تصمیم نگرفتن دولت است.
نظر شما