بازار؛ گروه بین الملل: به گزارش نشنال اینترست، ۲۷ ژوئیه هفتادمین سالگرد آتش بس کره و آخرین باری بود که ایالات متحده و جمهوری خلق چین در خشم نسبت به یکدیگر به تیراندازی و جنگ پرداختند.
با وجود گرم شدن دیپلماتیک اخیر، روابط چین و ایالات متحده احتمالاً در بدترین حالت خود از زمان برقراری روابط رسمی در سال ۱۹۷۹ باقی مانده است. در حالی که بازگشایی گفتوگوها یک تحول مثبت است، اما مسائل اساسی ریشهدار هنوز حل نشده باقی مانده است. با توجه به این واقعیت، آیا یک تعارض ممکن است رخ دهد؟
جواب صریحی که در این میان از سمت تحلیلگران مطرح می شود این است که همه چیز خوب به نظر نمی رسد، اما خوب به نظر نرسیدن مترادف با اجتناب ناپذیر نیست. نیروهای سرنوشت، واشنگتن و پکن را مجبور به درگیری نمی کنند. صلح می تواند حفظ شود، اما تنها در صورتی که هر دو دولت مایل به انجام کار باشند. دانشگاهیان، محققان و صاحب نظران اغلب روابط چین و ایالات متحده را از دیدگاه توسیدید، مورخ یونان باستان می بینند. کتاب «جنگ محتوم» دکتر گراهام آلیسون بیانگر این موضوع است که آیا آمریکا و چین می توانند از دام توسیدید بگریزند؟
او یک مثال معروف ارائه می دهد. او میگوید: «تله توسیدید به آشفتگی طبیعی و اجتنابناپذیری به این موضوع اشاره دارد و زمانی رخ میدهد که یک قدرت در حال ظهور تهدید به جابجایی یک قدرت حاکم میکند…هنگامی که یک قدرت در حال ظهور تهدید می کند که قدرت حاکم را جابجا می کند، تنش ساختاری ناشی از برخورد خشونت آمیز را به قانون تبدیل می کند، نه استثنا.
برای بسیاری، این استدلال، با جذابیت های آن به تاریخ کلاسیک، تشبیه قانع کننده ای را ایجاد می کند. با این حال، روابط چین و ایالات متحده پیچیده تر از آن چیزی است که مقایسه اجازه می دهد. مدل تله توسیدید به طور کامل نمی تواند این واقعیت را توضیح دهد که واشنگتن و پکن در مورد اقدامات خود که باعث افزایش یا کاهش تنش می شود، اختیارات قابل توجهی دارند. دینامیک توان سخت تنها یکی از عوامل مرتبط در این محاسبه است.
تنش های چین و ایالات متحده موضوع جدیدی نیست و تاریخ نمونه های زیادی از کاهش موفقیت آمیز درگیری ها را ارائه می دهد
چندین دهه صلح نسبی پایدار نشان دهنده تعهد پایدار هر دو طرف برای اجتناب از درگیری است. اما این تعهد بدون آزمون نبوده است. تنش های چین و ایالات متحده موضوع جدیدی نیست و تاریخ نمونه های زیادی از کاهش موفقیت آمیز درگیری ها را ارائه می دهد. از سال ۱۹۷۹، روابط رسمی آنها با قتل عام میدان تیانآنمن، سومین بحران تنگه تایوان، بمباران سفارت بلگراد، حادثه جزیره هاینان، حملات سایبری بیشماری توسط دولت چین، و حتی نسلکشی و سرکوب اقلیتهای اویغور و سایر اقلیت های قومی در سین کیانگ و تبت بوده است.
تاریخ روابط چین و ایالات متحده الگوی واضحی از صبر با یکدیگر را نشان می دهد. این پویایی یک سوال مهم را مطرح می کند: چرا؟ در یک کلام، جواب تجارت است. ایالات متحده و چین در سال ۲۰۲۲، به میزان ۷۵۸.۴ میلیارد دلار کالا و خدمات مبادله کرده اند.
برای تقریباً سه دهه (۲۰۱۵-۱۹۹۰)، واشنگتن یک عامل تشویق کننده برای رشد اقتصادی چین، سومین شریک تجاری بزرگ آن، و محوری برای صعود چین به سازمان تجارت جهانی بوده است. در طول این دوره، هر دو کشور به طرز شگفت انگیزی ثروتمند شدند، اما انگیزه های اقتصادی نتوانست جرقه اصلاحات سیاسی پایدار را در چین ایجاد کند، اما تجارت به عنوان یک تثبیت کننده کلیدی باقی مانده است. تجارت قوی با ممانعت از تغییر سیاست های شدید که احتمال درگیری را افزایش می دهد، صلح را ترویج می کند.
علیرغم سرمایه گذاری های دوجانبه بی سابقه در سال ۲۰۲۳، چشم انداز فزاینده جنگ، رهبران هر دو طرف اقیانوس آرام را تحت فشار قرار می دهد تا اقتصادهای خود را برای کاهش خسارات احتمالی از یکدیگر جدا کنند. این تمایل بر منبع اصلی تنش یعنی ناامنی تاکید می کند. درگیری احتمالاً نتیجه است زیرا دولت چین اساساً ناامن است. ثروت و قدرت انباشته پکن نگرانی های عمیق بی ثباتی اجتماعی و مهار نظامی را کاهش نداده است.
از زمان تأسیس جمهوری خلق چین، حزب کمونیست چین (حکپی) ذهنیت محاصرهناپذیری داشته است. پکن آزادی های مدنی، حاکمیت قانون، آزادی بیان و لیبرالیسم غربی را به عنوان تهدیدهای وجودی درک کرده و در نتیجه امنیت سیاسی داخلی را در سطوح سختی که در تاریخ بشریت بی نظیر است، در اولویت قرار می دهد. اعتراضات میدان تیانآنمن، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از درون، و نقش فعال واشنگتن در ترویج موج دموکراسیسازی که در روزهای پایانی جنگ سرد سراسر آسیای شرقی و اروپا را در بر گرفت، ناخواسته نگرانی حکچ را تایید کرده است.
حزب کمونیست چین بر این باور است که این مسئله نمیتواند امن باشد، مگر اینکه هم جمعیت داخلی و هم اطراف خود را کنترل کند. برای پکن، این دو هدف با یکدیگر در تنش هستند. نکته این است که پکن سیزده مناقشه ارضی فعال از جمله مرز چین و هند، کل دریای چین جنوبی و جزیره دموکراتیک خودگردان تایوان دارد. دیپلماتهای چینی به صلح و در عین حال به اجبار نظامی برای تحکیم ادعاهای ارضی پکن میپردازند و خطر کشاندن چین به یک درگیری ناخواسته را افزایش میدهد.
صلح یک فرآیند مستمر است که مستلزم مشارکت فعال امریکا و چین برای حفظ ارتباطات، میانجیگری در اختلافات، و نشان دادن قصد صلح آمیز است
واشنگتن با گسترش حضور نظامی خود در اطراف شرق چین و تعمیق همکاری امنیتی با متحدان منطقهای خود به این اقدام واکنش نشان داده است. پکن این اقدامات متقابل را به عنوان یک توطئه آمریکایی در حال گسترش برای «محور» چین تفسیر می کند. جنگ با ایالات متحده بر سر تایوان یا یک ویژگی دریایی مورد مناقشه فوراً تریلیون ها دلار در کشتیرانی دریایی را که چین به عنوان بزرگترین واردکننده انرژی و غذا در جهان به آن متکی است، از بین می برد. به عبارت دیگر، جنگ ثبات داخلی چین را تضعیف می کند. پکن با انتخاب نیرو به نگرانی های خود کمک کرده و صلح را تضعیف می کند.
بر همین اساس، باید درک کرد که صلح یک حالت پایانی ثابت نیست. در عوض، صلح یک فرآیند مستمر است که مستلزم مشارکت فعال هر دو طرف برای حفظ ارتباطات، میانجیگری در اختلافات، و نشان دادن قصد صلح آمیز است. پکن و واشنگتن هر دو در لفاظی به دنبال صلح هستند، اما تفاوت آشکاری بین تلاش های آنها برای پیگیری آن وجود دارد. دولت بایدن تقویت کانال های ارتباطی سطح بالا با پکن را دقیقاً برای این منظور در اولویت قرار داده است.
از این رو، نباید تمایل اخیر پکن برای دیپلماسی را به عنوان یک پیشرفت اساسی و پایدار اشتباه گرفت. در عوض، باید به یاد داشته باشیم که روابط چین و ایالات متحده دقیقاً به این دلیل که پکن سه سال در گفتگوهای متقابل ناکام ماند، به پایین ترین سطح فعلی خود رسید. صراحتاً این رفتار برای یک قدرت جهانی مشتاق مناسب نیست.
اگر امریکا و چین به طور قابل اعتماد وزن خود را برای تعامل و کمک به هدایت روابط به سمت مسیری پایدارتر نکنند، احتمالاً جنگ رخ خواهد داد
درگیری ایالات متحده و چین اجتناب ناپذیر نیست، اما اگر هر دو طرف به طور قابل اعتماد وزن خود را برای تعامل و کمک به هدایت روابط به سمت مسیری پایدارتر نکنند، احتمالاً جنگ رخ خواهد داد.
نظر شما