وحید پورتجریشی؛ بازار: برقراری ارتباط مجدد دو کشور ایران و عربستان را شاید بتوان مهمترین رخداد منطقه ای طی سال جاری دانست؛ ارتباطی که با میانجی گری چین و البته حیرت مقام های ایالات متحده برقرار شده و علاوه بر ایجاد همگرایی نسبی میان تهران و ریاض، نقش جدید برای پکن در معادلات سیاسی خاورمیانه تعریف نمود.
جدا از موهبت های منطقه ای در پس ارتباط دو قدرت رقیب منطقه ای یعنی ایران و عربستان سعودی، سوال اینجاست که چرا تهران و ریاض پس از گذشته چند سال تیرگی روابط، برقراری روابط سیاسی را به افزایش تنش علیه یکدیگر ترجیح دادند؟ سود چین از برقراری چنین ارتباطی چه خواهد بود؟
تفاوت در اصول بنیادین سیاست خارجی چین و آمریکا
منطقه خلیج فارس از دستکم طی ۷۰ سال گذشته، جولانگاه بی چون و چرای واشنگتن به حساب می آید. ایالات متحده صرف نظر از مخالفت های شدید کشورهایی چون ایران، دارای پایگاه نظامی، دفاتر متعدد تجاری و روابطی گرم با حکام این منطقه است و این روابط طی سال های اخیر و دستکم تا پایان دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، در بهترین وضعیت خود قرار داشت.
از سوی دیگر، پکن بر خلاف واشنگتن طی سال های گذشته ثابت کرده که اولویت های خود در حوزه سیاست خارجی را بیش از مواردی چون مداخله نظامی و سیاسی در کشورهای آسیای میانه، خاورمیانه و حتی اروپا و آمریکا، بر اساس تعاملات اقتصادی تنظیم کرده و علاقه چندانی به مداخله نظامی یا مطرح کردن ارزش های غربی ندارد. در حقیقت، تنها ارزش کلان تعریف شده در واژه شناسی ادبیات سیاسی چین، سود اقتصادی و تعامل تجاری است.
به عنوان مثال، می توان به ابَر پروژه «کمربند و جاده» اشاره کرد که هدف اصلی آن، کسب سود اقتصادی برای چین و کشورهای مسیر است. حتی در مساله مناقشه اوکراین، علیرغم پیوندهای نسبتا عمیق موجود میان چین و روسیه، پکن حاضر به پرداخت هزینه های سیاسی این جنگ نشده و عملا، موضع بی طرف اتخاذ کرده است؛ جنگی که ایالات متحده را بر اساس سنت های دیرینه خود در حوزه سیاست خارجی درگیر ساخته و در بودجه اخیر ارائه شده از سوی جو بایدن، رئیس جمهوری این کشور به کنگره آمریکا، از موضوعات مهم بندهای بودجه به شمار می آید.
لذا سیاست خارجی چین و آمریکا، از این حیث با یکدیگر تفاوت داشته و پکن به هیچ عنوان حاضر به پرداخت هزینه هایی نیست که دولت آمریکا به ویژه در دوران زمامداری دموکرات ها پرداخت می کنند؛ به احتمال زیاد، همین موضوع از دلایل مهم نزدیکتر بودن روابط میان «شی جین پینگ» با رئیس جمهور آمریکا در دوران دونالد ترامپ بود.
همگرایی اقتصادی به جای واگرایی سیاسی، رویکرد جدید تهران و ریاض
شیوع کرونا و عواقب اقتصادی آن برای تمامی کشورهای جهان از جمله کشورهای منطقه خلیج فارس، شکل گیری رکود اقتصادی ماه های گذشته در سطح جهانی، کاهش قیمت نفت و دیگر موارد اقتصادی، در حقیقت منجر به کاهش تنش های منطقه ای میان قدرت های رقیب از جمله ایران و عربستان سعودی شده است.
به عنوان مثال، فروکش کردن شدید شعله جنگ در یمن، بازگشت ثبات نسبی سیاسی به عراق، تلاش برای تعامل سازنده با دولت طالبان در افغانستان، کاهش محسوس موضوع سوریه برای هر دو طرف و همچنین دست برداشتن عربستان سعودی در مناقشه با قطر یا کاهش مداخله در سیاست داخلی پاکستان، همگی نشان از شکل گیری نوعی خستگی سیاسی ناشی از ضعف اقتصادی و کاهش درآمدهای ملی در تمامی منطقه دارد.
اگرچه ماهیت ایدئولوژی حاکم در تهران و ریاض به عنوان رهبران جهان شیعه و سنی، همواره مانع از شکل گیری همگرایی در سطوح بالا میان این آنها می شود، اما به نظر می رسد رهبران دو طرف دستکم در شرایط فعلی به این نتیجه رسیده اند که حداقل می توان از میزان تنش های سیاسی کاسته و نوعی همکاری اقتصادی را جایگزین آن نمود که برای دو طرف سودمند باشد.
این دقیقا از جنس همان سیاست خارجی است که چین برای سال ها به دنبال آن بوده و به نظر می رسد پذیرش منطق پکن برای میانجی گری میان دو طرف، بر همین اساس در تهران و ریاض شکل گرفته باشد؛ رویکردی که اساسا با رویکرد سنتی واشنگتن در دو قطبی سازی منطقه ای طی دهه های گذشته در تناقض بوده و سود کلانی را روانه جیب رهبران آمریکا کرده است.
افزایش ثبات سیاسی منطقه بر اساس مدل چینی!
همانطور که گفته شد، چینی ها همواره از ثبات سیاسی منطقه ای سود برده و علاقه ای به تنش زایی در روابط میان کشورها در سطح منطقه ای ندارند. دلیل این ادعا نیز کاملا واضح است: پیشرفت در ساخت و میزان کارآمدی پروژه هایی چون کمربند و جاده، همواره نیازمند شکل گیری ثبات در کشورهای مسیر و روابط خارجی شرکای چین است.
به عنوان مثال، در منطقه آسیای میانه به دلیل حضور قومیت های مختلف و رقابت های موجود میان آنها از صدها سال قبل، همواره شاهد وجود تنش در روابط سیاسی میان کشورهایی مانند قزاقستان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان و قرقیزستان بوده ایم.
این تنش ها در سال های اولیه فروپاشی شوروی در دهه ۹۰ میلادی، به دلیل از بین رفتن حکومت مرکزی در مسکو تا پیش از ورود «کمربند و جاده» به این کشورها، همچنان به صورت کم و بیش وجود داشته و حتی در برخی موارد، شاهد شکل گیری درگیری های مرزی میان آنها نیز بوده ایم.
اما درست از زمان قوت یافتن پروژه «کمربند و جاده» BRI و سرمایه گذاری های کلان زیرساختی چین در این منطقه، همواره شاهد کاهش تنش در منطقه آسیای میانه هستیم که دلیل اصلی آن نیز، شکل گیری منافع مشترک میان کشورهای منطقه است.
بدیهی است در صورت بروز بحران و ناامنی در هر یک از این کشورها، تمامی مسیر با مشکل مواجه شده و نه تنها چین، بلکه سایر کشورهای مسیر نیز از درآمد حاصل از این پروژه فاصله خواهند گرفت؛ لذا شکل گیری ثبات منطقه ای به نفع همه است.
در منطقه خلیج فارس نیز، وضعیت به همین شکل است. خریدهای سنگین نفتی چین از ایران، عربستان و سایر کشورهای این منطقه به ویژه در موفعیت زمانی کنونی که کارخانه های چینی هرچند با سرعت کم، در حال بازگشایی بوده و نیازمند منابع عظیم انرژی هستند، نیازمند شکل گیری ثبات سیاسی در منطقه است.
شکل گیری ناامنی در ژئوپولیتیک خلیج فارس به هیچ عنوان خواست و به نفع پکن نخواهد بود. چراکه تشدید هر تهدیدی منجر به کاهش عرضه نفت و افزایش قیمت آن در سطح جهانی شده که این چیزی جز ضرر برای شرکت های چینی در بر نخواهد داشت.
نظر شما