تهمینه غمخوار؛ بازار: در حالی که هم اکنون، جهان شاهد شکل جدیدی از جنگ سرد بین ایالات متحده و چین است، در طول تنها چند دهه، چین از یک عضو نسبتاً حاشیه ای جامعه بین المللی به یک قدرت بزرگ منطقه ای تبدیل شده و در مسیر تبدیل شدن به یک هژمون جهانی است.
اختلافات و تنش ها میان دو قدرت بزرگ در دوران ریاست جمهوری ترامپ به طور فزاینده ای برجسته شده و در دوران بایدن نیز به شیوه ای مشابه ادامه یافته است؛ جنگ های تجاری، رقابت های تکنولوژیکی و همچنین بی اعتمادی و اتهامات متقابل که بر اساس آنچه به نظر می رسد که از زمان از سرگیری روابط رسمی در سال ۱۹۷۹ پایین ترین سطح در روابط دوجانبه قابل مشاهده است.
در حالی که این تنشها بیشتر به سمت منافع اقتصادی و جنگ تجاری و تعرفهها میرود، از زمان همهگیری کووید-۱۹ در سال ۲۰۲۰، به نظر میرسد این درگیری رنگهای ایدئولوژیکی بیشتری به خود گرفته است. حملات مستقیم مکرر چین و دولت آن، رفتار حزب کمونیست و نقض حقوق بشر و پروتکل های بین المللی از سوی بسیاری از مقامات در دولت ترامپ علیه چین بیان شده است. چین با انتخاب جو بایدن در نوامبر ۲۰۲۰ امیدوار بود روابطش با ایالات متحده بهبود یابد، اما این امیدها بر باد رفت.
حتی در حالی که بایدن تا حد زیادی از مناقشات ایدئولوژیک داغ با حزب کمونیست چین که دولت ترامپ با آن درگیر بود، اجتناب کرده است، روابط میان دو کشور تیره باقی مانده و با توجه به حوزه ها و ابعاد مختلف سیاست، رقابت فی مابین تشدید شده است. از منظر چین، ایالات متحده در دوران بایدن در تلاش برای منزوی کردن چین فعال تر شده است. تحریم ها و کنترل صادرات بر نقض حقوق بشر چین در سین کیانگ؛ هشدار به مشاغل بین المللی در مورد بدتر شدن محیط سیاسی در هنگ کنگ؛ عدم پذیرش ویزا برای دانشجویان و محققان مظنون به ارتباط با ارتش آزادیبخش خلق و در ژوئیه ۲۰۲۱، اقدام ایالات متحده که وزارت امنیت دولتی را به جاسوسی سایبری و هک برای کسب سود متهم کرد، از جمله فشارهای وارده بر چین است.
آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه، در یک سخنرانی در ۲۶ مه ۲۰۲۲، به موضع دولت بایدن در قبال چین پرداخت و یک عبارت جدید را معرفی کرد: سرمایه گذاری، همسویی و رقابت که به معنای سرمایه گذاری در داخل امریکا، همسو شدن با شبکه های شرکای ایالات متحده و تکیه بر این دارایی برای رقابت با چین بود. در واقع، هدف این استراتژی تلاش و شکل دادن به محیط اطراف پکن است تا در نهایت بر موقعیت استراتژیک خود چین تأثیر بگذارد. با این حال، تغییرات روابط، یک جانبه و یک طرفه نبوده است، بلکه قبل از هر چیز از طرف چین ایجاد شده و باید تا حدی به ساختار در حال تغییر نظام بینالملل نسبت داده شود.
دولت شی جین پینگ این تصور را در داخل و خارج از کشور تبلیغ میکند که بالاخره زمان آن فرا رسیده چین به شیوهای قاطعتر عمل کند و جهان دستخوش تغییرات بزرگی است که به ندرت در یک قرن دیده میشود. این عبارت اغلب در اسناد و سخنرانیهای رسمی اخیر یافت میشود و نشان میدهد که این کشور فعالانه و آشکارا دنبال کردن یک نظم جدید منطقهای و بینالمللی را با محوریت چین آغاز کرده است. بنابراین، تأکید بر این نکته مهم است که تنشهای جاری بین چین و ایالات متحده به قبل از دوران ترامپ و حتی قدرت گرفتن شی جین پینگ برمیگردد و ریشه در رفتار مطمئنتر چین از سال ۲۰۰۸ و ظهور آن دارد که پیامدهای ناخواسته ای را برای هژمون جهانی از قبل مستقر، ایالات متحده به همراه خواهد داشت.
چین با قاطعیت و اعتماد بهتازگی خود انتظار داشت که بتواند نقش بزرگتری در وضع قوانین جهانی ایفا کند و به خاطر گامهای فناوری و تواناییهای نظامی خود شناخته شود. با توجه به اینکه ایالات متحده از زمان پایان جنگ سرد تنها ابرقدرت در جهان بوده است، چین با تغییر وضعیت قدرت خود، به دنبال شکل دادن به محیط بین المللی به روشی برای دستیابی به اهداف خود، یعنی ایجاد نظم جهانی چین محور است.
چین و ایالات متحده از زمان پایان جنگ سرد بر سر ارزشهای سیاسی و نهادهایی که نظمهای منطقهای و جهانی را تعریف میکنند، درگیر رقابت ژئوپلیتیکی بودهاند
از زمان آغاز جنگ روسیه و اوکراین، چین موضع لفاظی خنثی در انظار عمومی را اتخاذ کرده و در عین حال از انتقاد مستقیم از روسیه اجتناب کرده است؛ ضمن اینکه چینی ها تا کنون از متحد شدن آشکار با روسیه علیه اروپا و ایالات متحده، خودداری کرده اند. با این وجود، استراتژی جدید ایندوپاسیفیک جو بایدن که در فوریه ۲۰۲۲ منتشر شد، به وضوح نشان می دهد که چین همچنان تهدید بالقوه شماره یک برای امنیت ایالات متحده است.
ابعاد مختلف رقابت
رهبری چین فرصت های متعددی را برای کاهش نفوذ آمریکا در جهان و افزایش نفوذ خود مشاهده می کند. این استراتژی شامل تلاشهایی برای تضعیف هژمونی مالی ایالات متحده، تبدیل شدن به رهبر جهانی در تولید پیشرفته و فناوریهای نوظهور کلیدی و ایجاد ارتشی در سطح جهانی است که قادر به عملیات در مقیاس جهانی است. تحلیلگران معتقدند که چین و ایالات متحده از زمان پایان جنگ سرد بر سر ارزشهای سیاسی و نهادهایی که نظمهای منطقهای و جهانی را تعریف میکنند، درگیر رقابت ژئوپلیتیکی بودهاند که این نهادها، از دیدگاه پکن، مانع از ظهور چین و مانع آزادی مانور این کشور شده اند.
بر همین اساس، استراتژیها و مانورهای عمدی برای خنثی کردن نفوذ ایالات متحده در سطوح سیاسی و اقتصادی، پیوستن به نهادهای منطقهای و بینالمللی برای ممانعت یا تغییر عملکرد آنها یا حداقل استفاده از آنها به نفع چین است. بحث جاری پیرامون اینکه آیا رقابت استراتژیک را می توان به عنوان یک جنگ سرد جدید تعریف کرد، باید هم تفاوت های اساسی و هم شباهت ها را با جنگ سرد واقعی در نظر بگیرد.
پیوندهای اقتصادی بین چین و ایالات متحده از جمله وابستگی متقابل به فناوری، تجارت و داده، در جنگ سرد واقعی وجود نداشت
رقابت استراتژیک آمریکا و چین که در حال حاضر در جریان است و خطرات متعددی را به همراه دارد، فاقد دو عنصر اساسی و مرتبط جنگ سرد ایالات متحده با اتحاد جماهیر شوروی و متحدانش است: اولاً، چین و ایالات متحده درگیر یک مبارزه ایدئولوژیک در سراسر جهان نیستند که بر کشورهای ثالث پیروز شوند. ثانیاً، جهان در حال تحولات و نظمی نوین است که جهان امروزی را نمی توان به بلوک های اقتصادی کاملاً جدا از هم تقسیم کرد، همانطور که در مورد جنگ سرد شوروی و آمریکا چنین بود. پیوندهای اقتصادی بین چین و ایالات متحده، از جمله وابستگی متقابل به فناوری، تجارت و داده، در جنگ سرد واقعی وجود نداشت. در آن زمان، دیوار برلین مرز مشخصی را بین حوزههای نفوذ، بین جهان آزاد و جهان اقتدارگرای شوروی ترسیم کرد، اما در عین حال مانع از ارتباطات و تجارت بین دو بلوک شد. در بن بست فعلی، وضعیت متفاوت است و دو اقتصاد آنقدر در هم آمیخته اند که نمی توان کاملاً از هم جدا شوند.
از آنجایی که ارتباط بین فناوری و امنیت در چند ماه گذشته از همهگیری مهمتر شده است، ایالات متحده «قانون ویژه در مورد نیمهرساناها» را در پایان سال ۲۰۲۱ به تصویب رسانید. سازماندهی مجدد چیزی که تاکنون یک زنجیره تامین بین المللی با محوریت چین بوده است، اقتصاد و تجارت جهانی را بازسازی می کند. در همان زمان، در سال ۲۰۲۰، اولین سال شیوع همه گیری و تهدیدهای کینه توزانه جداسازی، ایالات متحده ۱۲۴ میلیارد دلار کالا به چین صادر کرد و ۴۳۴ میلیارد دلار واردات داشت. همچنین، کسری تجاری کالاهای ایالات متحده با چین در همان سال ۳۱۰ میلیارد دلار بود. این امر چین را به بزرگترین تامین کننده کالا به ایالات متحده و سومین مصرف کننده بزرگ صادرات آن پس از کانادا و مکزیک تبدیل کرد. بنابراین، چین از نظر مالی و تجاری بسیار قوی تر از اتحاد جماهیر شوروی است و در سیستم بین المللی بسیار ادغام شده است.
رقابت ژئوپلیتیک امریکا و چین در طول چند دهه می تواند شدیدتر و گسترده تر از جنگ سرد ایالات متحده و شوروی شود
اگرچه رقابت بین دو قدرت جهانی دارای ابعاد مختلفی است که در جنگ سرد شوروی و ایالات متحده وجود نداشت، تنش کنونی می تواند فراتر از یک جنگ تجاری و فناوری به یک رقابت با طیف کامل شامل ایدئولوژی، نظامی و ... گسترش یابد و فضایی ایجاد شود که مشخصه آن ظهور دو بلوک با ایالات متحده و متحدانش در یک طرف و اتحاد روسیه و چین از سوی دیگر یعنی رقابت در چندین جبهه در نظم بین المللی تازه در حال ظهور، پس از حمله روسیه به اوکراین است.
بنابراین، رقابت ژئوپلیتیک دو کشور در طول چند دهه می تواند شدیدتر و گسترده تر از جنگ سرد ایالات متحده و شوروی شود، در حالی که دو نکته اصلی درگیری امروز بین ایالات متحده و چین را مشخص می کند: اول، جدایی فزاینده اقتصادی در برخی از حوزههای تجارت، بازار سرمایه و فناوری. دوم، جنگ که عمداً به عنوان یکی از ارزشهای ایدئولوژیک و رقابت سیستمی توصیف میشود. مدل سرمایه داری اقتدارگرایانه چین، غرب به ویژه امریکا را به چالش می کشد و این کار را با استفاده از ارزش های ایدئولوژیک برای مشروعیت بخشیدن به منجلاب های توسعه طلبانه و میل به قدرت انجام می دهد. بر همین اساس، آنچه شایان ذکر است، ابزاری سازی رقابت است که برای اهداف داخلی هم در چین و هم در ایالات متحده انجام می شود.
در واقع، در سطح گفتمانی، ایالات متحده و چین هر دو با مخاطبان داخلی و بینالمللی خود صحبت میکنند و این موضوع را رقابتی بین حکومت مؤثر در مقابل ناکارآمد و اقتدارگرا در مقابل دموکراسی توصیف میکنند. کشف مجدد شکاف دموکراسی و خودکامگی در امور جهانی، پس از دوران یکجانبه و دروننگر ترامپ و گسترش تصویر منفی از چین، احیای شبکه فراآتلانتیک متحدان دموکراتیک را تسریع کرده و اجماع جدیدی را در میان احزاب دموکراتیک صرف نظر از رنگ سیاسی آنها ایجاد کرده است.
برخلاف دوران جنگ سرد، تمرکز امروز بر نیاز کشورها به تجارت با یکدیگر است
اگرچه به نظر می رسد برخی جداسازی های اقتصادی در حال انجام است، جمهوری خلق چین از بسیاری جهات به تجارت بین المللی مستمر وابسته است زیرا برخلاف دوران جنگ سرد، تمرکز امروز بر نیاز کشورها به تجارت با یکدیگر است. بنابراین رقابت آمریکا و چین با رقابت قبلی آمریکا و شوروی که عمدتاً نظامی و ایدئولوژیک بود، بسیار متفاوت است و خواهد بود. مناقشه جدید چند سال پیش با جداسازی مالی رادیکال آغاز شد و اکنون سرعت خود را برای ورود به عرصه دیجیتال افزایش داده است.
بر همین اساس؛ آنچه قابل مشاهده خواهد بود، این است که چگونه این کشمکش جامعه بین المللی را در مورد موضوعاتی که باید در مورد آنها همکاری گسترده وجود داشته باشد، شکست خواهد داد و مانع همکاری بین اقتصادها، دانشمندان و مردم عادی خواهد شد؟ از طرفی، اینکه رقابت ایالات متحده و چین چگونه تکامل خواهد یافت، به ثبات سیستم سیاسی داخلی چین نیز بستگی دارد، در حالی که دولت این کشور در حال حاضر از جهتهای مختلف با باد مخالف مواجه است؛ یعنی از کندترین رشد اقتصادی در بیش از سی سال گذشته تا وفاداری غیرمنطقی و غیرقابل توضیح به سیاست صفر کووید.
در همین راستا، بر اساس تجزیه و تحلیل برخی از محققان، چین با کاهش رشد در بلندمدت به دلیل اثرات سیاستهای جمعیتی منحصربهفرد گذشته خود، تکیه بر رشد سرمایهمحور و کاهش رشد بهرهوری مواجه است. حتی برخلاف تخمینها مبنی بر اینکه چین میتواند تا سال ۲۰۵۰ سالانه ۴ تا ۵ درصد رشد کند، ۲ تا ۳ درصد واقعیتر است و آیندهای بسیار متفاوت را به همراه خواهد داشت.
بنابراین، انتظارات در رابطه با ظهور چین باید در مقایسه با اکثر مطالعات اقتصادی موجود و به ویژه انتظارات کسانی که پیامدهای گسترده تر ظهور چین را برای سیاست جهانی ارزیابی می کنند، به طور اساسی مورد بازنگری قرار گیرد.
نظر شما