بازار؛ گروه ایران: حال اقتصاد خوب نیست و هر کارشناس اقتصادی و مسئولی برای برون رفت از وضعیت فعلی این روزها برجام را گره گشا و حتی شاه کلید حل مشکلات می دانند. آیا توافق هسته ای می تواند به این اقتصاد رونق بدهد؟ برجام چه مشکلاتی را رفع می کند و اولویت ها چرا مد نظر قرار نمی گیرند؟
در همین باره خبرنگار بازار با «حسن سبحانی» استاد دانشگاه و مدیر گروه آموزشی اقتصاد اسلامی، پولی و مالی دانشگاه تهران به گفتگو پرداخته است:
*اگر پرونده هسته ایی به نتیجه برسد و توافق حاصل شود چه تاثیراتی در اقتصاد می گذارد؟ با توجه به اینکه بدنه اقتصاد ما بدنه بیماری است و آیا قابلیت شوکی بنام توافق هسته ایی را دارد؟
باید دید از برجام در بُعد اقتصادی چه توقعاتی می رود و برای اینکه به این سوال جواب دهیم باید ببینیم وضعیت موجود که برجام دنبال حل و یا تخفیف آن است چه مشکلاتی را برای اقتصاد ایران فراهم کرده است که ما انتظار داریم با توافق، آن مشکلات برطرف شوند.
در حال حاضر کشور دارای مشکلات ذهنی و عینی در اقتصاد که متاسفانه در جامعه نیز رخنه کرده است. مشکل عینی روابط اقتصادی کشور با بیرون به گونه ای است که نمی توانیم کالا یا خدمت بفروشیم و بخریم و اگر می فروشیم نمی توانیم پول آن را از مناسبات رسمی بین المللی برگردانیم. این پدیده با توجه به اینکه ما به ارز معطوف به مبادلات کالاها و خدمات برای اداره و توسعه کشور احتیاج داریم کشور را به درد سر انداخته است. بدیهی است انتظار می رود که مشکلات مربوط به فروش و خرید و روابط پولی مرتبط از طریق توافق احتمالی حل و فصل شود.
سرمایه گذار خارجی با نبود توافق، ریسک سرمایه گذاری در ایران بالا ارزیابی می شود وبه تبع انگیزهای برای سرمایه گذاری در اینجا ندارند
مشکل ذهنی که متاثر از این مسئله عینی شکل گرفته و در گذر زمان نیز تکوین یافته، احساس سرمایه گذاران و به تبع آنها فعالان اقتصادی و تودههای مردم مبنی بر اینکه تا توافقی در این حد انجام نشود امید به آینده و بهبود در شرایط اقتصادی کم است. حتی می توان گفت شفاف نیست که چه اتفاقی خواهد افتاد. لذا سرمایه گذاری در بازار حقیقی یعنی بازاری که کالا و خدمات تولید می کند مقرون به صرفه ادراک نمی شود.
از این جهت به ذهنشان می رسد زرنگی این است که هرکسی به نحوی کلاه خودش را در این آشفته بازار نگه دارد و منابع خودش را در جایی سرمایه گذاری کند که بازده آن زیاد باشد و در کوتاه مدت برگردد.
البته از نظر فعالان اقتصادی، سرمایه گذار خارجی با نبود توافق، ریسک سرمایه گذاری در ایران بالا ارزیابی می شود وبه تبع انگیزهای برای سرمایه گذاری در اینجا ندارند. البته امکان عمل آن هم مقدور نیست لذا واردات سرمایه، واردات تکنولوژی و نیروی کار متخصص نیز کم می شوند. اگر توافقی صورت گیرد این دو مشکل به سمت کم رنگ شدن می رود و این مهم به نحوی امکان جنب و جوش اقتصادی را فراهم می کند. در این میان اگر مردم و مقامات کشور هم با درایت، تدبیر و دور اندیشی عمل کنند. زمینهای برای رونق اقتصادی که امکان آن را توافق سامان می دهد، فراهم می شود و به تدریج نیز محقق می گردد.
توافق هسته ای، حداکثر یک مُسکنی است که برای کوتاه مدت می تواند نرخ تخریب در اقتصاد ایران را کاهش دهد. به عبارت دیگر بروز مشکلات جدیدتر را به تاخیر بیاندازد
*اشاره کردید که مشکلات کمرنگ می شود، یعنی ما نیاز به یک مدیریتی داریم که بتوانیم بحث سرمایه گذاری و واردات را جذب کنیم. با توجه به وضعیتی که در اقتصاد داریم آیا مدیریت اقتصادی وجود دارد که بتوانیم سرمایه گذار جذب کنیم؟
بگذارید بخش اول صحبتم را اینطور تمام کنم. توافق هسته ای، حداکثر یک مُسکنی است که برای کوتاه مدت می تواند نرخ تخریب در اقتصاد ایران را کاهش دهد. به عبارت دیگر بروز مشکلات جدیدتر را به تاخیر بیاندازد. توافق برجامی به کشور فرصتی می دهد که با تامل و تدبیر بهتری با مشکلات مواجه شود. بعنوان مثال اگر در نبود توافق برای ما هر روز یک مشکل و مسئله جدید پیش می آید که بخشی از ذهن و امکانات مقامات و کشور باید صرف پرداختن به آن شود با توافق ممکن است هر چهار روز یک بار یک مشکل پیش آید و این فرصت خیلی خوبی بشمار می آید که متاثر از آن با تامل بایسته تری به مشکلات نگاه کرد و راه حل غیرمنفعلانه تری برای آن تدبیر نمود.
هر جامعه و هر تصمیمی همیشه وامدار به گذشته خودش است. حتی اگر مدیریت خوبی هم اعمال شود باز هم باید با احتیاط بسیار با موضوع مواجه شد
استفاده از مهلت یا فرصتی که این مُسکن به اقتصاد ایران می دهد بستگی به مدیریت منابع و اولویتهایی دارد که کشور برای خود در نظر گرفته است. بستگی به سیاستهای کشور و البته به یک فداکاری سیاسی دارد مبنی بر اینکه از گشایش ناشی از مُسکن توافق، کسی به نفع اهداف سیاسی خودش استفاده نکند. این به آن معناست که اگر می خواهیم از آن به نفع اهداف و تبلیغات سیاسی استفاده کنیم این دیگر درایت و تدبیر نیست و دسترسی به امکانات را خیلی زود و بدون لحاظ اولویت ها هدر خواهد داد.
اینها پیش نیاز حرکت به سمت بهبود است ولی اینکه این پیش نیاز وجود دارد یا ندارد، نمی توان کاملا تایید و یا رد کرد. یعنی نمی توان مدعی شد که به محض اینکه توافق صورت گرفت همه سرجای خودشان هستند و می توانند به خوبی تصمیم بگیرند.
موارد مشابه گذشته به ما نشان می دهد اینگونه نبوده است. از آنجا که هر جامعه و هر تصمیمی همیشه وامدار به گذشته خودش است. حتی اگر مدیریت خوبی هم اعمال شود باز هم باید با احتیاط بسیار با موضوع مواجه شد. توافق برجام فقط می تواند مهلتی به اقتصاد ایران بدهد که نرخ رشد تخریب را در خودش کم کند و به تعویق بیاندازد و البته این فرصت کم اهمیتی نیست.
یکی از مواردی که باید راهبردی و در افقهای دور به آن فکر کرد تلاش برای تربیت نسلی است که در آن کار به تدریج ارزش دانسته شود
* در حال حاضر چه چیزی نیاز است تا اقتصاد ما نجات پیدا کند؟
اقتصاد احتیاج به کار و تلاش دارد. تاریخ اقتصاد دنیا را که نگاه کنید، می بینید کسانی پیشرفت کردند که تلاش و کار کردند. در یک زمانی ممکن است اینکار یدی و فیزیکی بوده باشد و در دورههای پیشرفتهتر ذهنی، فکری و تکنولوژیکی شده باشد. به لحاظ جامعه شناسی اتفاقی که برای ما در ۳۰ سال گذشته افتاده این است که چون امکان کار و تولید آنطور که عمده افراد دوست داشته اند برایشان فراهم نبوده در نتیجه بسیاری از افراد به درآمدهای غیر متناسب با کاری که می کنند عادت کرده اند. بعضی افراد درآمدهایی دارند که اصولا با سابقه، کار و تحصیلاتی و تجربیاتی که دارند، نمی خواند. افراد فراوانی هم هستند که مطلقا درآمدی ندارند.
کار کردن در جامعه ما یک ضد ارزش است. هر شخصی که خیلی کار کند او را به تراکتور تشبیه می کنند. زرنگی به معنای از زیر کار در رفتن از ویژگیهای جامعه شناسی اقتصادی ما بشمار می آید. طی کردن راه صد ساله را یک شبه آن هم با کمترین زحمت، در ذهنیت این جامعه نشسته است و تا این ذهنیت وجود دارد هر قدر هم امکانات ارزی داشته باشید، نمی توانید حرکت کنید.
جامعه باید مستمرا کار و تولید کند و درآمدهایش متناسب با تلاش باشد. مقولهای که متاسفانه در جامعه ما پر رنگ نیست و به وجود آمدن آن هم زمان می برد. به عبارت دیگر کم کاری و تولید اندک برای جامعه فرهنگ شده است. بنابراین، یکی از مواردی که باید راهبردی و در افقهای دور به آن فکر کرد تلاش برای تربیت نسلی است که در آن کار به تدریج ارزش دانسته شود.
*در کوتاه مدت چطور؟
بله! مسئله اولویتهاست. منابع در هر کشوری محدود است چه تحریم باشد چه نباشد و لذا نمی تواند در آن واحد به همه چیز بپردازد. پرداختن به همه چیز (یعنی اولویت دار بودن همه چیز) به معنای بی اولویت بودن همه چیز است. کشور باید ببینید در یک افق تعریف شده ای، چه اقداماتی اولویت دارد. اولویت هایی که باید به گونهای انتخاب شوند که بعد از محقق شدن، پلههایی برای اولویتهای بعدی محسوب شوند تا نیروی انسانی و منابع صرف اولویتها شوند. بنابراین، بازنگری در اولویتها یک بحث دیگری است که باید اتفاق بیفتد.
وقتی شما با هزار و دویست حکم مواجه می شوید در واقع هیچ حکمی در اولویت نیست. البته نظام پولی کشور که همیشه پاشنه آشیل اقتصاد ایران بوده متناسب با شرایط کشور باید اصلاح شود
* یعنی مهمترین مشکلی که در اقتصاد داریم نداشتن اولویت است؟
باید گفت از کثرت اولویت دچار مشکل شده است. در برنامههایی که به توسعه معروف هستند بعضی وقتها ممکن است هزار یا هزار و دویست حکم اولویتی پیدا کنید. وقتی شما با هزار و دویست حکم مواجه می شوید در واقع هیچ حکمی در اولویت نیست. البته نظام پولی کشور که همیشه پاشنه آشیل اقتصاد ایران بوده متناسب با شرایط کشور باید اصلاح شود. بدیهی است منظور من، اصلاح نظام پولی که مصطلح است، نیست. ولی تا تلقی کشور از پول در یک هیات عالمانه و با سواد مشخص نشود مسئله بانکداری حل نمی شود. به دلیل اینکه موضوع بانک پول است.
رونق و درآمد از نظر آنهایی که اقتصاد را در زرنگی و نه در تولید جستجو می کنند در بازارهای مالی است نه در بازارهایی که باید سرمایه گذاری کنند و برای آن زحمت کشیده شود تا کارخانه محصول بیرون دهد یا مزرعه محصول دهد
در حال حاضر بازارهای مالی خیلی فعال و بازارهای حقیقی در رکود هستند. یعنی نرخ رشد اقتصاد ایران در دهه گذشته نیم یا ۰/۴ درصد بود و الان ممکن است ۳ یا ۴ درصد شده باشد ولی در بازار مالی نرخ سود، نرخ افزایش ارز و نرخ سهامی که گاهی خرید و فروش می شود تا ۵۰ یا ۴۰ درصد بالا و پایین می آید. رونق و درآمد از نظر آنهایی که اقتصاد را در زرنگی و نه در تولید جستجو می کنند در بازارهای مالی است نه در بازارهایی که باید سرمایه گذاری کنند و برای آن زحمت کشیده شود تا کارخانه محصول بیرون دهد یا مزرعه محصول دهد. راه این است که باید رابطه مبادله بین بازارهای مالی و بازارهای حقیقی به نفع بازارهای حقیقی تغییر کند. شاید این «باید» خیلی باید سختی باشد و به زمان طولانی نیاز دارد. ما بیش از ۳۰ سال است که دچار این گرفتاری هستیم. طبیعی است که یکدفعه نمی توانیم خودمان را تغییر دهیم ولی می توانیم آسیب شناسی کنیم و تغییر جهت دهیم.
رفتن به سمت بانکداری خصوصی که نشانه نشناختن پول و بانک بود متاسفانه امکان تولید پول را به بانکدار داده است. بانکداری که دغدغه ندارد پولی که تولید می کند آیا کالا و خدمتی به ازای آن به وجود می آید یا نمی آید؟
* چالشهایی که نظام پولی کشور در اقتصاد ما به وجود آورده چه چالشهایی بوده است؟
وقتی وجود پول می تواند معنادار باشد که با تولید متناسب باشد. اگر شما پول را بدون تناسب با این مجموعه به وجود آورید میزان بالای پول برای شما تورم به دنبال دارد چون امکان خرید وجود دارد. ولی کالایی متناسب با آن به وجود نیامده است. تورم بالای ۲۰ درصد در ۳۰ سال گذشته ثمره همین ویژگی است. بنابراین، رفتن به سمت بانکداری خصوصی که نشانه نشناختن پول و بانک بود متاسفانه امکان تولید پول را به بانکدار داده است. بانکداری که دغدغه ندارد پولی که تولید می کند آیا کالا و خدمتی به ازای آن به وجود می آید یا نمی آید؟
او می خواهد وام بدهد و بهره بگیرد و برایش مقوله های کلان اقتصادی مهم نیست. فقط برای او اصل پول و فرع آن مهم است و تضمین می گیرد که این پول برگردد. لذا بانک پول را تولید می کند. یکی از مسائلی که رخ داده این است که به تولید پول امکان مانور داده شده در حالی که از بازار حقیقی امکان فعالیت سلب شده است.
*چه کسی یا چه نهادی اینجا مقصر است؟
بانک مرکزی هماهنگ کننده نظام پولی کشور است و مسئولیت اصلی با او است.
*فکر نمی کنید به دلیل این باشد که دولتها در بانک مرکزی دخالت و تصرف داشتند و برای همین امر است که بانک مرکزی نتوانسته نقش اصلی خود را ایفا کند و باعث بهم ریختگی اقتصاد شود؟
اگر بخواهیم باانصاف صحبت کنیم باید گفت آنچه موجب شد که از ناحیه پول، اقتصاد رونق پیدا نکند، سیاستهای بانک مرکزی بود.
*همه بر این باور هستند که اگر بانک مرکزی ما مستقل نیست به دلیل ورود دولت و استقراضهای دولت از بانک مرکزی است.
من حقیقتا برای بانک مرکزی استقلال قائل نیستم. استقلال یک دستور نیست بلکه استقلال یک وضعیت است. اگر اقتصاد خوب اداره شود و تولید داشته باشد و مالیاتی که از تولید گرفته می شود هزینههای دولتها را تامین کند هیچ دولتی سراغ بانک مرکزی نمی رود. دولت از آن جهت سراغ بانک مرکزی می رود که با کمبود منابع مواجه می شود. راه آن نیست که به دولت بگویید بانک مرکزی از تو مستقل است. راه آن است که اقتصاد بازار های حقیقی تقویت و تقویت شود.
چرا بانکهای مرکزی کشورهای غربی و پیشرفته، مستقل هستند؟ اینطور نیست که نوشته باشند مستقل باشند. بلکه اقتصاد آنها خوب کار می کند و با آن مالیاتهایی که می گیرند هزینههای دولت را تامین می کنند. لذا موضوعیت ندارد که دولت به بانک مرکزی رجوع کند. برای همین می گویم بعضی از چیزها دستوری نیست تا اقتصاد شما راه نیفتد و مالیات از محل درآمد، کشور را اداره نکند بارها و بارها هم که از استقلال بگویید اتفاقی نمی افتد ... وقتی کشور گرفتاری مالی دارد استقلال معنا ندارد. استقلال بانک مرکزی تابعی از بهبود اوضاع اقتصادی کشور است. هرقدر این دومی بهتر شود به تدریج آن اولی هم حاصل می شود.
نظر شما