بازار؛ گروه بین الملل: «استفان والت» استاد دانشگاه هاروارد و نظریه پرداز برجسته مکتب رئالیسم تدافعی در مقاله ای که چند روز پیش در «مجله فارین پالیسی» نوشته معتقد است که چین بر نظم وستفالی تأکید دارد چرا که این نظم بر خودمختاری سرزمینی و عدم دخالت تاکید می کند و لذا از جهانی استقبال می کند که در آن نظم های سیاسی متفاوتی وجود دارند و خودکامگی را ایمن می دارد. در واقع چین از نظمی حمایت می کند که حقوق فردی در آن اهمیت نداشته باشد.
آمریکا در نقطه مقابل، نظم جهانی بر مبنای ارزش های لیبرال را گسترش می دهد. جایی که همه افراد حقوقی غیر قابل خدشه و مشخص دارند. در چنین نظمی احترام به حقوق افراد و آزادی اساسی بدون تبعیض برای همه به رسمیت شناخته می شود.
با این حال هر دو کشور کاملا به ارزش های خود پای بند نبوده اند. همانند دخالت چین درامور داخلی کشورها در برخی موارد یا نادیده گرفتن رفتارهای غیر لیبرال برخی از متحدان توسط رهبران آمریکا.
پس از مرگ مائو تسه تونگ، چین تلاش نکرده تا کشورها را به یک کشور با سرمایه گذاری دولتی با هسته لنینی یا کشورهای تک حزبی تبدیل کند(تایوان و هنگ کنگ در این مورد استثنا هستند). این رویکرد ممکن است برای برخی از کشورها نسبت به رویکرد ایالات متحده که می خواهد همه در نهایت به دموکراسی تبدیل شوند، جذاب تر باشد.
رویکرد دوگانه ایالات متحده در دفاع از ارزش هایش نیز می تواند چالش دیگری باشد. آمریکا به رغم آنکه همواره از ارزش های لیبرال صحبت می کند اما همچنان به پشتیبانی از متحدانی که این آرمان ها را نقض می کنند، ادامه می دهد. چین می تواند تجارت کند، سرمایه گذاری کند و با هر کشوری همکاری کند بدون اینکه متناقض به نظر برسد.
به این ترتیب، شاید اینگونه پیش بینی شود که جهان به سمت وستفالی چرخش می کند. با این حال، این نتیجه گیری هنوز زود است چرا که جایگاه هنجاری چین جدا از تعهداتش نیست.
پروفسور «جان دان» استاد دانشگاه کمبریج در گفتگو با خبرنگار بازار در خصوص نظم مورد تأکید چین برای نظم اقتصادی بین الملل به خبرنگار بازار گفت: من فکر نمی کنم این موضوع درست باشد که چین از زمان قدرت گرفتن جمهوری خلق چین در سال 1949 هیچ توجهی به توسعه سیاسی نداشته است. این یک ساختار دولتی بسیار سازمان یافته و کاملاً ساختمند ساخته است. این ساختار انسجامی بین شهروندان خود توانسته ایجاد کند که در مقایسه با برخی کشورها قابل ملاحظه است.
وی افزود: البته باید توجه داشت که توازن سود و رنج ناشی از این امر طبیعتاً بین مناطق و طبقات موجود در محدوده سرزمینی که در حال حاضر دولت چین کنترل می کند به شدت متفاوت است و در مواردی که حزب حاکم با خصومت جدی سیاسی روبرو است از مابقی مناطق محدودتر است.
استاد ممتاز دانشگاه کمبریج در ادامه یادآور شد: این ساختار از بسیاری جهات به وضوح مانع بهره وری اقتصادی می شود، اما پس از 1979، این امکان را فراهم کرده است که بسیاری از جنبه های جمعیت عظیم خود را با تعادل بهتر و سریعتر از هر کشور دیگر در جهان متحول کند. می توانید بگویید که از سال 1979، با کنار گذاشتن انگیزه های اخلاقی به نفع انگیزه های مادی در مقیاس وسیع و کنترل توزیع خودسرانه شدید در این فرآیند، باعث به وجود آمدن این نتیجه شده است.
پروفسور «جان دان» در خصوص این موضوع که آیا سیاست مهار اقتصادی چین توسط آمریکا با توجه به رشد اقتصادی چین امکان پذیر است گفت: من مطمئن نیستم که ایده مهار اقتصادی کاملاً منطقی باشد، اما تا حدی که به معنای محاصره چین و قطع کلیه مسیرهای تجاری آن باشد آمریکا این تلاش را انجام می دهد. این موضوع توسط جو بایدن رئیس جمهور آمریکا نیز مورد تأکید قرار گرفته است.
وی افزود: بسیار از راههای مهار آمریکا در زمین است تا مسیرهای دریایی و هوایی. حتی اگر قدرت نظامی امریکا در دریا و زمین بیشتر از چین باشد امکان مهار چین وجود ندارد.
وی تأکید کرد: این موضوع و ایده ای خنده دار است که بتوان چین را مهار کرد. سیاست مهار حتی در خصوص کشورهای ضعیفتری چون کره شمالی بسیار ضعیف عمل کرده است و به نتایج مطلوب نرسیده است چه برسد به چین.
استاد ممتاز دانشگاه کمبریج یادآور شد: اگرچه تحریمها مصائب زیادی را بر مردم ایران تحمیل کرده، اما به سختی می توان گفت که آنها در برابر ایران بسیار موثر واقع شده اند.
وی افزود: سیاست مهار ایالات متحده در جنگ سرد با اتحاد جماهیر شوروی اساساً نظامی، دیپلماتیک و ایدئولوژیک بود. این امر نه تنها به دلیل قدرت اقتصادی نسبی ایالات متحده بلکه به این دلیل که اقتصاد ایالات متحده به هیچ وجه به اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی وابسته نبود (بیشتر از آنکه اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی به اقتصاد این کشور وابسته باشد) امکان پذیر شد.
پروفسور «جان دان» گفت: این واقعیت از وضعیت کنونی ایالات متحده و چین بسیار فاصله دارد. دیوانه کننده است که ایالات متحده تجارت خود را با چین متوقف کند یا چین چنین کاری را انجام دهد. آنچه اکنون هر دو تلاش می کنند این است که وابستگی خود را نسبت به درجه ای که برای پیشرفت و امنیت خود به دیگری لازم است کمتر کنند. به عبارت دیگر امریکا و چین در تلاشند تا وابستگی خود به دیگری را کمتر کنند.
استاد ممتاز دانشگاه کمبریج در پایان افزود: از آنجایی که مسائل و مشکلات جهانشمول زیادی وجود دارند که نیازمند همکاری دوجانبه امریکا و چین است، این دو کشور باید در این زمینه مراقب باشند.
نظر شما