محمدشهاب، بازار: شوک درمانی چیست؟ شوک درمانی در علم اقتصاد رهاکردن قیمتها و نظارتهای ارزی، حذف یارانههای دولتی به طور ناگهانی و تجارت آزاد آنی درون یک کشور است.
سیاست شوکی را میلتون فریدمن باب کرد.
نخستین نمونه از شوک درمانی اصلاحات حامی بازار آزاد در شیلی در ۱۹۷۵ بود که پس از کودتای نظامی توسط آگوستو پینوشه رخ داد و بر اساس آرای لیبرالی متمرکز در دانشگاه شیکاگو انجام شد.
اقتصادنئوکلاسیک:
اقتصاد نئوکلاسیک (Neoclassical economics) یکی از شاخههای علم اقتصاد است که برای اشاره به روشهایی از اقتصاد اطلاق میشود که بر تعیین قیمت، خروجی و توزیع درآمد در بازارها از طریق عرضه و تقاضا تمرکز میکند و اغلب از طریق حداکثرسازی فرضی سودمندی به وسیلهٔ افراد با درآمد محدود و سود به وسیلهٔ شرکتهای با هزینهٔ محدود با استفاده از اطلاعات و عوامل تولید در پیوند با نظریه رفتار عقلایی انجام میشود.
نائومی کلاین در کتاب خود در مورد منشاء خلق واژه ای به نام شوک در علم اقتصاد این گونه گفته است: فریدمن نخستین بار در نیمه دهه ۱۹۷۰ هنگامی که مشاور ژنرال آگوستو پینوشه دیکتاتور شیلی بود، نحوه بهره برداری از بحران یا شوکی در مقیاس وسیع را آموخت. در پی کودتای خشونت بار پینوشه، نه فقط ملت شیلی در وضعیت شوک بود، که کشور نیز از تورم عنان گسیخته شدیدی رنج میبرد. فریدمن به پینوشه توصیه می کرد که این اقدامات را به سرعت اجرایی کند: آزاد سازی تجارت خارجی، خصوصی سازی خدمات آب برق تلفن و کاهش مخارج اجتماعی دولت.
مساله اصلی این است که فرض می شود مردم در برابر تغییرات تدریجی، واکنش هایی نشان می دهند اما اگر به یک باره از هر سو با ده ها تغییر مواجه شوند، احساس می کنند همه تلاش ها عبث است.
استفاده از واژه شوک درمانی در علم اقتصاد، به اعتبار واژه درمان نشان میدهد فریدمن آزادسازی بازارها برای موضوعیت بخشی به عرضه و تقاضا در تعیین لحظه ای قیمت ها(افزایش غلظت تاثیرپذیری قیمت از عرضه و تقاضا)، را سیاست درست می داند و به اعتبار واژه شوک نشان میدهد او فرض رفتار عقلایی انسان ها را قبول نداشته و در این تصور است که از طریق شوک می توان مانع از عدم پذیرش های جاهلانه انسان ها شد. علت این که میلتون فریدمن برای اجرا شدن سیاست های آزادسازی بازارها و موضوعیت بخشی به عرضه و تقاضا در تعیین لحظه ای قیمت، متوصل به شوک شده است؛ علم او به عدم پذیرش این سیاست ها از سوی مردم را می رساند. این مساله آشکارا نشان می دهد فرض رفتار عقلایی انسان ها در علم اقتصاد، مورد قبول میلتون فریدمن نبوده و فرض بنیادین علم اقتصاد در نظریه او در نظر گرفته نشده است. به این معنا که مردم صلاح خود را نمی دانند و از طریق شوک و ناتوانی باید امکان تفکر منطقی را از آنها گرفت.
در گزارش های قبلی علاوه بر مشخص کردن مصداق سیاست پولی فریدمن(بلاعوض و در حوزه بازارمحصول) انتقادات درون ماهیتی بر رد خنثایی پول و برون ماهیتی بر رد ارتباط علُی نقدینگی بر افزایش تورم آورده شده بود(در این یادداشت نقض یکی از اصلی ترین فروض علم اقتصاد از سوی فریدمن یادآوری شد در شرایطی که همین مطلب نیز از سوی فریدمن اشاره نشده بود). در گزارش های قبل گفته شد: فریدمن برای نظریه خنثایی پول نیاز به بیان فروضی داشت وی از آنها استفاده کرد ولی آنها را در عین استفاده در تئوری خود ذکر نکرد. یکی از فروض او هم با یک مغلطه نموداری پنهان شد تا نظریه خود را بتواند پیش ببرد. در نقد برون ماهیتی هم در شرایطی از فرض اثبات نشده اولین پیامد افزایش تقاضا، افزایش قیمت است، استفاده شد که بر اساس علم فیزیک و شیمی، همواره نیروی مخالف با یک نیرو وجود دارد که در علم اقتصاد هم میشد با تعریف نیروی مخالف با قانون بازار در معنای اثرپذیری قیمت از عرضه و تقاضا، متغیرهای اقتصادی را معلول متغیر حمایتی در ماهیت درست و پایدار تعریف کرد.
نظر شما