علی طجوزی؛ بازار: سریال آقازاده با تبلیغات فراوان در حال پخش از شبکه های خانگی است که در آن به مناسبات پیچیده قدرت و سوء استفاده از مناسب تاکید دارد و در همان قسمت اول و دوم خودش چندین پرونده را که در سالهای اخیر رسانه ای شده ترکیب کرده و نمایشی از فساد گسترده در سیستم را به نمایش گذاشته است. به همین بهانه برای بررسی بیشتر ریشه ها و ابعاد فساد، چگونگی شکل گیری باندهای فساد و نحوه برخورد با آن به سراغ علی دینی ترکمانی نویسنده کتاب اقتصاد ایران رفته ایم که در سالهای اخیر تقریبا هر جا سخنرانی می کند درباره نهادهای تودر تو و نقش آن در وضعیت فعلی اقتصاد سخن می راند. او اولویت دارترین کار در اقتصاد سیاسی را اصلاح همین ساختارها می داند و معتقد است وقتی مراکز قدرت و تصمیمگیری متعدد و بیش از اندازه می شود سیستم شفافیت خود را از دست می دهد و به رغم تلاشها و وعده ها و قوانین مصوب و برخوردهای قهری با مجرمان، سیستم نمی تواند وظیفه نظارتی خود را خوب انجام دهد و گروههای لابیگر تولید و بازتولید می شوند. بخش نخست گفت وگوی بازار با علی دینی پژوهشگر و مدرس دانشگاه را در زیر می خوانید.
*با وجود تمام عوامل بازدارنده، دستگیریها و هشدارها، اما همچنان شاهد بروز فسادهای گسترده اقتصادی در مقیاس بالا هستیم. برای شروع بحث چرایی این موضوع را از نظر شما میخواهم بدانم؟
بر مبنای آمارهایی که نهادهای معتبر جهانی از جمله بانک جهانی یا سازمان بینالمللی شفافیت منتشر میکنند، ایران از نظر فساد در گروه کشورهایی قرار میگیرد که وضعیت مناسبی ندارند. اگر تقریبا ۲۰۰ کشور جهان را به چهار تا گروه ۵۰ تایی تقسیم کنیم و از بهترین ها در بالا به سمت خیلی خیلی بدترین بیایم، متاسفانه ایران در گروه چهارم قرار میگیرد، یعنی در رتبههای تقریبا ۱۵۰-۱۴۰. در این دامنه، رتبه ایران در نوسان است و آن شاخصها تصویری که ارائه میکند، تصویر خوبی نیست. صرف نظر از بحث شاخصها و دادههای نهادهای بینالمللی، پروندههای فساد بزرگی که وجود دارد و از طریق رسانهها و جراید داخلی هم اعلام میشود، به اندازه کافی گویا است. این امر در واقع نشان می دهد که فساد به صورت یک پدیده نظاممند و ساختارمند درآمده است. مساله این نیست که افراد انفرادی یا گروهی درگیر فساد شوند، مساله خیلی خیلی فراتر از این است وآنقدر قوی است که یک شکلی از سرمایه اجتماعی را با کارکرد منفی به وجود آورده است. به این معنا که گروهها و باندهایی شکل گرفته اند که آن ارتباطات را خلق میکنند، میدانند مسیرها چگونه باید طی شود، چه لابیهایی لازم است، از کجا شروع کنند. برای این اختلاسهایی که قرار است صورت بگیرد چگونه دیگران را درگیر کنند. می دانند چگونه مجوزهای غیرقانونی که لازم است را گرفته و یا حتی جعل کنند؛ در واقع آنچه مسلم است این است که همه ما میدانیم فساد به شکلهای مختلف وجود دارد و این بدون تشکل یابی لازم و سازمانیافته در این ابعاد امکانپذیر نیست. ببینید به لحاظ ذهنی هم نمی توان تصور کرد؛ ما دارای شبکه بانکی ای هستیم که یکی از مدرن ترین بخش های اقتصاد کشور است و اگر بخواهیم پولی از حساب خودمان برداشت و یا عملیات بانکی انجام دهیم بدون کارت شناسایی معتبر امکان پذیر نیست. یا اگر مغایرتی ولو اندک باشد،مشخص می شود پس چنین چیزی چطور امکان پذیر است. منظورم این است که در یک سازمان کاری به نام شبکه بانکی، وقتی که تا این حد سیستم میتواند دقیق عمل کند، چطوری ممکن است که چند هزار میلیارد تومان اختلاس صورت بگیرد. الان دیگر همه داستان این اختلاس ها را می دانند که از سه هزار میلیارد تومان شروع شد و بعد شش هزار میلیارد تومان، ۱۲ هزار میلیارد تومان و در رقمهای خیلی خیلی بالا این اختلاسها صورت گرفت. این نشان میدهد بدون این که تیم و باندهای قوی وجود داشته باشد تا در شبکه بانکی که بتوانند حسابسازی کنند، بتوانند حسابها و همدیگر را پوشش دهند، یک چنین چیزی امکانناپذیر نیست.
در تمام دستگاهها و نهادهای ذیربط، اشکال مختلفی از فسادها را میبینیم . الان هم نمونههای دیگر آن مطرح است. ارز ۴۲۰۰ تومانی که تخصیص داده شد و سر از بازار آزاد درآورد، کارتهای جعلیای که فرض کنید فلان نهاد بهنام کارت بازرگانی برای یک عدهای صادر کرده است
*یعنی فساد فقط در شبکه بانکی وجود دارد؟
در تمام دستگاهها و نهادهای ذیربط، اشکال مختلفی از فسادها را میبینیم. الان هم نمونههای دیگر آن مطرح است. ارز ۴۲۰۰ تومانی که تخصیص داده شد و سر از بازار آزاد درآورد، کارتهای جعلیای که بهنام کارت بازرگانی برای یک عدهای صادر کرده یا فرض کنید سیستم نظارتی قوه قضائیه یا دادگاهها میبینید در سطح بالایی به شدت درگیر بودند.این مصادیق در کنار هم که در واقع پشت سر هم تکرار میشود؛ نشان دهنده این است که فساد یک پدیده نظاممند و ساختار یافته است.
* چه عواملی منجر به شکلگیری سازمان یافته شدن این فسادها می شود؟ آیا نقصی در قوانین وجود دارد؟ سیستم اقتصادی ما مشکلی دارد؟ مجموعهای از عوامل وجود دارد؟
قطعا مجموعهای از عوامل است، ولی میتوانیم عوامل اساسی را شناسایی کنیم. اینکه از چه موقع شروع شده، طبیعی است که هرچه عقبتر برویم، ابعادش کمتر است. آنها به نوعی فردی بوده، به این شکل که تبدیل به یک اختاپوسی مانند امروز شود و به همه جا چنگ بیندازد، وجود نداشته است. یعنی خودش را باز تولید کرده است.
* چرا خودش را بازتولید میکند؟
چند علت دارد؛ از منظر اقتصادی و جامعهشناختی اگر بگویم، بحث نابرابریهایی است که وجود دارد و شاید به عبارت دقیقتر بتوانیم بگوییم، توزیع رانت در میان افرادی است که شایستگی دریافت این رانتها را ندارند. به بیانی دیگر به الگوی پیروی ی که وجود دارد مربوط میشود؛ یعنی هر سیستم اقتصادی - سیاسی منابعی در اختیار دارد که این منابع را بر مبنای معیارهایی در اختیار عدهای میگذارد و در اختیار عدهای نمیگذارد. وقتی که از نظر افکار عمومی توزیع این رانتها ناعادلانه باشد، خود همین، علامت و گرایی به جامعه میدهد که آنها هم میتوانند درگیر فعالیتهای غیراخلاقی و غیرقانونی شوند.
وقتی یک عدهای یکشبه میتوانند ره صدساله بروند، اینها میشوند الگوی مرجع، گروه مرجع و بنابراین به گروههای اجتماعی دیگر علامت و گرا میدهند.
به چه علت درگیرمی شوند؟
برای این که فاصلهای که بین آنها و گیرندگان رانت به وجود آمده را از این طریق پوشش دهند. وقتی یک عدهای یکشبه میتوانند ره صدساله بروند، اینها به جای بخش مولد واقعی الگوی مرجع می شوند و بنابراین به گروههای اجتماعی دیگر علامت و گرا میدهند. به عنوان مثال میبینیم بخشی از جامعه پزشکی که اتفاقا درآمدهای خیلی خوب دارند و نیازی ندارند، اما درگیر دریافت پول زیرمیزی میشوند برای این که زمانبندی جراحیها را تغییر دهند. فرض کنید پزشکی که ماهی یک میلیارد یا دو میلیارد درآمد دارد، وقتی این کار را میکند یک ریشه اجتماعی دارد. علتش برمیگردد به این که آن پزشک خودش را ممکن است مقایسه کند با فلان شخصی که به اندازه سابقه تحصیلات او، نه تحصیلات دارد و از نظر سنی با او برابر است، اما به دلیل ضد و بندها، یکشبه ره صدساله رفته و آن پزشک و یا آن مهندس یا هر شخص دیگری هم ممکن است بگوید من اینقدر زحمت کشیدم، پس چرا موقعیتم این جاست؟ یک بخشی از این گروه اجتماعی علاقهمند و یا ترغیب میشوند که درگیر این مخاطره شوند.
تبیین و تحلیل افکار عمومی این است که سیستم اجتماعی به طور کلی به نوعی برخلاف قواعد اخلاقی عمل میکند؛ بنابراین به لحاظ ذهنی یا در سطح فردی، برای هر فردی این کد ذهنی ایجاد میشود که پس مجوز درگیرشدن در فساد را دارد
* یعنی به نوعی رانتخواری یا رانتدادن به افراد ویژه، در جامعه الگوسازی میشود؟
توزیع رانت بر مبنای معیارهایی صورت میگیرد که از نظر افکار عمومی قابل قبول نیست.تبیین و تحلیل افکار عمومی این میشود که سیستم اجتماعی به طور کلی به نوعی برخلاف قواعد اخلاقی دارد عمل میکند. بنابراین وقتی از بالا یک چنین برداشتی صورت بگیرد، به لحاظ ذهنی یا در سطح فردی، برای هر فردی این کد ذهنی ایجاد میشود که پس مجوز درگیر شدن در فساد را دارد. حالا برخی تمایل پیدا میکنند و درگیر میشوند، خیلیها هم در مقام نقد عمل میکنند و درگیر نمیشوند، اما ضریب ابتلا و درگیرشدن به این دلیل قطعا افزایش پیدا میکند.
* منظورتان این است که یک ناهنجاری اقتصادی توسط حکمرانی اقتصادی ما تبدیل به یک هنجار اقتصادی در جامعه میشود؟
دقیقا؛ قطعا و بله. همین بحث حکمرانی را میتوانیم بازتر کنیم که به نظر به علتالعلل میرسیم. من اسم این علتالعلل را "تو در توی نهادی" گذاشتم. در کتاب "اقتصاد ایران" که سال ۹۸ منتشر شد، به تفصیل در موردش صحبت کردم. منظور از تو در توی نهادی، مراکز قدرت و تصمیمگیری متعدد و بیش از اندازهای وجود دارد و خود همین باعث میشود که سیستم نتواند شفاف باشد و خوب نظارت کند لذا گروههای لابیگر را خلق، تولید و بازتولید میکند. این گروههای لابیگر در فضای چندگانه بودن مراکز قدرت، توانایی بیشتری دارند. یا فرض کنید درگیر باندبازیها شوند که به نوعی هم خیالشان راحت می شود و هم از نظر سازماندهی به این دلیل توانایی بهتری را پیدا میکنند. بنابراین فکر میکنم این مساله اساسی همان بحث نظام حکمرانی است، یعنی نظام حکمرانی به گونهای شکل گرفته که این تو در توی نهادی را خلق میکند.
* خلق تو در توی نهادی چه پیامدهایی دارد؟
در تو درتوی نهادی موازی کاریها خیلی زیاد است. بنابراین اتلاف منابع شدید است؛ رشد اقتصادی ضعیف، ناکارایی بالا است. دورزدن قوانین و درگیرشدن در فساد خیلی راحتتر است. در واقع بحث مرتبط با فساد، اینجا است. فرض کنید من درگیر یک فساد میشوم، بعد شمایی که به یک مرکز قدرتی وصل هستید و میتوانید من را ساپورت کنید، رجوع میکنم؛ آن نهاد نظارتی که قرار است من را کنترل کند، توسط شما به نوعی کنترل میشود و اجازه پیدا نمیکند که بیاید برخورد جدیتری کند.به عبارت سادهتر، در چنین فضایی اعمال قانون و حاکمیت قانون، کار بسیار بسیار سختی است.
هر سیستم اقتصادی - سیاسی منابعی در اختیار دارد که این منابع را بر مبنای معیارهایی در اختیار عدهای میگذارد و در اختیار عدهای نمیگذارد. وقتی که از نظر افکار عمومی توزیع این رانتها ناعادلانه باشد، خود همین، علامت و گرایی به جامعه میدهد که آنها هم میتوانند درگیر فعالیتهای غیراخلاقی و غیرقانونی شوند
* یعنی علتالعلل، فقدان قانون است یا عدم اجرای قانون که منجر به لابیگری، دورزدن قانون و حتی جرات و جسارت خریدن مامور قانون یا تیم ساختن با مامور قانون یا هر کسی که به آن منبع قدرت دسترسی دارد. ایا قانون مشکل دارد؟
قانون روی کاغذ تعریف میشود، اما در مرحله اجرا به نوعی نقش بر زمین میشود. چرا نقش بر زمین میشود؟ برای اینکه آن ویژگیهای نهادی که سیستم یا نظام حکمرانی باید داشته باشد که شرایط را برای عینیت یافتن یا تحقق یافتن قانون فراهم کند، وجود ندارد. یعنی به بیانی دیگر، دینامیسم درونی نظام حکمرانی مبتنی بر تو در تویی نهادی به گونهای است که نقض قانون به ناچار از داخل آن بیرون میآید.
* به چه دلیلی این حرف را میزنید؟ آیا اینگونه قانونها ایدهآلیستی نوشته شدهاند یاآیا مجری قانون مشکل دارد یا خود قانون؟
یک مثال بزنم؛ فرض کنید ما بهعنوان اعضای هیات علمی نهادهای پژوهشی، دانشگاهی توانایی این را داریم که یک مرجع قضایی خاصی برای خودمان که به تخلفات ما رسیدگی کند را ایجاد کنیم. وقتی ما بهعنوان یک گروه اجتماعی این توانایی را داشته باشیم که این کار را بکنیم و شکل بگیرد، آن مساله امکان پذیر شدن دورزدن قوانین و نقض قانون خیلی بیشتر میشود تا زمانی که این وجود نداشته باشد. چرا؟ برای این که من به عنوان هیات علمی این نهاد در حال شکل گیری، فکر می کنم یک حاشیه امنیت خاصی برای من ایجاد شده و بنابراین تمایل و درگیری من با فساد را ممکن است بیشتر کند. در اصل شفافیت را کمتر میکند. مراکز قدرت تو در تو و متعدد و بیش از اندازه، این کار را می کنند. اجازه شفافیت و رسیدگی و نظارت را نمیدهد. بنابراین روی کاغذ، یعنی در چارچوب برنامهها، در چارچوب قوانین ممکن است خیلی خوب تعریف شوند. مثل اینکه حتما باید با فساد مبارزه کرد. این ذکر میشود و روی این حتما تاکید میشود.
اما به رغم این همه تاکیدها، این فساد مدام و رفته رفته ابعاد خیلی بیشتری پیدا میکند.یعنی مساله این نیست که قانونش نیست؛بلکه مساله این ایست که به لحاظ اجتماعی، شرایط به گونهای است که تمایل برای درگیر شدن بالاست.
قانون روی کاغذ تعریف میشود، اما در مرحله اجرا به نوعی نقش بر زمین میشود زیرا آن ویژگیهای نهادی که سیستم یا نظام حکمرانی باید داشته باشد که شرایط را برای عینیت یافتن یا تحقق یافتن قانون فراهم کند، وجود ندارد
* چرا این گونه است؟
یک بخشی از آن به خاطر نابرابریهاست. یک بخشی از آن به خاطر ویژگیهای نظام حکمرانی تو در توی نهادی است. یک بخشی دلیل انگیزه ای است که ایجاد می شود؛ یک بخش هم به عدم برخورد یکسان مربوط می شود. یعنی بعد از وقوع جرم ممکن است با همه به صورت یکسان برخورد نشود که این هم باز خروجی منطقی همان مساله تو در توی نهادی است. یعنی احساس جامعه این است که اگر من وصل به یک مرکز قدرت بالاتر و برتری هستم، احتمال این که بتوانم قسر در بروم و یا با شرایط بهتری با من برخورد شود، احتمالش خیلی بیشتر است. بنابراین اگر شما نگاه کنید، ببینید واقعیت اجتماعی ما چیست، این است که هرچه در سطوح پایینتر بیایید مشاهده می کنید که میزان برخورد خیلی شدیدتر و بیشتر است.
مگر میشود چند هزار میلیارد تومان اختلاس در شبکه بانکی توسط افرادی که کارمند معمولی هستند رخ بدهد وآنها به جای خاصی هم وصل نباشند؟ حتما پشت این سیستم نهادیای وجود دارد، حمایت میکند و این در واقع آن مراکز قدرت متعدد است. یک شکل دیگری از فساد که باز برمیگردد به این تو در توی نهادی، در واقع ورود دستگاهها و نهادهایی است که طبق قانون کارکردشان یک چیز است؛ حالا طبق قانون ممکن است در ایران این معنی نداشته باشد، ولی میتوانیم بگوییم طبق عرف بینالمللی و جهانی تعریفشان یک چیز است. وقتی این نهادها وارد حوزههای اقتصادی شوند، معلوم است که فساد رشد میکند، برای اینکه اینها مسئولیت اصلیشان این است که با فساد اقتصادی مبارزه کنند و جلویش را بگیرند، اما وقتی خودشان درگیر شوند، در واقع خودشان بر خودشان ناظر هستند و خودشان به بخشی از مشکل تبدیل می شوند.
منظور از تو در توی نهادی، مراکز قدرت و تصمیمگیری متعدد و بیش از اندازهای است که وجود دارد و خود همین باعث میشود که سیستم نتواند شفاف باشد، سیستم نتواند خوب نظارت کند و گروههای لابیگر را خلق ، تولید و بازتولید میکند
* شاهد محاکمه شخصی هستیم که سابقه دو دهه فعالیت در قوه قضائیه دارد. با جایگاه و شخصیت ایشان کاری ندارم، اما این گونه محاکمات در بخش های دیگری هم بوده است؟ در واقع محاکمه به دو دلیل صورت میگیرد، یک؛ اجرای عدالت و دو؛ بهعنوان بازدارندگی. در مواردی احکام سنگینی که بالاترینش اعدام است نیز صادر شده است.
در صحبتهای قبلی هم بود؛ خود همین مصادیق نشاندهنده این است که این داستان سر درازی دارد معنیاش این است که قدر مسلم و قطع به یقین فردا کس یا کسانی دیگر در آن جایگاه خواهند بود، یعنی اینکه این مریضی در سیستم دارد بازتولید می شود. در عین حال قبلا هم چنین مواردی بوده، برخوردهایی هم صورت گرفته، اعدام هم بوده از فاضل خداداد بهطور مشخص به بعد، تا همین دو سال پیش سلطان سکه که اعدام شد.
* همین برخوردها چرا بازدارنده نبودند؟
به دلیل همان شرایط اجتماعی است که اشاره شد. به علاوه شرایط و ویژگیهای نظام حکمرانی اقتصادی این گونه است. ببینید یک زمینی است که به دلیل نوع خاک و آب وهوا و سایر شرایط لازم و کشتی که در آن صورت گرفته، میوه میدهد. یک زمینی هم است که ممکن است خار تولید کند. حالا اگر خار تولید میکند، مدام با وررفتن این خارها، مشکل حل نمیشود، این زمین یک مشکل اساسی دارد، یعنی زیرساخت اساسی آن باید درست شود، خاکش باید درست شود، باید به صورت سیستماتیک کارهای درستی انجام شود، آن وقت میشود انتظار داشت که ثمره و میوه دهی خوبی هم داشته باشد و اگر خاری هم بود آن را حذف کرد. مساله این است که ساختار نظام تصمیمسازی و تصمیمگیری که در واقع یک بحثی در حوزه اقتصاد سیاسی است اجازه نمیدهد سیستم شفاف باشد و به لحاظ اقتصادی و اجتماعی، کارکردی داشته باشد که همراه با برابری به ارتقای استانداردهای زندگی برای عموم مردم منجر شود وتمایل به درگیر شدن در فساد را خیلی کم کند.
شما ببینید، فرق یک جامعهای مثل سوئد یا سوئیس با یک جامعهای مثل ایران در چیست؟ دو وجه مشخصه مهم است که اینها را از هم متفاوت میکند. یکی مساله برابری اجتماعی است که وجود دارد؛ این برابری موجب میشود که فرار مالیاتی خیلی کم باشد، درگیر شدن در فساد خیلی کم باشد، چون به نوعی افراد و گروهها خودشان را با هم مقایسه میکنند. وقتی یک عده ای یکشبه ره صدساله میروند، بقیه بالاخره ذهنشان درگیر میشود که این ثروت از کجا آمده؟ اگر او به این رسیده، چرا من نرسم؟ و وقتی این ذهنها درگیر میشود، یک درصدی این تمایل را پیدا میکند که تن به ریسک درگیر شدن در کار خلاف را بدهد و این کار را انجام دهد. یک بخشی هم که میکشند کنار، اما منتقد هستند، یعنی آن کسانی که سالم اند، منتقدند و خیلیها هم میگویند ما هزینه سالم بودن را اینگونه میپردازیم که مدام عقب میافتیم.
مساله دوم یا وجه مشخصه مهم دوم، همان بحث تو در تویی نهادی است، یعنی آنجا این مشکل را ندارد. اگر یک مسئولی در هر ردهای باشد، در هر جایی باشد، دچار تخلفی شود، به دلیل حاکمیت قانون و عدالت قانونی و قضایی، با او برخورد میکنند؛ فرقی هم نمیکند که یک شهروند باشد یا یک نخست وزیر باشد، کما این که میبینیم که خیلی راحت وقتی وزیری یا مقامات خیلی بالا درگیر فساد میشوند یا درگیر اینکه از تلفن دفتر کارش برای یک امور شخصی استفاده کرده، تبدیل میشود به یک جنجال رسانهای و طرف یا میآید عذرخواهی میکند و یا استعفا میدهد و کنار میکشد. حالا این را مقایسه کنید با شرایطی که در جامعه ما وجود دارد و یا احساس و ادراک می شود. تفاوت و فاصله خیلی زیاد است و به همین دلیل است که تمایل به درگیرشدن در فساد بیشتر میشود و البته نکته تاکیدی دیگر این است که فردیت در خود فرو رفته، یعنی توجه به خود، ولو اینکه جامعه را زیر پا بگذاری که شاید مصداقی از همان تعبیری است که توماس هابز دارد که انسان گرگ انسان است. در جامعه ما بیتوجهی به اخلاقیات اجتماعی وجود دارد. من خیلیها را میبینم، افراد فکر میکنند چون پشت فرمان نشستهاند و نسبت به عابر قدرت بیشتری دارند، پس این حق را دارند که از روی خط عابر عبور کند و به عابر اجازه عبور ندهند.
بنابراین از نظر شما علتالعلل تو در تویی نهادی است؟
از نظر من مراکز قدرت متعدد و بیش از اندازهای که وجود دارد، این اجازه را نمیدهد که سیستم حداقلی از هماهنگی در جهت پیگیری برنامهها و قوانین را داشته باشد. به این اعتبار به صورت خودکار یا درونزا از درونش آن چیزی که بیرون میآید، نقیض آن چیزی است که روی کاغذ تعریف میکند. بنابراین مساله تو در توی نهادی اول از همه باید حل شود، بعد میرسیم به مساله برابری اجتماعی که مساله بسیار مهمی است. حتی برابری اجتماعی هم وقتی تو در توی نهادی حل نشود، به نتیجه نمیرسد. یعنی سیاستهای اجرا شده وهدفش این بوده است که بازتوزیع ثروت و درآمد عادلانهتر شود، اما به این دلیلی که آن مشکل وجود دارد، هم ناکارایی سازمانی را بالا میبرد و هم از دلش یک راهکارها یا فرمولهایی بیرون میآید که به ضد خودش تبدیل میشود. من همیشه این مثال را میزنم؛ در سالهای اول بعد از انقلاب یک بحث درستی دنبال میشد تحت عنوان «فراگیرکردن مالکیت خانه»، ولی الان ماحصل همان سیاست چیست؟ این است که کسی که ۲۰۰ یا ۳۰۰ متر زمین بهطور مثال در شهرک غرب گیرش آمده، ۱۵ تا ۲۰ میلیارد تومان ثروت دارد و خیلی از افرادی که چیزی گیرشان نیامده، چوب افزایش قیمت زمین را باید بخورند. بنابراین یک بازی برنده - بازندهای ایجاد شده است؛ چرا؟ زیرا آن سیاست تامین مسکن شهری میتوانست از طریق توجه به پروژههایی که از قبل سابقهاش وجود داشت؛ مثل اکباتان، مثل شهرک امید برای طبقه پایین جامعه و آتیساز برای طبقه متوسط جامعه دنبال شود. اگر دنبال میشد، زمینی که به نوعی بیتالمال بود، همچنان مالکیتش تا حد زیادی اجتماعیتر باقی میماند، اما وقتی که زمینها قطعهبندی شد، به یک عدهای داده شد، به یک عدهای داده نشد. این خودش تبدیل شده به یک مساله مهم ضد بازتوزیع ثروت و درآمد که ریشهاش در همین مساله تو در توی نهادی و فلسفه وجودی این تو در توی نهادی سنتگرایی تجدد ستیز است. یعنی آن زیرساخت حقوقی از نگاهی یا رویکردی به سنت برمیخیزد که به نوعی با تجدد سر ستیز دارد و این سر ستیز داشتن خودش را در شکلدهی به نوعی از نظام اقتصاد سیاسی و ساختار تصمیمگیری نشان میدهد که توانایی این را ندارد که آن چیزی که روی کاغذ میآورد را در عمل محقق کند.
نظر شما