بازار؛ گروه بین الملل: با انتقال نظم بین المللی از دوقطبی جنگ سرد به تک قطبی با محوریت ایالات متحده، نظم های منطقه ای به موضوع برجسته تری برای مطالعه در روابط بین الملل تبدیل شد.
همانطور که نویسندگان و تحلیلگرانی چون بوزان و وایور نوشتند، سطح منطقه ای جایی است که افراط های امنیت ملی و جهانی در تعامل است و بیشتر اقدامات در آن رخ می دهد. یکی از تحولات مهم پس از جنگ سرد در منطقه گرایی توسط فوناباشی به عنوان «آسیایی شدن» آسیا توصیف شد: همانطور که کشورهای آسیایی روابط ویژه خود را که با قدرت های استعماری سابق داشته و با اقتصاد جهانی ادغام شده بودند، به تدریج کنار گذاشتند، شروع به مشاهده کشورهای همسایه به عنوان شرکای تجاری، ارائه دهندگان فرصت های سرمایه گذاری و رقبا کرده اند.
تحلیلگری مانند چانگ این تمرکز سیاسی و اقتصادی آسیایی شدن را گسترش داده و تشدید چشمگیر تعاملات و جریانات درون آسیایی در حوزه های صنعتی، مالی، جمعیتی، اجتماعی سیاسی، فرهنگی و زیست محیطی را توصیف می کند. محصول جانبی این رویکرد مفهومی گستردهتر در خصوص آسیا بوده است، زیرا مناطق و دولتها در سراسر اوراسیا و منطقه اقیانوس هند، از نظر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی یکپارچه شده اند. تغییر تدریجی مرکز ثقل اقتصادی جهانی نشان می دهد که این موضوع به چه معناست، به طوری که در سال ۱۹۸۰ در اطراف میانه اقیانوس اطلس شمالی واقع شده است و پیش بینی می شود تا سال ۲۰۵۰ بین هند و چین قرار گیرد.
بیشتر رشد اقتصادی جهانی از آسیا حاصل می شود که تقریباً یک سوم تولید ناخالص داخلی جهانی را در سال ۲۰۰۰ تشکیل داده و انتظار می رود تا سال ۲۰۴۰ به بیش از ۵۰ درصد برسد
بیشتر رشد اقتصادی جهانی از آسیا حاصل می شود که تقریباً یک سوم تولید ناخالص داخلی جهانی را در سال ۲۰۰۰ تشکیل داده و انتظار می رود تا سال ۲۰۴۰ به بیش از ۵۰ درصد برسد. کشورهایی که در حاشیه جهانیسازی غرب محور قرار گرفته و بنابراین برای یکدیگر اهمیتی حاشیهای داشته اند، شبکههای اقتصادی و سیاسی متراکمی را تشکیل داده اند که به آنچه برخی از آن به عنوان قرن آسیایی یاد میکنند، شکل دادهاند. در حال حاضر نظم بینالمللی در حال گذار دیگری است، از نظم تک قطبی به رهبری ایالات متحده به یک سیستم کمتر متمرکز که احتمالاً چند قطبی خواهد بود. در حالی که پیامدهای سیستمیک این گذار الهام بخش تحلیل زیادی شده است، پیامدهای منطقه ای نیز اهمیت کمتری ندارند.
مناطق و زیرمنطقهها در سراسر اوراسیا و منطقه اقیانوس هند، که مدتها توسط تک قطبی سیستماتیک شکل گرفتهاند، بهطور فزایندهای صحنههای رقابتی هستند، زیرا اصول نظمدهی خودشان شروع به تغییر میکنند. برداشتهای عقبنشینی هژمونیک محدودیتها را برای بازیگران در سطح منطقه حذف کرده و رقابت را تشدید میکند که به نوبه خود بر سیاستهای خارجی قدرتهای فرامنطقهای تأثیر میگذارد. در سطح سیستمی، این امر با روایت «رقابت قدرتهای بزرگ» تشدید میشود که در ایالات متحده، چین و روسیه برای توصیف روابط پیچیده آنها حاکم است.
در غرب، خلیج فارس مدتهاست بهعنوان محدودههای بیرونی خاورمیانه_شمال آفریقا (منطقه منا) تلقی میشود، در حالی که دولتهای چین و هند آن را بخشی از غرب آسیا_ شمال آفریقا (منطقه وانا) معرفی کردهاند
این امر در سرتاسر اوراسیا و منطقه اقیانوس هند، در دیدگاههای رقابتی نظم موجود در ابتکار کمربند و جاده چین، سیاست هند و اقیانوس آرام آزاد و باز ایالات متحده، و مشارکت بزرگ اوراسیا روسیه آشکار میشود. در زیرمنطقه خلیج فارس، این نظم در حال گذار می تواند پیامدهای مهمی داشته باشد. در غرب، خلیج فارس مدتهاست بهعنوان محدودههای بیرونی خاورمیانه_شمال آفریقا (منطقه منا) تلقی میشود، در حالی که دولتهای چین و هند آن را بخشی از غرب آسیا_ شمال آفریقا (منطقه وانا) معرفی کردهاند. نام وانا، بیانگر مفهومی متفاوت از یک منطقه است که طبقه بندی آسان ژئوپلیتیکی را به چالش می کشد.
با توجه به اهمیت استراتژیک و اقتصادی خلیج فارس، این منطقه در سیاست خارجی و استراتژی های امنیت انرژی کشورهای بسیار فراتر از سواحل آن نقش دارد. تنگه هرمز و باب المندب دو نقطه مهم اقتصاد جهانی هستند که به شبه جزیره عربستان یک وزن ژئواستراتژیک می دهند. با تبدیل شدن هند و اقیانوس آرام به چارچوب سیاستی برای دولت ها و دانشگاهیان، اذعان به اهمیت این منطقه فرعی در شمال غربی منطقه اقیانوس هند، در نظر گرفتن کشورهای خلیج فارس در آسیایی شدن آسیا توسط فوناباشی از نظر مفهومی مفید است.
این موضوع با مجموعه کوچک اما رو به رشدی از کار آکادمیک سازگار است که عمدتاً بر پیامدهای اقتصادی روابط خلیجفارس و آسیا متمرکز شده و تجارت انرژی بر آن غالب است. با این حال، مطالعات امنیتی هنوز مورد تجزیه و تحلیل قرار نگرفته است. تعهدات امنیتی ایالات متحده به کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و حضور امنیتی آن در عراق از سال ۲۰۰۳ که در سراسر دوران پس از جنگ سرد ریشه دوانده است، از وضعیت موجود منطقه ای حمایت می کند که به نفع پادشاهی های خلیج فارس است. این امر تعامل عمیق آنها با کشورهای فرامنطقه ای غیر از ایالات متحده را تسهیل کرده است.
نظم معاصر خلیج فارس با چالشهای مهمی در هر دو سطح مواجه است که آن را برای قدرتهای آسیایی که مدتها رویکرد خود را نسبت به خلیج فارس بر اساس هژمونی ایالات متحده استوار کردهاند، به منطقهای دشوار تبدیل میکند. این اصل نظم دهی در حال تغییر است و در نتیجه، کشورهایی چون چین، هند، ژاپن، پاکستان، سنگاپور و کره جنوبی، باید تعیین کنند که چگونه برای تامین منافع خود در خلیج فارس پیش خواهند رفت و حضوری را اتخاذ می کنند که می تواند باعث تقویت، اختلال یا خروج از یک وضعیت شکننده منطقه ای شود.
این موضوع نشان میدهد که این متحدان یا شرکای ایالات متحده، که هنوز آماده دنبال کردن استراتژیهای منطقهای مستقل نیستند، به حمایت از اولویتهای ایالات متحده برای نظم خلیجفارس با رویکردهای گروهی ادامه خواهند داد. با این حال، روابط دوجانبه خصمانه فزاینده بین چین و ایالات متحده به این معنی است که حمایت چین از سیاست های ایالات متحده در خلیج فارس نمی تواند بدیهی تلقی شود. چین بهجای یک گرداننده، یک حفاظ استراتژیک است که تواناییهای منطقهای خود را در انتظار یک رابطه رقابتی آشکارتر با ایالات متحده توسعه میدهد.
خلیج فارس به عنوان صحنه رقابت قدرت های بزرگ متغیری است که کشورهای فرامنطقه ای باید در توسعه سیاست های خود در قبال کشورهای خلیج فارس به آن توجه کنند
خلیج فارس به عنوان صحنه رقابت قدرت های بزرگ متغیر دیگری است که کشورهای فرامنطقه ای باید در توسعه سیاست های خود در قبال کشورهای خلیج فارس به آن توجه کنند. از یک سو، عمق روابط اقتصادی و جمعیت زیاد مهاجران در منطقه نشان دهنده نیاز به ایفای نقش در تامین این منافع است. از سوی دیگر، تصور کاهش احتمالی ایالات متحده، یا حداقل کاهش نقش، یک عامل محرک در سطح سیستمی است.
مجموعهای از توییتهای ترامپ در سال ۲۰۱۹ این تصور را توجیه میکند: چین ۹۱ درصد نفت خود را از استریت، ژاپن ۶۲ درصد و بسیاری از کشورهای دیگر به همین ترتیب دریافت میکند. پس چرا ما از خطوط کشتیرانی برای کشورهای دیگر (سالهای طولانی) با غرامت صفر محافظت می کنیم. همه این کشورها باید از کشتی های خود در سفری که همیشه خطرناک بوده، محافظت کنند. ما حتی نیازی به حضور در آنجا نداریم زیرا ایالات متحده به تازگی (با فاصله زیاد) به بزرگترین تولید کننده انرژی در سراسر جهان تبدیل شده است!
ایالات متحده در حال تجدید نظر در نقش خود در خلیجفارس و منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا است، نقشی که با دولت جو بایدن تغییر نکرده است
در حالی که میتوان این توئیتها را بهعنوان اولویتهای شخصی رئیسجمهور سابق رد کرد، اما این فرضیه را تقویت میکند که ایالات متحده در حال تجدید نظر در نقش خود در خلیجفارس و منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا است، نقشی که با دولت جو بایدن تغییر نکرده است. در نتیجه، قدرتهای فرامنطقهای با منافع عمیق در آنجا باید رویکردهای خود را در قبال خلیجفارس، بهویژه در مواردی که به مسائل امنیتی مربوط میشود، مجددا تنظیم کنند.
نظر شما