بازار؛ گروه بین الملل: یک اصطلاح آکادمیک مبهم به طور ناگهانی در امور بینالملل رواج یافته است و آن چیزی نیست جز چندقطبی بودن. این ایده که بسیاری از قدرت های مهم جهانی در آن وجود دارند، نه فقط چند ابرقدرت را در بر می گیرد بلکه توسط رهبران، مدیران عامل و صاحب نظران به عنوان موضوعی مهم در آینده تبلیغ می شود. سرفصل ها حاکی از اهمیت روزافزون قدرت های متوسطی از ترکیه و برزیل گرفته تا کره جنوبی و استرالیا است.
اما همه کشورها قانع نشده اند؛ همانطور که برخی از کارشناسان معتقدند، این که دنیای امروز تقریباً به چند قطبی نزدیک است، صرفاً یک افسانه است. امروزه تنها دو کشور با اندازه اقتصادی، قدرت نظامی و اهرم جهانی برای تشکیل یک قطب وجود دارند: ایالات متحده و چین. دیگر قدرتهای بزرگ هیچ جا در چشم نیستند، و به این زودیها هم نخواهند بود.
در همین راستا، به نظر می رسد که این مسئله نظر دولت بایدن نیز باشد که تلاش او برای ایجاد یک «معماری امنیتی شبکه ای» در منطقه اقیانوس آرام و پیوند دادن متحدان اروپایی و آسیایی به یکدیگر بسیار شبیه تلاشی برای اجرای مجدد کتاب بازی جنگ سرد است.
اما، هر دو اشتباه می کنند. در مقالهای که اخیراً توسط مرکز استیمسون منتشر شده است، تعدادی از تحلیلگران تصمیم گرفته اند تا به ارزیابی این موضوع بپردازند که آیا جهان واقعاً چندقطبیتر میشود و چگونه سیاستگذاران ایالات متحده میتوانند به بهترین نحو از ویژگیهای محیط بینالمللی در حال ظهور برای دستیابی به منافع ایالات متحده استفاده کنند؟
تعدادی از تحلیلگران در تحلیل چند قطبی بودن جهان به این نتیجه رسیده اند که ایالات متحده به سادگی سطح قدرت نظامی و اقتصادی را که در دهه های اولیه جنگ سرد داشت، ندارد
آنها به یک نتیجه واضح رسیده اند و آن این است که ایالات متحده به سادگی سطح قدرت نظامی و اقتصادی را که در دهه های اولیه جنگ سرد داشت، ندارد. همچنین، چین امروزی نیز در اوج قدرت خود با اتحاد جماهیر شوروی برابری نمی کند.
یک سیستم چند قطبی به سه قدرت با اندازه مساوی نیاز ندارد و فقط مستلزم آن است که قدرت قابل توجهی در بیش از دو حالت متمرکز شود. امروزه، قدرتهای میانی_ از ژاپن تا هند_ بهطور قابلتوجهی تأثیرگذارتر از گذشته هستند. این تعریف چیزی است که محققان آن را «چند قطبی نامتعادل» می نامند. با اینکه مشاجره بر سر تعاریف قطبیت ممکن است کوچک و بیهوده به نظر برسد، اما خطرات آن زیاد است.
استراتژی جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده برای مهار چین، ممکن است در دنیای دوقطبی که در آن واشنگتن و متحدانش سهم بزرگی از قدرت اقتصادی و نظامی را در دست دارند، امکان پذیر باشد. با این حال، در دنیای چندقطبی تر، ایالات متحده پبا این خطر مواجه است که از سوی قدرتهای میانی مورد نیاز خود مورد انزوا قرار گیرد. استراتژی بایدن _ که به رقابت آمریکا و چین متمایل است_عمیقاً با واقعیت های نوظهور سیاست جهانی ناسازگار است.
قطبیت توزیع قدرت را در بین الملل توصیف می کند
سیستم و چگونگی تغییر جهان در طول زمان_ با رشد اقتصاد دولتها یا کوچک شدن نظامیان_برای درک اینکه چرا دولت ها ممکن است با یکدیگر رقابت یا همکاری کنند، کلیدی هستند. قطبیت به طور معمول یکی از سه شکل را به خود می گیرد: تک قطبی (که در آن یک حالت قوی ترین است)، دوقطبی (که در آن دو حالت تقریباً به یک اندازه قدرتمند هستند) و چند قطبی (که در آن قدرت بین چندین دولت پراکنده تر است).
این یک تصور غلط رایج است که چندقطبی باید شامل بسیاری از حالتهای تقریباً برابر باشد (یعنی باید متعادل باشد). اما در واقع، سیستمهای چندقطبی اغلب نامتعادل هستند، با دو یا سه قدرت بزرگ و چندین قدرت میانی که همگی به دنبال موقعیت هستند. در ۳۰ سال گذشته، ایالات متحده رهبر بلامنازع جهانی بوده است. اما امروز نظرها تقسیم شده است.
برخی استدلال می کنند که ایالات متحده در آینده قابل پیش بینی، هژمون جهانی باقی خواهد ماند؛ در حالی که برخی دیگر می گویند که ما به سمت یک رقابت دوقطبی جدید با چین پیش می رویم، و تعدادی دیگر معتقدند که یک دوره چند قطبی در حال طلوع است
برخی استدلال می کنند که ایالات متحده در آینده قابل پیش بینی، هژمون جهانی باقی خواهد ماند. برخی دیگر می گویند که ما به سمت یک رقابت دوقطبی جدید با چین پیش می رویم، و عده ای دیگر معتقدند که یک دوره چند قطبی در حال طلوع است. تئوری های مربوط به ریسک زیربنای همه این استدلال ها هستند. یک فرض طولانی مدت وجود دارد که دو قطبی و تک قطبی برای ایالات متحده امن تر از چند قطبی هستند. پس از همه، جنگ سرد به طور مسالمت آمیز به پایان رسید.
این موضوع نشان می دهد که ایالات متحده باید تلاش کند تا در برابر جهان چند قطبی مقاومت کند. اما این یک فرض گمراهکننده دیگر است: نظریه نشان میدهد که جهان چندقطبی ممکن است آشفتهتر باشد و حتی جنگهای بیشتری داشته باشد _ اما بدون ترس وجودی از رقابت ابرقدرتها که مشخصه رقابت ایالات متحده و شوروی است.
کدام را ترجیح میدهید: جنگهای کوچک کمتر در شرق آفریقا یا آسیای مرکزی تحت دوقطبی یا جهانی با پرتوهای هستهای کمتر تحت چندقطبی؟ از قضا، با وجود اینکه توصیف قطبیت چقدر آسان است، اندازه گیری آن دشوار است.
بر همین اساس، می توان از هر شاخص نظامی یا اقتصادی استفاده کرد تا این ادعا را مطرح کرد که یک دولت در حال افزایش است یا کشور دیگر رو به افول است. برخی از شاخص های دیگر ممکن است برعکس را نشان دهد. به عنوان مثال، یکی از محققین از شاخص های نظامی و اقتصادی فعلی استفاده می کند تا نشان دهد که ایالات متحده و چین آنقدر از سایر کشورها جلوتر هستند که مقایسه بی معنی است. استفان جی . بروکز و ویلیام سی. ولفورث از مخارج نظامی و معیارهای فناوری استفاده می کنند تا استدلال کنند که جهان اساساً تک قطبی است.
در مجموع، این شاخصها مطمئناً نشان میدهند که ایالات متحده و چین جلوتر از گروه هستند. اما آنها همچنین نشان می دهند که قدرت اقتصادی و نظامی در جاهای دیگر، از فرانسه تا استرالیا، در حال انباشته شدن است. در واقع، اگرچه درصدهای دقیق براساس متریک متفاوت است، شاید مهمترین نکته این باشد که برخلاف جنگ سرد، زمانی که ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی سهم بزرگی از قدرت اقتصادی و نظامی را در دست داشتند_ حتی بیشتر وقتی که بلوکهای اتحاد مربوطه آنها را شامل میشد. چین و ایالات متحده با هم سهم کمتری را در اختیار دارند.
برای مثال، یک شاخص قدرت نظامی و اقتصادی نشان می دهد که این سهم از حدود ۴۰ درصد در سال ۱۹۴۶ به تنها ۳۰ درصد امروز کاهش یافته است. سهم اقتصاد جهانی که توسط واشنگتن، مسکو و دو بلوک اتحاد آنها کنترل میشد، ۸۸ درصد از تولید ناخالص داخلی جهانی در سال ۱۹۵۰ بود. امروزه این کشورها تنها ۵۷ درصد از تولید ناخالص داخلی جهانی را تشکیل می دهند. این قدرت در جاهای دیگر پراکنده شده است و از ابرقدرت ها دور شده و به سمت انواع قدرت های متوسط توانا و پویا حرکت می کند که به شکل دهی محیط بین المللی در دهه های آینده کمک خواهند کرد.
سرفصل ها تنها تایید می کنند که قدرت های میانی در حال تاثیرگذاری بیشتر هستند. فقط چند هفته گذشته را در نظر بگیرید: اوکراین حملات متقابل خود را علیه همسایه بسیار بزرگتر خود افزایش داد. هند میزبان بزرگترین اقتصادهای جهان در جی ۲۰ بود؛ جایی که کشورهای گردهم آمده امیدهای ایالات متحده برای محکوم کردن شدید جنگ روسیه در اوکراین را رد کردند و سپس به یک رویارویی دیپلماتیک با کانادا بر سر کشتن یک ناراضی سیک در خاک کانادا دامن زد.
امریکا امیدوار است با ایجاد یک ائتلاف ضد چین، با تأکید بر همکاری نظامی و فنی نزدیکتر میان متحدان در سراسر اروپا و آسیا، و تلاش برای ایجاد یک بلوک جهانی از دموکراسیها یا دستکم «همفکر»، موازنه قدرت جهانی در حال تغییر را مدیریت کند
از طرفی، با شعلهور شدن دوباره جنگ بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان، این قدرتهای بزرگ نبودند که نفوذ تعیینکنندهای در درگیری داشتند، بلکه ترکیه همسایه بود که در سالهای اخیر نیروهای آذربایجان را مسلح و آموزش داده است. بر همین اساس، بحث در مورد قطبیت فقط در مورد ادعای یک کلمه جدید داووس نیست_درک قطبیت اساس استراتژی خوب است. دولت بایدن که تا حدی به دلیل ترس های خود در مورد چندقطبی هدایت می شود، آنچه را که می توان به عنوان یک استراتژی مبتنی بر بلوک توصیف کرد، دنبال می کند.
این کشور امیدوار است با ایجاد یک ائتلاف ضد چین، با تأکید بر همکاری نظامی و فنی نزدیکتر میان متحدان در سراسر اروپا و آسیا، و تلاش برای ایجاد یک بلوک جهانی از دموکراسیها یا دستکم «همفکر»، موازنه قدرت جهانی در حال تغییر را و کشورهایی که علیه تجدیدنظرطلبان مستبد وجود دارند را مدیریت کند. این رویکرد سپس با دولتسازی اقتصادی همراه میشود تا دسترسی چین به بازارهای کلیدی جهانی را تضعیف کرده و انتقال فناوری پیشرفته را محدود کند.
در دوران بایدن، ایالات متحده قصد دارد کتاب بازی جنگ سرد را مجدداً اجرا کند و بر همین اساس، تلاش میکند جلوی ظهور چین را بگیرد و امیدوار است که قدرت متحدان و شرکا بتواند کاهش قدرت ایالات متحده را جبران کند
به طور خلاصه، در دوران بایدن، ایالات متحده قصد دارد کتاب بازی جنگ سرد را مجدداً اجرا کند، تلاش میکند جلوی ظهور چین را بگیرد و امیدوار است که قدرت متحدان و شرکا بتواند کاهش قدرت ایالات متحده را جبران کند. با این حال، در دنیای چندقطبی تر، این رویکرد پر از ریسک است. دولت بایدن با تلاش برای سازماندهی گروهی متشکل از هرچه بیشتر کشورها در مخالفت با چین، شراکت ضعیفی را که بر اساس کمترین منافع مشترک ایجاد شده است، به خطر می اندازد.
جنگ در اوکراین این پویایی را در عمل برجسته میکند: کشورهایی که تمایل دارند و مشتاق هستند با ایالات متحده علیه چین همکاری کنند، اغلب کمتر مایل به حمایت از موضع ایالات متحده در مورد اوکراین هستند. به عنوان مثال، هند بخش رو به رشدی از استراتژی ایالات متحده در اقیانوس هند_ اقیانوس آرام است، اما همچنان به واردات انرژی و سلاح از روسیه ادامه می دهد.
در همین حال، در اروپا، آلمان همچنان شریک تجاری نزدیک پکن است و در عین حال با ایالات متحده در مورد اوکراین همکاری نزدیک دارد. طیفی از قدرتهای متوسط با منافع متفاوت به احتمال زیاد به یک بلوک جهانی منسجم تبدیل نمیشوند، مهم نیست که واشنگتن چه میخواهد.
خطر دیگر این رویکرد با ما یا علیه ما این است که ایالات متحده می تواند از طریق شرکای خود سوء استفاده کند. گاهی اوقات این مسئله به گونه ای پیش می رود که در آن متحدان کمتر از دیگران برای دفاع مشترک پرداخت می کنند. ما امروز این پویایی را در ناتو میبینیم، جایی که دولت بایدن بین اطمینان بخشی به متحدان و هشدار به آنها برای هزینههای ناکافی در نوسان است. اگر متحدان ایالات متحده بر این باورند که این کشور هیچ گزینه دیگری ندارد، کمتر احتمال دارد که چنین توصیه هایی را جدی بگیرند.
یک طرز فکر دوقطبی و ایجاد بلوکها، همچنین به این فرض اشتباه کمک میکند که هر پیروزی برای چین لزوماً برای ایالات متحده ضرر خواهد بود. در طول جنگ سرد، خودکامههای ناپسند در ازای وعدههای اسرافآمیز دوستی، از بزرگنمایی ایالات متحده یا شوروی سود میبردند. چند سال بعد، مناقصه بین دو طرف دوباره آغاز شد. تلاش مستمر دولت بایدن برای اعطای ضمانت امنیتی به عربستان سعودی، با انگیزه افزایش نفوذ چین در خلیج فارس، نمونه ای از این مشکل است.
جایی که واقعیت چندقطبی و استراتژی دوقطبی بیشترین تضاد را دارند، حوزه اقتصادی است. ایالات متحده دیگر قدرت اقتصادی بزرگی برای متقاعد کردن کشورها نسبت به انزوای اقتصادی چین در ازای وعده دسترسی به بازار ایالات متحده ندارد. به جای قطع ارتباط چین با اقتصاد جهانی، رویکرد نئومرکانتیلیستی دولت بایدن که با تعرفه ها و کنترل صادرات مشخص می شود_متحدان نزدیکی مانند کره جنوبی و هلند را ناراحت کرده است. اقدامات اجباری مانند تحریمها و کنترلهای صادرات ممکن است نتایجی را در حال حاضر به همراه داشته باشد، اما دارای خطر کاهش قدرت اقتصادی ایالات متحده در درازمدت است، زیرا کشورها به دنبال جایگزینهایی هستند.
در دنیای چند قطبی، برخلاف جهان تک قطبی سه دهه گذشته، کاهش قدرت نسبی نشان میدهد که دولت ایالات متحده نمیتواند اراده خود را در هر منطقه از جهان بهویژه به طور همزمان اعمال کند. تداوم دوبرابر کردن ایالات متحده به عنوان «ملت ضروری» احتمالاً تنها به شکست و کشش بیش از حد منجر خواهد شد. در واقع، تحقیقات دانشگاهی نشان میدهد که آن دسته از کشورهایی که به تغییرات بینالمللی در موازنه قوا با سطوح مناسب کاهش و همسویی پاسخ میدهند، معمولاً بسیار بهتر از کشورهایی هستند که از تعدیل خودداری کرده و در نهایت خود را از طریق افزایش قدرت خسته میکنند.
برخی از تحلیلگران می گویند که ایالات متحده نباید از صحنه جهانی عقب نشینی کند، بلکه باید از جهان چندقطبی به نفع خود استفاده کند
برخی از تحلیلگران می گویند که ایالات متحده نباید از صحنه جهانی عقب نشینی کند، بلکه باید از جهان چندقطبی به نفع خود استفاده کند. چنین استراتژی شامل سه عنصر اصلی است: اول، ایالات متحده باید به جای سرکوب، قدرت متحدانش را تحت فشار قرار دهد. دولت بایدن به جای تلاش برای حفظ ردپای نظامی بسیار گرانقیمت دهههای گذشته، باید بر تغییر بار تاکید کند و متحدان را تشویق کند که نقش بیشتری در دفاع از خود داشته باشند و در نتیجه قدرت اقتصادی خود را به قدرت نظامی تبدیل کنند که اهداف ایالات متحده را تقویت میکند.
کشورهای اروپای شرقی را در نظر بگیرید که هزینههای نظامی خود را پس از جنگ در اوکراین افزایش میدهند: اگر این انتقال به درستی مدیریت شود، میتواند توزیع قدرت در اروپا را تغییر دهد و قاره را با دفاعی پایدارتر اما با هزینه و خطر کمتر برای آمریکاییها رها کند.
دوم، در دنیای چند قطبی، انعطاف پذیری و گشودگی بسیار ارزشمند است. دولت بایدن باید برای ورود به توافقات تجاری سودمندتر روی بازی از خود نشان دهد. شکستهای مشارکت ترانس پاسیفیک و مشارکت تجاری و سرمایهگذاری ترانس آتلانتیک به دلیل عدم علاقه سایر شرکتکنندگان نبود، بلکه به دلیل حرکت ایالات متحده به سمت حمایتگرایی تجاری بود. به جای رقابت به سمت پایین در حمایت گرایی، آنچه در حال حاضر مورد نیاز است، رقابت با چین در تجارت است.
در نهایت، ائتلاف های بزرگ در جهان چندقطبی به مراتب کمتر مؤثر هستند. دولت بایدن باید به جای آن بر توافقات دوجانبه و کوچک متمرکز بر منافع مشترک تمرکز کند. دولت قبلاً در این زمینه موفقیت هایی داشته است، از توافقنامه حداقل مالیات شرکتی جهانی جی هفت تا توافقنامه زیرساختی چهارجانبه گفتگوی امنیتی.
بر همین اساس، چند قطبی بودن ایالات متحده را ناتوان نمی کند. در واقع، این موضوع می تواند یک موهبت برای سیاست گذاران ایالات متحده باشد. دولت بایدن با تمرکز بر استفاده از چندقطبی به نفع خود، می تواند امنیت ایالات متحده را ارتقا دهد و نقش جهانی آمریکا را حفظ کند. بنابراین، نباید از چندقطبی ترسید. باید آن را در آغوش گرفت.
نظر شما