به گزارش بازار، حدود سه دهه پیش، جوانی که یاری پدر تجارت پیشه را بر درس و تحصیل مقدم دانست، پس از انکه بخش از اموال کارگاه کوچک پدر را به جای بدهیها و حقوق معوقه کارگران به آنها واگذار کرد؛ به فکر افتاد تا طرح نو در اندازد و با بررسی نیاز بازار شروع به تولید اجاق گاز پنج شعله و ماشین لباسشویی دو قلو کرد. انگیزه پسر جوان تا بدانجا بود که برای کسب موفقیت با شرکتهای حایر چین و دوو کره وارد مذاکره میشود و ادامه این مسیر بود که اصفهان را تبدیل به یکی از قطبهای لوازم خانگی ایران میکند.
انتخاب بین آرزوها و پدر
چهارده روز از شهریورماه سال ۱۳۵۴ گذشته بود که پا به عرصه وجود نهاد روزهای قشنگ پاییز پیش رو بود و باید در شروع زندگی زمستانی سخت را در شهر کهن اصفهان پشت سر میگذاشت. اما گویا برای زاده شهریور این سختی ها اول راه بودند که باید سپری می شدند. پدرش مشغول تجارت بود، پیشه ای که از پدر بزرگش به ارث برده بود. آنها تجارت لوازم خانگی داشتند و محصولات دو تولید کننده به نام آن زمان به اسم های عالی نسب و اخوان لاجوردی را در بازار اصفهان به فروش می رساندند. پدر اما در کنار تجارت در سالهای دهه پنجاه گریزی هم به تولید زده بود و به همراه چند نفر از اشنایان کارگاه تولید اجاق گاز چهار پایه را راه اندازی کرده بود. کارگاه کوچک اما کم کم رشد کرد تا جایی که تعداد پرسنل آن به ۸۰ نفر رسید. اما مشکلات پیش رو اجازه نداد که شراکت دیگر ادامه پیدا کند و پدر مجبور شد سهم شرکا را بخرد و به تنهایی مسیر را ادامه دهد.
بدهی جا مانده از زمان شراکت بزرگترین چالشی بود که پدر باید با آن دست و پنجه نرم میکرد و سرمایه کارگاه هم بقدری نبود که بتوان با چالش موجود جنگید. علاوه بر بدهی های قبلی حقوق کارکنان هم عقب افتاده بود. پدر تنها بود و همه پسرهایش در خارج از اصفهان بودند تاجری که وارد بحث تولید شده بود و حالا تنها مانده بود اما چه کسی میتوانست این کار را به سرانجام برساند؟! در فکر پدر فقط پسر شهریورماهیاش بود که می توانست حریف این کار شود اما او هم که سنی نداشت چطور می توانست این مسولیت را به او واگذار کند اما مگر چاره ای دیگر بود. تماس ها گرفت و نامه نوشت اما پسر دل درگرو تحصیل داشت و آرزوهای بزرگ در سر می پرورانید. پسر شهریورماهی اما تحمل نکرد و پس از مشورت با اساتید خویش، درس را نیمه کار رها کرد و به کمک پدر شتافت. شاید این سخت ترین کاری بود که پسر شهریورماهی انجام داد انتخاب بین پدر و آرزوها.
محمدرضا دیانی؛ در اولین قدم و بعد از بررسی مسایل موجود و صحبت با کارکنان دچار یأس شد. آنها تمایلی به اجرای برنامه های پسر شهریور ماهی نداشتند و نخستین حرفشان دریافت حقوق معوقه شان بود و اگرچه بیان نمیکردند ولی در پس ذهنشان معتقد بودند که این جوان خام نمیتواند با این حرف ها کاری از پیش ببرد. پس بهتر است اول حقوقشان را بگیرند و کاری به مسایل دیگر نداشته باشند.
پسر شهریور ماهی می دانست هرکس دیگر جای او بود بلا فاصله همه را اخراج می کرد و نیروهای تازه نفس و خلاق را استخدام می کرد ولی کسی که درس اخلاق خوانده بود می دانست هیچ انسان وارستهای برادر دینی خودش را این چنین طرد نمیکند. پس تنها راه باقی مانده پرداخت طلب آنها از اموال کارگاه بود این شد که پسرشهریورماهی بخشی از اموال کارگاه را به جای حقوق معوقه به کارگران داد و یک کارگاه در انتهای خیابانی به نام کاوه برای آنها مهیا کرد تا بتوانند امرار معاش کنند.
اولویت اول، ممارست در کسب و کار
شهریورماهی جوان اما می دانست که با این روال کارهای پیش نخواهد رفت و لازم است تا طرحی نو در اندازد. پس به فکر افتاد تا نیاز بازار را بررسی و وضع موجود را دگرگون کند. در نتیجه بررسیهای خود متوجه شد ماشین لباسشویی محصولی است که میتواند آنها را نجات دهد آن هم ماشین لباس شویی دوقلو.
پسر شهریور ماهی که حالا ۱۹ سالش بود یک تیم تحقیق و توسعه کوچک تشکیل داد تا بتواند فرایند طراحی محصولات را به صورت حرفهای دنبال کند. اولین دستاورد این تیم، تغییر اجاق گاز سه شعله به پنج شعله و راهاندازی خط تولید لباسشویی دوقلو بود. کسب و کار به تدریج رونق گرفت؛ مشکلات بالاخره حل شد؛ بدهی ها پرداخت و فشارهای مالی و روانی از روی خانواده برداشته شد. اما آرزوهای پسر شهریور ماهی هنوز فراموش نشده بود. او به دنبال موفقیت در کسب علم بود؛ پس با اساتید مشورت کرد؛ اساتید هم ممارست در کسب و کار را به او توصیه میکنند. پسرشهریور ماهی برای تأمین سرمایه مورد نیاز کسب و کار، اتوموبیل پدر را فروخت و اندک پس انداز موجود را نیز سرمایه کار کرد.
ماموریت عوض شده و حالا دیگر درس خواندن یک جایی در اعماق ذهن جوان ایرانی جا گرفته بود ولی اولویت اولش تلاش در کسب و کار و تولید بود و این مسیری بود که بدون بکار بردن علم روز دنیا نتیجهای نداشت.
سال ۱۳۷۷ که از راه رسید تلاشهای شهریور ماهی جوان جواب داد و چند شریک پیدا کرد و کسب و کارش را توسعه داد تا در راه موفقیت حرکت کند. سال بعد یعنی سال ۱۳۷۸ میل به پیشرفت در جوان شهریورماهی و درپیش گرفتن تصمیمی جدید، باعث شد شرکای خودش هم مانند شرکای پدرش تنهایش بگذارند. تصمیم این بود که باید سبد کاملی از محصولات لوازم خانگی تولید شود و این یعنی تأسیس چندین کارخانه و هزینه و ریسک بالا. با اعلام این تصمیم شرکا سخت بر آشفتند و پسر شهریور ماهی را تنها گذاشتند. آنان سرمایهشان را برداشتند و پشت سرشان را هم نگاه نکردند. از نظر آنها مگر میشد پولشان را به حرف یک جوان بیست و اندی ساله بسپارند تا نابودش کند. تلاش های او برای قانع کردن شرکا نتیجه نداد؛ هرچه گفت این برنامه ۵تا ۸ سال دیگر جواب می دهد کسی توجهی نکرد.
برای رسیدن به این موفقیت، محمدرضا دیانی در ۲۳ سالگی به چین سفر می کند تا با مسئولین شرکت حایر مذاکره کند. او طبق قراری که با چینیها میگذارد باید همه قطعات در ایران تولید شود. چینیها اما پیشنهاد دادند پسر شهریورماهی همه قطعات را از چین بخرد اما وی نپذیرفت و گفت خودمان مهندس به قدر کافی داریم؛ آنها می توانند خودشان تولید کننده باشند. تنها وعده او به چینیها تولید ۲۵ قطعه در تیراژ ده هزار عدد از هر کدام بود. او تنها بود اما تسلیم نشد. خودش می دانست آنچنان مهندس با تجربه ای که این کار را انجام بدهد، ندارد؛ و این را هم میدانست که نباید جلوی بیگانهای به این موضوع اعتراف کند. چینیها حریفش نشدند و خواستهاش را قبول کردند. پسر زاده شهریور میدانست که این کاری بس دشوار است. چگونه میتوانست این کار را پیش ببرد؟! حرفی زده بود بس سنگین و عواقبی سخت ممکن بود در انتظارش باشد حالا دیگر چاره ای نداشت جز توکل.
استخدام مهندسین و قطع همکاری با رقبای خارجی
روزها بهسختی سپری میشد. جوان ایرانی در فکر استخدام نیرو بود؛ اما افرادی که حداقل تجربه را هم داشته باشند وجود نداشتند. در همین روزها بود که شرکت بزرگ مهیا گاز تعدیل نیرو کرد. خبر که به او رسید، تعداد زیادی از مهندسین بیکار شده را استخدام کرد. با همت مهندسین و تدابیری که به کار بست، قالبها طراحی و تجهیزات بهینه شدند.
چینیها که منتظر شکست جوان ایرانی بودند، مدیر جهانی حایر را برای بازدید به ایران فرستادند تا از نزدیک شکستش را ببیند و نظر خود را به وی دیکته کند؛ اما با مشاهده روند کار، دهان چینیها از تعجب باز ماند. برای آنها قابل باور نبود که جوان ایرانی به تنهایی و بدون اتکا به تکنولوژی وارداتی این کارها را انجام داده است. وقتی چینیها متوجه شدند که او جسورتر از آن چیزی است که آنها تصور می کردند، کارشکنی را شروع کردند و خواستار اجرای الگوی مونتاژکاری در ایران شدند. آنها نمیتوانستند اجازه ادامه این پیشرفت را به ایرانیها بدهند و سعی میکردند جلوی این کار را بگیرند؛ اما جوان زاده شهریورماه کسی نبود که کوتاه بیاید.
او که به تنهایی حرفش را جلوی مدیران حرفهای یک شرکت بزرگ به کرسی نشانده بود، حالا که لشکری از مهندسین و کارکنان پشت سرش ایستاده بودند، باز هم جلوی چینیها ایستاد و وقتی کارشکنی آنان غیر قابل تحمل شد، فرمان قطع همکاری را صادر کرد و به مذاکره با شرکت دوو پرداخت. شرکت دوو در جواب او گفت ما در ایران نمایندگی فروش داریم؛ می توانید به آن مراجعه کنید. آنها به او گفتند که تولید در ایران به صرفه نیست و باید فعالیت خود را از طریق واردات ادامه دهد. در همین حین شرکت دوو که با نمایندگی خود دچار مشکل و با کاهش فروش مواجه شده بود، ناچار تن به خواسته جوان ایرانی داد و یک قرارداد در زمینه تولید، توزیع و خدمات پس از فروش با وی امضا کردند. این قراردادکه سرآغاز تحولی برای صنعت لوازم خانگی ایرانی بود، دو سال بعد به خرید شرکت دوو توسط جوان شهریورماهی منجر شد. این اقدام نقطه عطف مهمی در دستیابی به دانش فنی روز این صنعت و بومیسازی آن در حوزه لوازم خانگی ایرانی شد.
محمد رضا دیانی، جوانی بود که یک کارگاه کوچک تولید اجاقگاز را به یک هلدینگ بزرگ تبدیل کرد، جلوی چینیها ایستاد، با خرید شرکت کرهای، دانش روز دنیا را به ایران آورد و ثابت کرد که هر جوان ایرانی میتواند بلندترین قلل مرتفع هر حوزهای را فتح کند.
نظر شما