۸ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۱۱:۰۶
خلاقیت به علاوه یک طوطی، مساوی میلیاردر شدن یک پیک موتوری
داستان موفقیت تولیدکننده خلاق لوستر ایرانی

خلاقیت به علاوه یک طوطی، مساوی میلیاردر شدن یک پیک موتوری

«میثم حیدری» کارآفرین خلاق و با همت ۳۲ساله ای است که برای ۸۰نفر به طور مستقیم و بیش از ۴۰۰ نفر به صورت غیرمستقیم اشتغالزایی کرده. او زمانی یک پیک موتوری ساده بود ولی برای رسیدن به اهدافش کلی زحمت کشید تا رسید به امروز.

علی جواهری؛ خبرگزاری بازار: تعجب خواهید کرد اگر بشنوید یک طوطی عامل کارآفرینی شده و کلی اتفاقات خوب را رقم زده است. «میثم حیدری» کارآفرین خلاق و با همت ۳۲ساله ای است که برای ۸۰نفر به طور مستقیم و بیش از ۴۰۰ نفر به صورت غیرمستقیم اشتغالزایی کرده. او زمانی یک پیک موتوری ساده بود ولی برای رسیدن به اهدافش کلی زحمت کشید تا رسید به امروز. این جوان جنوب شهری که فرزند یک معلم بازنشسته است حالا یکی از بزرگترین تولیدکننده های لوستر کشور است و محصولاتش را به کشورهای مختلف صادر می کند. آقامیثم می گوید که روزگار، ناخوشی های زیادی برایش داشته اما او خود را مرد روزهای سخت می داند و بی امان به دل دشواری ها می زند و یک به یک موانع را برمی دارد: «هیچ کس نیاز به حمایت ندارد. برای موفقیت هر فرد خود برای خودش کافی است. نه مسئولان می توانند آن طور که باید و شاید کاری انجام دهند و نه پدر و مادر و خانواده. باید به توان و همت خود تکیه کرد.»

۴۵ میلیون بدهکاری و جیب خالی

تفاوت روزگار گذشته و نقطه ای که این کارآفرین در آن قرار دارد از زمین تا آسمان است؛ حکایت تلاش و ۵سال کار بی وقفه. می گوید: «بدهکاری زیادی داشتم و یک موتورسیکلت که هرچه کار می کردم کفاف زندگی ام را نمی داد؛ چه برسد به اینکه بتوانم بدهکاری هایم را پرداخت کنم. پدر خانمم در مراسم خواستگاری گفت: چی داری؟ گفتم: هیچی؛ ولی آنقدر توان دارم که دخترتان را خوشبخت کنم. بعد از خواستگاری و عقد ۲سال گذشت و هیچ کاری نتوانستم انجام دهم. برای عروسی ۱۵میلیون تومان از پدرم قرض کردم. بعد از عروسی یکی از اقوام زنگ زد و گفت: کجا زندگی می کنی؟ گفتم: هنوز جایی را نگرفته ام؛ چون پول ندارم. گفت: من ۳۰میلیون تومان بابت پیش پول خانه به تو قرض می دهم. خانه را گرفتم و همسرم را به خانه بردم. هیچ کاری جز همان پیک موتوری برای انجام دادن نداشتم؛ کاری که دوست نداشتم. اما چاره ای نبود؛ باید انجام می داد و مخارج زندگی را در می آوردم. اکثر وسایل خانه را دست دوم خریده بودم. لوستر خانه مرتب خراب می شد. چند بار حدود ۵۰هزار تومان برای تعمیرش پول دادم. آخر خودم بازش کردم و دیدم چیز خاصی ندارد. تصمیم گرفتم که طوطی ام را بفروشم و وسیله بخرم و لوستری بسازم. آن لوستر را که خیلی هم زیبا بود ظرف ۲ساعت در شبکه های مجازی فروختم و اینطوری وسایل ساخت ۲لوستر دیگر را تهیه کردم.»

پذیرایی خانه را به کارگاه تبدیل کردیم

«حکایت زندگی من به اینجا ختم نمی شود. کلی سختی کشیدم. پدرم تمام عمر مستأجر بود. وقتی آن همه سختی اش را می دیدم با خودم عهد می کردم بالاخره یک روز پولدار می شوم و زندگی اش را عوض می کنم. به همین دلیل شبانه روز کار می کردم ولی هیچ وقت آن طور که باید ثمر نداشت.» اینها را می گوید و دوباره حکایت زندگی اش را از سر می گیرد: «همان زمان که لوسترها را می خریدم یک دریل نیاز داشتم. مادر خانمم می خواست برایم وسایل ریش تراش بخرد؛ از ایشان خواستم به جایش برایم دریل بخرد. آن زمان همه به من خندیدند. ولی خوب می دانستم چه چیزهایی لازم دارم. یعنی نمی دانستم. اما چیزی در درونم می گفت چه کار باید انجام دهم. به خانمم گفتم: می آیی پذیرایی خانه مان را کارگاه کنیم؟ او حتی لحظه ای مکث نکرد. مبل ها را جمع کردیم و یک کارگاه ساختیم. همین طور سفارش می گرفتیم و کار می کردیم. همان روزها آینه دستشویی خانه را که دیدم به سرم زد کنار لوستر، آینه هم تولید کنم. چوب های ضایعاتی را سر هم می کردم و اندازه آینه های مورد نیاز را به شیشه بری سفارش می دادم و آنها را روی قاب چوبی می چسباندم. برای هر آینه ۲۰هزار تومان گیرم می آمد. فروش آینه و لوستر حتی با سود کم خیلی بهتر از پیک موتوری برایم بود. سود ساخت لوستر خیلی بیشتر از آینه بود و به همین دلیل بعد از مدتی فقط لوستر تولید کردم.»

دیپلم هم ندارم

تلاش های آقامیثم و همسرش بالاخره به ثمر می نشیند و تولیدشان آنقدر بالا می رود که پذیرایی کوچک خانه شان برای تولید محصولات کوچک می شود: «یک دفتر تجاری گرفتم و برندم را ثبت کردم. تولیدمان بالا رفته بود ولی در فروش محصولات به مشکل خورده بودیم. مجبور شدم به دوره های فروش و بازرگانی بروم. من دیپلم هم ندارم. ولی نیاز به این دوره وجود داشت. آن زمان همچنان با موتور کار می کردم و برای ۳روز کار ۳۵۰هزار تومان درآمد داشتم. هزینه کلاس ها ساعتی ۳۵۰هزار تومان بود. برای کارگاه جای خودم یک کارگر گرفتم. چون کار موتور برایم بیشتر درآمد داشت. سر کلاس ها کت و شلوار عروسی ام را می پوشیدم و در آن برف و باران چنان خودم را مشماپیچ می کردم که وقتی وارد کلاس می شدم همه فکر می کردند با یک ماشین درست و درمان آمده ام. باید سطح کلاس را رعایت می کردم. چون سطح بچه ها و استاد خیلی بالا بود. بعد از اتمام کلاس ها چون می دانستم برای فروش باید چه کار انجام دهم فقط یک ماه با موتور کار کردم و سپس آن را فروختم و تبدیل به سرمایه تولید کردم.»

اینجا استخدام داریم

اکنون حیدری برای ۱۰سال آینده برنامه ریزی می کند و روزگاری را می بیند که کارخانه اش ۳هزار نفر نیروی کار دارد و محصولاتش به جای صادرات به ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج به اروپا صادر می شود. او زندگی پدر ومادر و خیلی از اطرافیانش را متحول کرده است و هنوز هم او و همسرش شبانه روزی کنار کارگرانشان برای کسب موفقیت بیشتر تلاش می کنند: «حالا تفکرم خیلی عوض شده است. گاهی به همسرم می گویم لحظه به لحظه که کارم توسعه پیدا می کند احساس می کنم که خودم و تفکراتم در حال تغییر است. اکنون به تولید محصولات ایرانی و صادرات آن به کشورهای اروپایی فکر می کنم. محصولات کارخانه ما به ترکیه که حرف اول این صنعت را می زند صادر می شود. خیلی دوست دارم افراد بیشتری را استخدام کنم. کارخانه ما نیروی کار می خواهد و هر کسی جویای کار است می تواند به اینجا بیاید و کار یاد بگیرد. ساخت لوستر را از کسی یاد نگرفته ام. هر فرد با کمی استعداد می تواند این کار را انجام دهد. من طعم تلخ فقر را چشیده ام و دوست دارم تا جایی که در توان دارم کاری برای دیگران انجام دهم. به همین دلیل با کمال میل هر کسی بخواهد این کار را یاد بگیرد و درآمدی داشته باشد به او یاد می دهم.»

کد خبر: ۱۶٬۲۲۹

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha