محمدشهاب، بازار: اگر بنا به اهرم کردن آمارهای اقتصادی برای توجیه نظریه های غلط باشد، واقعیت های آماری نشان می دهد که رابطه تورم و نرخ رشد و همچنین رابطه نرخ تورم و نرخ رشد یک رابطه خط خط ای نقاشی، مانند نقاشی یک بچه سه ساله است. واقعیت های آماری نشان می دهد که بین تورم و نرخ رشد، و نرخ بیکاری و تورم ارتباطی وجود ندارد و همچنین آنچه عامل کاهش تورم شده است کمک به ارتقاء سطح تولید نیز کرده است.
خطای یک علم این است که مشاهده را ناقض انجام دهد یا اگر آن را کامل انجام دهد به نادرستی به نمایش بگذارد. علم اقتصاد به جای آنکه به راحتی با عدم ارتباط نموداری تورم و نرخ رشد، از عدم ارتباط تورم و نرخ رشد سخن بگوید، هر داده را به صورت سری زمانی ترسیم و در نهایت از طریق اقتصاد سنجی رابطه خطی آن را می سازد! در واقع اقتصاد سنجی هنر ایجاد رابطه خطی است و حتی ضرایب آن نیز قابل استناد نیست.
یه این نمودارها که بیانگرروابط بین تورم و بیکاری در بین کشورهای او ای سی دی،کشورهای توسعه یافته اگر بنگرید متوجه همق فاجعه می شود و یا رابطه تورم و سطح تولید که در نمودار سوم به دست آمده نشان می دهد که نمی توان با نظریات معمول آن را تطبیق داد.
عدم ارتباط تورم و بیکاری - داده ها مربوط به کشورهای صنعتی OECD است ۱۹۹۰-۲۰۲۰ بانک جهانی
SHAPE \* MERGEFORMAT
داده های بانک جهانی - کشورهای توسعه یافته
داده های بانک جهانی - کشورهای توسعه یافته
لذا به نظر می رسد که مبنای همه نظریه پردازی ها می تواند مشاهده باشد. علم پزشکی بر مبنای مشاهده از طریق میکروسکوپ نوری یا الکترونی، به تجویز دارو اقدام می کند حال در علم اقتصاد، ماهیت مشاهده داده ها چگونه است؟
در علم اقتصاد برخی آمار ها بیان نمی شود و برخی بیان می شود(در عین آنکه پیامدهای حمایت، به صورت غیر مستقیم جزئی از تولید ناخالص داخلی می شود که درصد حمایت درست از بخش خصوصی معرفی نشده و نمی شود). و وقتی مشاهده درست استفاده نشود بسیاری از روابط غیر مرتبط ، مرتبط خوانده شده و لذا نظریه پردارازان در واقع به نوعی گرفتار سو گیری « تائید» می شوند و با به کار گیری علم اقتصاد سنجی به دنبال تائید آن می روند. بدیهی است که چنین سوگیری ای در میان اقتصاددانان و سیاستگذاران به مراتب تبعاتسخت تر و سنگین تری از یک فرد عادی در جامعه می شودو مسیر اقتصاد، رفاه و حتی سرنوشت یک کشورو مردمش را تحت شعاع قرار می دهد .
نظر شما