بازار؛ گروه بورس: سیدهادی میرعلمی، کارشناس بازار سرمایه در گفتوگوی تصویری با دبیر بورس بازار در رابطه با مراحل مقدماتی در تصمیمگیری بنیادی اظهار کرد: تحلیل بنیادی بر خلاف تحلیل تکنیکال که سادهتر است و اکثر فعالان بازار میتوانند به سادگی آن را فرا بگیرند، تخصصیتر و پیچیدهتر است و تا مقداری به پیشزمینه رشتههای حسابداری، مدیریت مالی و اقتصاد مربوط است. به عنوان مثال، کسی که قصد یاد گرفتن تحلیل بنیادی را دارد، باید با صورتهای مالی شرکتها آشنا باشد و بداند که سود و زیان چیست.
برخی شرکتها در بازار سرمایه داریم که هنگام تأسیس آنها هزینههای دلاری شده است و با وجود استهلاک در این شرکتها، باید برای ساخت این شرکتهاهزینههای دلاری شود که این نوع هزینهها، ارزش جایگزینی شرکتها نامیده میشوند
ارزش گذاری شرکت ها بسیار مهم است
وی در ادامه تصریح کرد: علاوه بر این، افراد برای یاد گرفتن تحلیل بنیادی باید مقداری با مدیریت مالی آشنا باشند تا بتوانند سودآوری شرکتها را محاسبه کنند. به دلیل اینکه محاسبات بر پایه مفروضات زیادی انجام میشود، ممکن است پیچیدگی خاصی داشته باشد، ولی درک ارزش شرکتهاست که از اهمیت بالایی برخوردار است و ما باید بدانیم که ما چند روش برای ارزشگذاری شرکتها داریم و هر شرکت به چه صورتی ارزشگذاری میشود.
این کارشناس بازار سرمایه با اشاره به اینکه عموماً شرکتهای بورسی بر حسب سودآوری ارزشگذاری میشوند، توضیح داد: این نوع ارزشگذاری یعنی باید به این بررسی پرداخت که شرکتها برای چهار فصل آینده چه سودی را برآورد میکنند و قیمتی که در حال حاضر برای این شرکت پرداخت میشود، چه نسبتی از آن سود را به سرمایهگذار میدهد. به عنوان مثال، اگر برای هر سهم یک شرکت هزار تومان پرداخت شود، اگر این شرکت برای هر سهم ۲۰۰ تومان سود بسازد، به معنی این است که P/E این سهم ۵ است.
بزرگترین رقیب بورس چیست؟
میرعلمی درباره معیارهای مقایسهای در تحلیل بنیادی گفت: بزرگترین رقیب بازار سرمایه، بازار بدهی یا سپردههای بانکی است که در این بازار نرخ سپرده ۱۸ الی ۲۰ درصدی را دریافت میکنند. نرخ ۲۰ درصد به این معنی است که سپردهگذاران در یک سال یکپنجم اصل پول را به عنوان سود دریافت میکنند بنابراین اگر ما سهمهایی داشته باشیم که بیش از سود سپردههای بانکی به سرمایهگذاران سود بدهند، به این معنی است که این سهمها در اوج ارزندگی هستند چون در سپردههای بانکی ارزش پول حفظ نمیشود، اما در سهمها به واسطه دارایی شرکتها ارزش پول حفظ میشود و هماندازه سود بانکی به سرمایهگذاران سود میرساند.
وی در این باره افزود: وقتی چنین اتفاقی میافتد، حرکت پول به سمت سپردههای بانکی ارزشی ندارد و سهمها ارزندگی خاصی پیدا میکنند، اما این تنها روش محاسبه ارزندگی در بازار نیست. برخی از شرکتهای بورسی سودی ندارند، ولی ارزش آنها صفر هم نیست چون این شرکتها داراییهایی دارند که ارزش این شرکتهای بر اساس آن دارایی محاسبه میشود و به این دارایی NAV یا ارزش خالص دارایی نامیده میشود که این شرکتها در گروههای سرمایهگذاری دیده میشوند؛ گروههایی که دارایی خریداری کردهاند.
این کارشناس بازار سرمایه با تأکید بر اینکه سرمایهگذاران باید ارزش داراییهای شرکتها را مورد توجه قرار دهند، تصریح کرد: سودآوری این شرکتها مهم هستند، اما معیار اصلی سرمایهگذاران در شرکتهای داراییمحور باید NAV باشد.
نگاه دلاری به شرکت ها درست است؟
میرعلمی در ادامه بیان کرد: ما برخی شرکتها در بازار سرمایه داریم که هنگام تأسیس آنها هزینههای دلاری شده است و با وجود استهلاک در این شرکتها، باید برای ساخت این شرکتهاهزینههای دلاری شود که این نوع هزینهها، ارزش جایگزینی شرکتها نامیده میشوند.
وی تعریف ارزش جایگزینی را با مثالی توضیح داد: اگر بخواهیم نیروگاهی را از نو بسازیم، دوباره باید ۵۰ هزار میلیارد تومان که در حال حاضر، معادل حدود ۲ میلیارد دلار نیاز است و این نیاز به نوعی ارزشگذاری برای شرکتها محسوب میشود، ولی نکته حائز اهمیت این است که سرمایهگذاران بدانند در چه مواقعی از کدام روش استفاده کنند.
این کارشناس بازار سرمایه افزود: ما در زمانی که در دوران رکود به سر میبریم و رقیب اصلی بازار سرمایه، بانک است؛ وزن بیشتری به P/E سهمها داده میشود، اما زمانی که بازار به سمتی حرکت کرده که رقیبهای اصلی آن بازارهای موازی دارایی محور مانند مسکن، خودرو و ... هستند، میتوانیم به ارزش دارایی و ارزش جایگزینی شرکتها اهمیت دهیم.
با خریداری سهمهای بزرگ هم ریسک بزرگی انجام نمیدهیم، چراکه با خریداری این سهمها سود به دست میآوریم، با رشد نرخ دلار شرکت سودآوری بیشتری خواهد داشت و بالای تورم رشد خواهند کرد
ریسک و ضریب بتا در سرمایه گذاری چه تاثیری دارد؟
میرعلمی درباره اثر ریسک، ضریب بتا و بازده مورد انتظار در تحلیل بنیادی مطرح کرد: ما باید سهمهایی را مورد بررسی و توجه قرار دهیم که همزمان با رشد شاخص کل، آنها هم به اندازه شاخص و یا بیشتر از آن رشد داشته باشند. از آنجا که شاخص کل کلیت بازار را به ما نشان میدهد، ما باید به سمت شرکتهایی برویم که سود بیشتری را به ما بدهند و در این میان، شرکتهایی در بازار سرمایه وجود دارند که بتا منفی هستند که در حال حاضر خیلی کاهش یافتهاند یعنی با شاخص کل بازار واگرایی داشتند، اما حالا، کلیت بازار با شاخص کل همسو است و کلیت بتای بازار مثبت است.
وی عنوان کرد: شرکتهایی که دارای دارایی هستند و سود آنچنانی ندارند، ریسکهای بالایی هم دارند چراکه اگر رقیب بازار سرمایه، بازار بدهی یا سپرده بانکی شود، این شرکتها چون سودی ندارند که در انتهای سال به سهامداران خود عرضه کنند، میتوانند افت قیمتهای بزرگی را تجربه کنند، اما شرکتی که به عنوان مثال دارای P/E با رقم ۴ است، ریسک خاصی ندارد زیرا ریسک آن شرکت بر هم خوردن مفروضات آینده ما میشود یعنی ریسک این سهم در جهت به هم خوردن فرضیهها در جهت تغییر قیمت دلار، قیمتهای جهانی و نرخ بهره است که تمام محاسبات به هم خواهد خورد و P/E مورد نظر رقم نخواهد خورد.
این کارشناس بازار سرمایه اضافه کرد: رسم معمول بازار بر این بود که سرمایهگذاران در این بازار سهمهایی با P/E رقم ۴ را خریداری میکردند و بعد از رسیدن آن به ۷ یا ۸ میفروختند که این حالت، یک حالت برای بازار رکودی است. سرمایهگذاران باید بدانند که اگر سهمی را با ریوارد ۶ یا ۷ میخرند و حالت بازار رکودی است، نباید انتظار بازدهی زیادی از این سهمها داشت، اما سهمهایی که دارای P/E با رقم ۴ است، میتوانند تا سطحی منطقی رشد کنند که به این میزان رشد ریوارد منطقی سهام گفته میشود.
چگونه صنایع برتر را تشخیص دهیم؟
میرعلمی در رابطه با نحوه تشخیص صنعت برتر در تحلیل بنیادی تصریح کرد: اگر به صورت بلندمدت به تکسهمها توجه کنیم، سهمهایی که P/E پایین، دارایی و طرحهای توسعهای دارند نسبت به دیگر سهمها برتر هستند. ممکن است در کلیت یک صنعت همه شرکتها را برتر دانست، اما ممکن است در هر صنعتی، چند شرکت جود داشته باشد که سود خوبی به سهامدارانشان میدهند و یا داراییهایی دارند که همراه با رشد نرخ دلار، این داراییها هم رشد میکنند یعنی تورم کشور روی آنها تأثیر خاص میگذارد و همچنین، طرحهای توسعهای در سودآوری شرکتها بسیار مهم است.
وی افزود: وقتی با رشد دلار بازدهی سهمی را میگیریم، یک بازدهی مناسب برای شرکت به دست میآید، اما اگر از نظر مقداری نیز شرکت رشد خاصی داشته باشد، یک اهرم بزرگی روی شرکت به وجود میآید و بستگی دارد که ابعاد طرحهای توسعه نسبت به مارکت چقدر بزرگ باشد که در این میان، شرکتهایی که دارای بازار کوچکی هستند، با داشتن طرحهای توسعهای با ابعاد بزرگی به اندازه مارکت خود میتوانند تحول بزرگی در آینده ایجاد کنند بنابراین باید صنایع و یا تکسهمهایی را پیدا کرد که هم اهرم دلاری، هم دارایی و هم طرحهای توسعه دارند.
نگاه ارزشی و رشدی به شرکت ها
این کارشناس بازار سرمایه با اشاره به اینکه شرکتهای بورسی به دو گروه ارزشی و رشدی تقسیم میشوند، گفت: سرمایهگذارانی که بر رشد زیاد سهم اعتقاد دارند نباید روی سهمهای بزرگ سرمایهگذاری کرد کار اشتباهی انجام نمیدهند، اما این رویکرد ریسکهای خاص خود را هم دارد و مشخص نیست که انتظارات ما برآورده شود و طرحهای توسعه و رشد مقدار فروش و مقدار سودآوری شرکتها بر این مبناست. اگر ما شرکتی را با مارکت کپ ۴ همتی در نظر بگیریم و انتظار داشته باشیم که سودآوری آن شرکت تا ۱۰ همت باشد، میتواند رشد ۴ برابری برای ما داشته باشد، اما سهمهای بزرگی مانند «فملی» یا «فولاد» با مارکت کپ ۳۵۰ همت، نمیتوانند تا ۲ هزار همت سودآوری داشته باشند.
میرعلمی ادامه داد: سهمهای بزرگ برای رشد به پولهای بزرگتری هم نیاز دارند، اما اگر بتوانیم سهمهای کوچکی پیدا کنیم که طرحهای توسعهای داشته باشند، میتوانند در آینده رشدهای شارپتری را تجربه کنند چون ابعاد کوچکتر است و آن سهمها میتوانند بازار را رشد دهند، میتوان گفت سهمهای کوچک رشدهای بهتری خواهند داشت که نمونه آن را هم در سالهای گذشته دیدهایم. به عنوان مثال، فراکاویها در چند سال اخیر چندین هزار برابر رشد کردهاند، اما سهمهای بزرگ نتوانستند چنین سودی را کسب کنند.
وی در نتیجهگیری این بحث بیان داشت: رویکرد خریداری نکردن سهمهای بزرگ در بازار روش اشتباهی نیست اما باید ریسکهای مربوط به این روش را هم در نظر داشت، اما با خریداری سهمهای بزرگ هم ریسک بزرگی انجام نمیدهیم، چراکه با خریداری این سهمها سود به دست میآوریم، با رشد نرخ دلار شرکت سودآوری بیشتری خواهد داشت و بالای تورم رشد خواهند کرد، اما نمیتوان انتظار رشدهای بزرگ مانند رشد سهمهای کوچک داشت بنابراین باید بین دو نوع شرکت از لحاظ ریسکگریزی و رشدی تمایز ایجاد کرد.
پرتفوی شلوغ یا خلوت؟
این کارشناس بازار سرمایه درباره روش بسته شدن پرتفوی سهامداران تشریح کرد: زیاد بودن تعداد سهمها در پرتفو ریسک ما را کمتر میکند، اما تعداد آنها به این بستگی دارد که آیا ما این توانایی را داریم که روی همه سهمها تسلط داشته باشیم و یا آیا این توانایی را داریم که روی گزارشهای مالی چند شرکت تسلط داشته باشیم و یا سهمها را هر روز بررسی کنیم بنابراین، بررسی تعداد زیادی سهم در پرتفو کار دشواری است.
میرعلمی در پایان خاطرنشان کرد: در دوران رکود، برخی از سهمهایی که افت قیمت دارند، رشد سهمهایی که رشد دارند، خنثی خواهند کرد و نمیتوان بازدهی بالایی را از یک پرتفوی شلوغ گرفت و من ترجیح میدهم در دوران رکود پرتفو خلوتتر باشد و سهامداران باید به دنبال این باشند تا نهایت ۷ تا ۸ سهم را در پرتفوی خود داشته باشند، اما این روش شخص به شخص متفاوت است.
نظر شما