پژمان مرادی؛ بورس: تعارض بین منافع نظام بانکی و بازار سرمایه به جای رسیده که سازمان بورس به عنوان یک نهاد ناظر به دنبال اجرایی کردن سیاستهای بانک مرکزی در بازار سهام است که دکتر عبدالله پور استاد دانشگاه شهید بهشتی با تاکید بر این موضوع، نظام بانکی را، سلطه بر دو بازار سرمایه و بیمه میداند و وجود یک نهاد ناظر و مستقل بین این سه بخش اقتصاد را الزامی میداند.
محمد عبداللهپور دکترای مدیریت از دانشگاه شهید بهشتی، معاون مالی و اداری سابق سازمان حسابرسی کشور و محقق و پژوهشگر در حوزه اقتصادی و مالی در گفتگو با بازار که مشروح قسمت اول این گفتگو را زیر میخواند به بررسی وضعیت بازار سرمایه و تعارضهای بین نظام بانکی و مالی کشور پرداخت. او یکی از دلایل اصلی عدم تامین مالی از بازار سرمایه برای بخش تولید را وجود منافع نظام بانکی در بازار سرمایه عنوان کرد.
*بازار سرمایه ما از سال گذشته تاکنون دچار نوسان یا به عبارت دیگر تنش شدید شده است که برخی از سهامداران در این بازار دچار زیان و برخی دیگر سود قابل توجهی کردند، با تمام این فراز و فرودها وضعیت کنونی بازار را چگونه ارزیابی میکنید؟
شرایط کنونی بازار سرمایه با اتفاقاتی که در چند ماه گذشته رخ داد، شاهد خروج بخشی از سهامداران حقیقی از این بازار بود. در این مدت اصلاح جدی قیمتها رخ داد و اگر این وضعیت را در کنار ثبات نسبی سایر بازارهای رقیب مثل ارز در نظر بگیرم، یک پیام خیلی مشخص دارد و آن هم این است که ارزش واقعی سهام به قیمت سهام نزدیک شده، پس میتوان گفت با خالی شدن حباب قیمتها در واقع قیمت سهام به سمت واقعی شدن حرکت کرد و میتوان برای شرکتها که به دلایل بنیادی از ظرفیتهای مناسبی برخوردار هستند آینده خوبی پیشبینی کرد، بنابراین برای آینده این بازار یک ثبات را پیشبینی میکنم.
اتفاق جالب دیگری که برای بازار سهام افتاده این بود که به دلایل بنیادی، قیمت برخی از سهامها حتی کمتر از ارزش واقعی آنها شد؛ یکسری از شرکتها با وجود داشتن ظرفیت مناسب و شاخصهای خوبی که در بنیاد سهم وجود دارد، به دلیل روند کاهش قیمتی سهام، آسیب دیدند و عبور از این مرحله میتواند برای آنها بسیار خطرناک باشد، بنابراین برای نجات این شرکتها در بازار بورس باید فکری کرد.
سطح بازار سرمایه به قدری پایین آمده که تبدیل به مجری سیاستهای بانک مرکزی شده است و همانگونه که میدانید، سیاستهای بانک مرکزی در جهت بازار پولی است نه در جهت بازار سرمایه، پس هیچ گاه منافع سهامداران در سیاستهای بانک مرکزی دیده نمیشود
میتوان با یک بازار گردانی مناسب و هدفمند به گونهای برنامه ریزی کرد که این شرکتها از پیچ خطرناک کاهش قیمت سهام عبور کنند، و به دلیل ظرفیت کافی و لازم را به دلیل شاخص داخلی بسیار مثبت، مثل پی به ای خوب، کفایت سرمایه مناسب، ترکیب سهامداران و صورت مالی خوب، اگر این شرکتها را از این پیچ خطرناک رد کرد، عایدی مناسبی نصیب سهامداران آنها می شود و در غیر این صورت ممکن است زیان بیشتری را متحمل سهامداران کند، با این تفاسیر میتوان گفت، آینده بورس یک آینده با ثبات خواهد بود دلیل آن هم این است که قیمت سهام به قیمت واقعی آن بسیار نزدیکتر شده است.
*ما از اواخر سال ۹۸ و سال ۹۹ شاهد اتفاقات جدیدی در بازار سرمایه بودیم، دیدگاه شما در رابطه با اتفاقات سال گذشته چیست؟ و وجود این همه نوسان در بازار را حاصل کدام عوامل یا عامل میدانید؟
آنچه که اتفاقا افتاد یک اتفاق بسیار خوب بود؛ استقبال مردم از بازار سرمایه اتفاق خوبی بود ولی متاسفانه این اتفاق خوب با سوء مدیریت و در واقع با عدم مهار نقدینگی حاصل از استقبال مردم از بین رفت و باعث ایجاد یک بدبینی شد، در واقع این سوء مدیریت در عدم انسجام و یکپارچگی در اجرای سیاستهای دولت بود. ما در سازمان بورس یک نهاد ناظر مستقل نداریم که بتواند سیاستگذاری کند. بازار سرمایه و سازمان بورس باید نقش تنظیمی و تدوین سیاست داشته باشد اما متاسفانه به مجری سیاستهای غیر کارشناسی در برخی از موارد بانک مرکزی تبدیل شده است.
به عنوان مثال ورود نظام بانکی به صندوقهای سرمایهگذاری، آیا ورود بانکها و سیستم بانکی یعنی شرکتهای که در واقع سهامدار اصلی آن بانک هستند به صندوقهای سرمایه گذاری در بورس به نهاد بورس و سازمان بورس کمک میکنند یا نه؟ پاسخ این سوال یک پاسخ سیاست گذاری است چه کسی مسئول سیاست گذاری است؟ آیا سازمان بورس است یا نظام بانکی؟
بورس باید بیایید تحلیل کند که ورود نهادها پولی به نظام سرمایه گذاری توسط بانکها به نفع سهامداران و به نفع رونق بورس خواهد بود یا نه؟ در حالی که شما مشاهده میکنید که این موضوع از طرف بانک مرکزی بخش نامه میشود، یعنی بانک مرکزی با یک بخشنامه به نظام بانکی اجازه ورود یا عدم ورود به بازار سرمایه را میدهد. عملا سازمان بورس تبدیل به یک مجری بازار پولی شده است. ما نیاز به یک نهاد مستقل داریم که بازار پولی و بازار سرمایه و بیمه مرکزی را کنترل کند و این سه بخش روی یکدیگر تاثیر نگذارند. نتیجه رها شدن این سه بخش این میشود، آن بخشی که از همه قویتر است بر روی دو بخش دیگر مسلط میگردد و الان بانکها این بخش قوی را تشکیل میدهند.
پول مملکت دست بانکها هستند و بانکها مجری سیاستهای دولت هستند، درحالی که وابستگی بازار سرمایه به دولت برای بورس کشنده است. متاسفانه سطح بازار سرمایه به قدری پایین آمده که تبدیل به مجری سیاستهای بانک مرکزی شده است و همانگونه که میدانید، سیاستهای بانک مرکزی در جهت بازار پولی است نه در جهت بازار سرمایه، پس "هیچ گاه منافع سهامداران در سیاستهای بانک مرکزی دیده نمیشود" درحالی که در بهترین حالت بازار پولی و بازار سرمایه و بازار بیمه باید مستقل از دولت باشند و اما این اتفاق نیفتاده و بازار پولی خودش وابسته به دولت و بازار سرمایه وابسته به بانک مرکزی است.
گرفتارهای که تامین مالی از بانکها برای کشور ایجاد کرده است
*چرا در نظام اقتصادی ما اجازه داده نمیشود و یا امکان ندارد که تامین مالی از بنگاههای اقتصادی از بازار سرمایه انجام شود؟
تامین مالی اقتصاد ما مثل بسیاری از کشورهای در حال توسعه بانک محور است، البته آمار دقیقی وجود ندارد ولی مطمئنا بالای ۸۵ درصد تامین مالی بخش اقتصاد ما توسط بانک های صورت میگیرد و کمتر از ۱۵ درصد از بازار سرمایه انجام میگردد، در حالی که در کشورهای توسعه یافته دنیا این آمار برعکس است یعنی بیش از ۸۵ درصد تامین مالی بخش اقتصاد توسط بازار سرمایه صورت میگیرد.
با توجه به اینکه بازار پولی در کشور ما وابسته و مستقل نیست، بانکها مسئول تامین مالی اقتصاد ما شدند. گرفتاری اول که این نوع دیدگاه برای نظام اقتصادی ایجاد میکند این است که بانکها منابع خود را به بخشی که سودآوری در آن بیشتر سوق میدهند. در این مسئله علاوه بر بانکها خصوصی، بانک های دولتی هم در کسب سود بیشتر با بانکهای خصوصی رقابت میکنند و منابع خود را به سمت بخشهای از اقتصاد سوق میدهند که دو ویژگی داشته باشد، اول اینکه "نیازمند مالی" سود بیشتری را حاضر باشد پرداخت کند، حتی خلاف مقررات و قوانین بانک مرکزی یعنی اکثر بانکهای دولتی و غیر دولتی نرخ سود را رعایت نمیکنند، این بانکها هر شرایطی را تعیین کنند، نیازمند تامین مالی مجبور است این شرایط را بپذیرید، بنابراین ویژگی اول این بخش است که بانکها دوست دارند منابع را به این سمت سوق دهند، دوم آنکه تضمینی برای بازپرداخت و برگشت این پول وجود داشته باشد.
وقتی میگویند در بازار سکه یک نفر را نیروی انتظامی با ۲.۵ تن طلا گرفته است، میشود رد پایی از بانک نباشد؟ چه شخص در کشور این مقدار پول دارد که ۲.۵ تن طلا خریداری کند؟
البته شاید بتوان گفت تولید در کشور ما هیچ کدام از این دو ویژگی را ندارد. به دلیل ساختارها پیچیده در تولید موانع زیادی که در راه تولید وجود دارد، تولید کمترین بازده را در بخش اقتصاد دارد به همین دلیل است که بانکها در کشور ما دوست ندارند که منابع مالی خود را در اختیار تولید قرار دهند و بیشتر تمایل به سمت دلال بازی و کارهای که غیر مولد و سودآور دارند. متاسفانه در خیلی از موارد با این منابعی که از مردم جذب کردند خودشان شدند رقیب بخش خصوصی یعنی به جای کار بانکداری به دنبال در بنگاه داری هستند و مشخص است که در رقابت بخش خصوصی و بانکها کدام بخش برنده است.
اما فاجعه حتی از این بزرگتر است، فاجعه این نیست که بانک ها منابع جذب شده از مردم را بر خلاف وظایف ذاتی خودشان به سمت تولید سوق نمیدهند، فاجعه اصلی جای است که خود بانکها در بخشهای از اقتصاد ورود پیدا کردند و سرمایه گذاری کردند که اینها باعث تنش اقتصادی شده یعنی ورود بانکها به این بخشها به حرکت اقتصادی کشور ضربه زده است.
*یعنی عامل نوسانات در بازارهای سکه و ارز را بانکها به دلیل منافع شخصی ایجاد کردند؟
وقتی میگویند در بازار سکه یک نفر را نیروی انتظامی با ۲.۵ تن طلا گرفته است، میشود رد پایی از بانک نباشد؟ چه شخص در کشور این مقدار پول دارد که ۲.۵ تن طلا خریداری کند؟
بانکها با ورود غیر قانونی خودشان به بازارهای مثل ارز، مسکن، سکه برای اقتصاد کشور گرفتارهای زیادی به وجود آوردند و این فاجعه اصلی است. یعنی پولی را به جای اینکه به بخش تولید سوق دهند و بخش تولید با رونق خود بتواند جلوی تورم را بگیرد، پولی که برای خودشان نیست را به بخشهای از اقتصاد بردند که برای مردم زیان داشته باشد و باعث افزایش تورم شده و در برخی از موارد رکود ایجاد کرده است. هر کجا پول زیادی است قدرت زیادی است و هر جا که قدرت زیادی است فساد هم وجود دارد.
در مورد قوانین و عوارض و مالیاتی که میخواستند برای خانه های خالی وضع کنند، سیستم بانکی اعمال نفوذ کرد و تاکنون این قانون اجرایی نشده است، چون یک دفعه همه متوجه شدند که بخش زیادی از خانههای خالی برای بانکها است؛ یعنی دلسوزان نظام در مجلس و جاهای دیگر به دنبال این بودند که چه کنیم که بخش مسکن از این رکود خارج شود؟ عوارض و مالیات برای خانههای خالی وضع کردند تا عرضه بیشتر شود و قیمت در این بازار متعادلتر گردد، اما زمانی که به دنبال اجرای این قانون بودند متوجه شدند تعداد زیادی از خانههای خالی برای بانکها است و تازه فهمیدند که بانکها در چند سال گذشته چه بلایی بر سر ملک کشور آورند و همین بلا را بر سر ارز و سکه هم آورند.
چرا باید بانکها از مسیر وظایف ذاتی و اصلی خود بر اساس قانون بانکداری بدون ربا، آنقدر منحرف شوند و در بخشهای دیگر بروند و این همه گرفتاری برای اقتصاد ایجاد کند که رهبر انقلاب صدایش در بیاید، نظام بانکی ما به شدت نیاز اصلاح است و باید هر چه زودتر این اصلاحات انجام شود.
*چرا بازار سرمایه ما نتوانست نقدینگی را به سمت تولید هدایت کند یا اینکه محلی برای تامین مالی بنگاههای اقتصادی باشد؟
اولین گرفتاری ما فرهنگ سازی بود. در بازار سرمایه، فرهنگ سازی بسیار مهم است و در کشور ما فرهنگ سازی را به درستی و در حد کفایت انجام نداد. اطلاعات مردم ما از بازار سرمایه بسیار ضعیف است در حالی که در کشورهای توسعه یافته موضوع سرمایهگذاری در بازار سهام از ابتدای بچگی در خانواده شکل میگیرد و به بچهها آموزش داده میشود که چگونه در بورس سرمایهگذاری کنند اما شما مشاهده کردید در سال ۹۹ با وجود تشویق مردم به بورس، فرهنگ سرمایه گذاری در بازار سرمایه برای مردم توضیح داده نشد.
فرهنگ سرمایه گذاری در بازار سرمایه آنقدر ضعیف بود که مردم از سوپر مارکت محل سوال میکردند که چه سهمی را بخرند. بازار سرمایه تحلیل میخواهد و اگر شما خودتان کارشناس نباشید باید از یک مشاوره کمک بگیرید و این اتفاق در سال ۹۹ نیفتاد و خیلی از مردم خانه و سرمایه اصلی خود را فروختند و وارد بورس کردند بنابراین اولین ایرادی که بازار سرمایه نتوانست درست تامین مالی کند عدم فرهنگ سازی بود.
نبودن قوانین در حوزه بورس یا مقدار کمی هم که هست کارایی لازم را ندارد و یا آن مقدار کمی که هست در جهت منافع یکسری از سهامداران عمده در بازار ثانویه میباشد
وجود آئین نامهها اجرای و قوانین در بورس، دومین عامل این موضوع است، به عنوان مثال همین نحوی ورود بانکها به صندوقهای سرمایه گذاری، یا بستن نماد شرکتها که کاملا سلیقهای رخ میداد در حالی که بستن نمادهای شرکتها کارشناسی میخواهد، من میگویم بررسی کارشناسی در بازار سرمایه در سازمان بورس محدود به تعدادی از افراد خاص شده است در صورتی که باز و بسته کردن نمادها در بورس برای سهامداران تبعات دارد.
*منظورتان این است که روال عادی بستن نمادها هم سلیقهای است؟
خیر منظورم بسته شدن نمادها در موارد عادی نیست. منظورم بسته شدن یکباره نماد است، یعنی این موضوع روی یک ضابطه و آئین نامه اجرایی صورت نمیگیرد.
عامل بعدی، عدم هماهنگی کامل بین این بخش اقتصاد با سایر بازارها است، رابطهای مستقل و تنظیم شدهای بین بازار سرمایه، بازار بانکی و بیمه نیست. منافع بازار پولی بر بازار سرمایه دیکته میشود و این باعث زیان به سهامداران میگردد.
یکی دیگر از موارد، نگاه دولت برای تامین کسری بودجه بود که اشتباه خیلی خطرناکی است. شما اگر به دقت ساختارهای آیین نامه و مقررات بورس را نگاه کنیم، عمدتا در جهت حل مشکلات دولتی است و به گونهای تنظیم شده که شرکتهای دولتی از فضای سرمایه استفاده کنند و این یک واقعیت است و آییننامه در جهت رونق تصمیمات شرکتهای دولتی میباشد و این شرکتها مجری سیاستهای دولت هستند و به نوعی که دولت در بازار سرمایه دست اندازی میکند.
خیلی از بحثهای دیگر هم وجود دارد، مثل گرفتن مجوز برای انتشار اوراق صکوک است که همیشه یک چالش برای بورس بوده و خیلی از موارد هم منجرب به عدم کار شده است. شفاف نبودن قوانین در حوزه بورس یا مقداری کمی هم که هست کارایی لازم را ندارد یا آن مقداری کمی که هست در جهت منافع یکسری از سهامداران عمده در بازار ثانویه میباشد. وجود این جریانات تاثیر گذار در بازار سرمایه باعث شده که بورس نتواند آن منابع لازم را برای شرکتها فراهم کند.
نظر شما