بازار؛ گروه بین الملل: «استفان والت» استاد دانشگاه هاروارد و نظریه پرداز برجسته مکتب رئالیسم تدافعی در مقاله ای که چند روز پیش در «مجله فارین پالیسی» نوشته معتقد است که چین بر نظم وستفالی تأکید دارد چرا که این نظم بر خودمختاری سرزمینی و عدم دخالت تاکید می کند و لذا از جهانی استقبال می کند که در آن نظم های سیاسی متفاوتی وجود دارند و خودکامگی را ایمن می دارد. در واقع چین از نظمی حمایت می کند که حقوق فردی در آن اهمیت نداشته باشد.
آمریکا در نقطه مقابل، نظم جهانی بر مبنای ارزش های لیبرال را گسترش می دهد. جایی که همه افراد حقوقی غیر قابل خدشه و مشخص دارند. در چنین نظمی احترام به حقوق افراد و آزادی اساسی بدون تبعیض برای همه به رسمیت شناخته می شود.
با این حال هر دو کشور کاملا به ارزش های خود پای بند نبوده اند. همانند دخالت چین درامور داخلی کشورها در برخی موارد یا نادیده گرفتن رفتارهای غیر لیبرال برخی از متحدان توسط رهبران آمریکا.
در خصوص این موضوع که سنخ نظام سیاسی چه ارتباطی با چکونگی مقابله با همه گیری کرونا داشته خبرنگار بازار گفتگویی با پروفسور «نیکلاس اونف» انجام داده که در ادامه آمده است.
وی بنیانگذار نظریه اجتماعی روابط بینالملل (سازهانگاری) و استاد بازنشسته دانشگاه فلوریدای آمریکاست. او در دانشگاههای مطرحی چون پرینستون، امریکن و کلمبیا تدریس کرده است. اونف مفهوم سازهانگاری را از علوم اجتماعی وارد این حوزه مطالعاتی کرد و این مفهوم بعدها توسط افرادی چون «الکساندر ونت»، «کاتزنشتاین» و سایرین بسط و توسعه داده شد.
*همزمان با شیوع ویروس کرونا و عملکرد خوب چین در مهار این ویروس برخی اعلام کردند که عملکرد چین به خاطر سنخ نظام سیاسی این کشور است که توانسته متمرکز و سریع تصمیم گیری کند. برخی نیز استدلال می کنند عملکرد چین در مهار کرونا ارتباطی با سنخ نظام سیاسی این کشور ندارد و اساساً کارآمدی ارتباطی با نظام سیاسی ندارد. ارزیابی شما چیست؟
شکی نیست که دولت چین طیف گسترده ای از ابزارها را برای اعمال کنترل اجتماعی بر جمعیت گسترده خود توسعه داده است، که دولت این ابزارها را به سرعت و به طور موثر برای کنترل شیوع ویروس مستقر کرده است و از این رو چین از ضررهای غم انگیز تجربه شده در برخی دیگر از جوامع بزرگ در امان ماند.
همچنین باید توجه داشت که مردم چین به مراتب بیشتر از مردم در سایر مناطق جهان تمایل به تسلیم این ابزارهای کنترل دارند. فرهنگ چین تعهدی شدید نسبت به ارزشهای جمعی و مسئولیت جمعی و احترام کنفوسیوس به رهبری پدرسالارانه از خود نشان می دهد. مهم است که دولت و جامعه چین به عنوان دو جنبه از یک تجربه تمدن بزرگ مورد آزمایش بسیاری از اعتقادات و عقاید مدرن قرار گیرد.
*در حال حاضر چین بر نظم وستفالی تاکید دارد که در آن دخالت در امور دیگر کشورها جایز نیست. در مقابل آمریکا بر نظم لیبرالی تاکید دارد که در آن آزادی های فردی در نظام سیاسی اهمیت دارد. دلالتهای این دو نظم برای اقتصاد بین الملل چیست؟
همانطور که از سوال شما پیداست مشخصه اصلی به اصطلاح نظم وستفالی برابری حاکمیت اعضای آن است. عدم مداخله نتیجه منطقی هر نوع ترتیبی است که به عبارتی کلی می توان آن را لیبرال نامید. در عمل، برابری داستان اصلی و مداخله مکرر است. در نتیجه تأکید زیادی بر حقوق و وظایف نسبی اعضای هر نظم لیبرال وجود دارد. این را در جوامع لیبرال می بینیم، جایی که استقلال فردی و برابری قانونی به طور مداوم مورد حمایت قرار می گیرد و مرتباً نقض می شود.
دولت چین این واقعیت را می پذیرد که علی رغم تمام نقایص آن، نظم وستفالی لیبرال است و به همین ترتیب از یک جامعه غیر لیبرال چین در برابر جوامع لیبرالی که مدتهاست بر اقتصاد جهان تسلط دارند محافظت می کند. ظهور لیبرالیسم با پیامدهای مادی سرمایه داری به عنوان شیوه تولید پیچیده شده است.
به مدت دو قرن، سعادت سرمایه داری باعث گسترش ارزشهای لیبرال در سراسر جهان شد و این مهم را چینی ها به درستی به عنوان تهدید می دیدند. در دهه های اخیر، چین درک کرد که ثروت سرمایه داری بدون تحول لیبرال امکان پذیر است.
کم و بیش در همان زمان، بسیاری از افراد در جوامع لیبرال رشد سرمایه داری را به عنوان یک مشکل جهانی مشاهده کردند - تمرکز ثروت برابری لیبرال را زیر پا می گذارد و جنبش های پوپولیستی ضد دموکراتیک را تقویت می کند و گسترش سرمایه داری جهانی باعث تخریب محیط زیست و تغییرات آب و هوایی شده است.
این تغییر پویایی؛ دولتها را در هر کجا به چالش می کشد تا سرمایه اضافی را بدون صرف هزینه برای یکپارچگی نظم بین المللی لیبرال که از شیوه های محلی محافظت می کند، کنترل کنند. چگونگی پاسخگویی چین غیر لیبرال به این چالش به اندازه پاسخ دولتهای لیبرال - و افکار عمومی خشمگین آنها - مهم است.
*چگونه چین بدون توجه به توسعه سیاسی توانسته است در توسعه اقتصادی موفق شود؟ به عبارت دیگر، چین چگونه توانسته است به کارآیی اقتصادی دست یابد در حالی که در توسعه سیاسی پیشرفتی نداشته است؟
این سوال به یک فرض لیبرال خیانت می کند - اینکه توسعه اقتصادی (به لطف سرمایه داری) و توسعه سیاسی (به شکل نظم وستفالی تحت سلطه جوامع لیبرالی که به عنوان کشورهای جمهوری دموکراتیک سازمان یافته اند) لزوماً به هم پیوند خورده اند.
همانطور که در پاسخ به سوال قبلی اشاره کردم، هیچ پیوند ضروری بین این دو وجود ندارد. بین این دو حالت توسعه اجتماعی ابتدا در انگلیس و ایالات متحده و بعداً در بسیاری از نقاط جهان با ظهور طبقه متوسط پیوند تاریخی وجود داشت.
آن روزها به پایان رسیده است و داشتن طبقه متوسط کاملاً امکان پذیر است - کسانی که که فاقد احساسات لیبرال هستند. این مسئله را به وضوح نه تنها در چین (که اکنون ممکن است بیشترین جمعیت طبقه متوسط جهان را داشته باشد) بلکه در برزیل و ترکیه و حتی در ایالات متحده مریکا آمشاهده می کنیم.
*آیا ایالات متحده آمریکا قادر خواهد بود چین را از نظر اقتصادی مهار کند؟
نظم وستفالیا این کار را دشوار می کند- برای هر دولتی محدود کردن دولتهای دیگر گران خواهد بود. باید گفت ایالات متحده امریکا بسیاری از مسائل پر هزینه دیگر برای نگرانی دارد. هرچه اقتصاد چین رشد کند، تنش ها و محدودیت هایی را تجربه خواهد کردکه دولت چین به خود تحمیل کرده است.
در مورد اقتصاد جهانی محدود کردن سرمایه داری عملاً غیرممکن است، زیرا فقط می تواند رشد کند – به صورت بالا یا پایین - با توجه به ویژگی تولیدکننده ثروت در قالب سرمایه.
مطمئناً، محدودیت های مادی سرانجام شامل رشد سرمایه داری خواهد بود و در همه جا تأثیرات ناگوار خواهد داشت. در این بین، برخی از اقتصادها سریعتر از سایر کشورها رشد خواهند کرد.
چینی ها به درستی اعتقاد دارند که اقتصاد آنها سریعتر از سایر اقتصادهای بزرگ رشد خواهد کرد. این مسئله سلطه سیاسی در حوزه نفوذ آن است، اما بیشتر مسئله احترام مطرح است. چینی ها برای نظم و منزلت، رتبه یا جایگاه در رتبه بندی جهانی ارزش زیادی قائل هستند زیرا این تمدن باستانی در قرنهای اخیر مجبور به تحمل تحقیر زیادی شد.
ما باید به یاد داشته باشیم که نژادپرستی در جوامع لیبرال ادامه دارد - با تأثیرات ظریف در نحوه برخورد رهبران غربی با همتایان آسیایی خود. در هر شرایط ممکن است برای ایالات متحده آمریکا منطقی باشد به چینی ها وضعیت مورد علاقه خود را بدهند و آرزوهای سلطه طلبی چین در آسیا را بپذیرند اما من شانس کمی برای این اتفاق می بینم.
نظر شما