بازار؛ گروه بین الملل: «استفان والت» استاد دانشگاه هاروارد و نظریه پرداز برجسته مکتب رئالیسم تدافعی در مقاله ای که چند روز پیش در «مجله فارین پالیسی» نوشته معتقد است که چین بر نظم وستفالی تأکید دارد چرا که این نظم بر خودمختاری سرزمینی و عدم دخالت تاکید می کند و لذا از جهانی استقبال می کند که در آن نظم های سیاسی متفاوتی وجود دارند و خودکامگی را ایمن می دارد. در واقع چین از نظمی حمایت می کند که حقوق فردی در آن اهمیت نداشته باشد.
آمریکا در نقطه مقابل، نظم جهانی بر مبنای ارزش های لیبرال را گسترش می دهد. جایی که همه افراد حقوقی غیر قابل خدشه و مشخص دارند. در چنین نظمی احترام به حقوق افراد و آزادی اساسی بدون تبعیض برای همه به رسمیت شناخته می شود.
با این حال هر دو کشور کاملا به ارزش های خود پای بند نبوده اند. همانند دخالت چین درامور داخلی کشورها در برخی موارد یا نادیده گرفتن رفتارهای غیر لیبرال برخی از متحدان توسط رهبران آمریکا.
در خصوص این موضوع که سنخ نظام سیاسی چه ارتباطی با چکونگی مقابله با همه گیری کرونا داشته خبرنگار بازار گفتگویی با پروفسور «جان دان» استاد دانشگاه کمبریج انجام داده که در ادامه آمده است.
همزمان با شیوع ویروس کرونا و عملکرد خوب چین در مهار این ویروس برخی اعلام کردند که عملکرد چین به خاطر سنخ نظام سیاسی این کشور است که توانسته متمرکز و سریع تصمیم گیری کند. برخی نیز استدلال می کنند عملکرد چین در مهار کرونا ارتباطی با سنخ نظام سیاسی این کشور ندارد و اساساً کارآمدی ارتباطی با نظام سیاسی ندارد. ارزیابی شما چیست؟
موفقیت چین در کنترل ویروس، پس از آنکه وجود ویروس در «ووهان» تأیید شد، مطمئناً تا حدود زیادی ناشی از سازمان سیاسی آن بوده است. تأخیر اولیه آن در تصدیق وجود ویروس در «ووهان» نیز نتیجه سازمان سیاسی آن و موانع جدی ایجاد ارتباط صادقانه درون آن سازمان بود. البته چنین موانعی در همه سیستم های سیاسی وجود دارد، اما ساختار بسته نظم سیاسی چین، در مورد این موضوع حائز اهمیت است.
هنگامی که رهبری عالی حزب کمونیست تصمیم به این کار گرفت، دولت چین می تواند خیلی سریع و با ترس اندک در خصوص مولفه های داخلی آنرا انجام می دهد.
ایده کارآیی به وضوح و بدون ابهام مرتبط با کارایی نظامهای سیاسی نیست. به عبارت دیگر نمی توان کارایی را به سنخ خاصی از نظام سیاسی محدود کرد. زیرا غیر از تبعیت مردم از رهبران سیاسی در هر سیستم سیاسی، اهداف دیگری نیز برای آن نظام سیاسی وجود دارد.
لذا نمی توان گفت وقتی مردم از یک سیستم سیاسی تبعیت می کنند لزوما آن نظام سیاسی کاراست. چرا که تنها هدف نظام سیاسی این نیست که مردمش از آن تبعیت کنند. در واقع نظام سیاسی باید اهداف و چشم اندازهای مهم دیگری برای خود تعریف کرده باشد.
دولت چین در قانع کردن شهروندان خود به اطاعت از دستورات خود بسیار کارآمدتر از آن است که آنها را وادار به گفتن حقیقت درباره آنچه در مجاورت آنها می شود، کند.
در واقع چین هم نشان داد که در پاسخ به ویروس «سارس» و پاسخ اولیه به ویروس کرونا خیلی کارآمد و موثر عمل نکرده است.
در حال حاضر چین بر نظم وستفالی تاکید دارد که در آن دخالت در امور دیگر کشورها جایز نیست. در مقابل آمریکا بر نظم لیبرالی تاکید دارد که در آن آزادی های فردی در نظام سیاسی اهمیت دارد. دلالتهای این دو نظم برای اقتصاد بین الملل چیست؟
ایالات متحده برای دخالت هیچ یک از دولتهای دیگر در امور خود به هیچ وجه علاقه ای به جز جمهوری خلق چین ندارد. ایده حقوق بشر به عنوان یک اصل نظم بین المللی بسیار جدیدتر از سال 1648 است، اما ایالات متحده به همان اندازه که چین از اعمال آن در سرزمینهای خود یا شهروندان خود توسط هر نهاد خارجی ابا دارد، نیز سرباز می زند. به عنوان مثال، از به رسمیت شناختن صلاحیت دیوان کیفری بین المللی خودداری می کند.
اکثر کشورها تا حدی در خصوص انتقاد گشادگی دارند و تا حدی حقوق بشر را برای شهروندان خود به رسمیت می شناسند.
کشورهای قدرتمند نیز درجه ای از حقوق بشر را به رسمیت می شناسند. ولی اینگونه نیست که این کشورها کاملا حقوق بشر را رعایت کنند. آنها حقوق بشر برخی از شهروندان برخی کشورها را به رسمیت می شناسند ولی حقوق بشر برای برخی انسانها قائل نیستند.
من معتقدم آنچه در حال حاضر گستره و آزاد بودن نسبی اقتصاد جهانی را تهدید می کند، در درجه اول اختلاف نظر در مورد تفسیر گستره حقوق بشر یا تغییر در میزان مشاهده یا نقض این موارد در عمل نیست. در تعیین مبنای تجارت بین المللی و به طور فزاینده در مورد رعایت یا عدم رعایت حقوق مالکیت معنوی، منازعات و کشمکشهای گسترده و عمیق و غالباً مبهمی وجود دارد.
هم آمریکا و هم چین بدون شک قدرتهای بزرگی هستند و هر یک به سرعت در حال تغییر هستند. چین کشور قدرتمندی است و اقتصاد این کشور به سرعت در حال تغییر و تحول است. سرعت تحولات در این کشور خیلی سریع و فزاینده است.
متأسفانه موضوع مهم این است که چقدر رهبران سیاسی این کشورها، منافع شهروندان خود را درک می کنند و متوجه منافع مردم خود هستند.
موضوع مهم این است که رهبران این دو کشور تا چه اندازه امنیت مردم خود را درک می کنند و در راستای تأمین امنیت آنها گام بر می دارند. این موضوع را در مورد رویکردهای بایدن در آمریکا و رئیس جمهور کنونی چین مورد بررسی و مقایسه قرار داد.
نظر شما