روح الله کهن هوش نژاد؛ بازار: در بخش نخست یادداشت، راهبردهای جهش اقتصادی را مورد ارزیابی قرار دادیم اما در این یادداشت قصد داریم که به میانبرهای رسیدن به این هدف بپردازیم.
وجود «دو شکست و یک مانع» موجب شده گذارهای اقتصادی به ندرت و با سختی روی دهند. به همین دلیل لازم است اقتصادهایی که به دنبال جهش هستند میانبرهایی برای ایجاد ظرفیتهای نوآورانه بیابند و همچنین از کپی کردن یا تقلید روشهای به کار رفته در اقتصادهای پیشرفته پرهیز کنند. به عبارت دیگر، اگرچه مدتهاست که تثبیت قابلیتهای فنآورانه در سطح شرکتها یکی از الزامات اساسی جهش اقتصادی تلقی میشود، اما قابلیتسازی باید با دقت و در چارچوب کلان نظام ملی نوآوری طراحی و پیادهسازی شوند.
نظام ملی نوآوری مجموعهای از عناصر و روابط مختلف است که در روند تولید، نشر و به کارگیری دانشهای جدید و از نظر اقتصادی مفید، با یکدیگر در تعامل هستند. در صورتی که این قابلیتسازی در سطح نظام ملی نوآوری انجام نشود، فرآیند آن از مسیر خارج میشود و به تأخیر میافتد. برای مثال، اگر اقتصادهای عقبتر فقط به تقلید از اقتصادهای پیشرفتهتر بپردازند و حتی در مراحل اولیه توسعه، حفاظت از حق مالکیت معنوی را در سطحی بالا به اجرا در آوردند، فرآیند قابلیتسازی اثربخشی کمتری خواهد داشت.
مسأله کلیدی دیگر، انتخاب فنآوری است. اگر اقتصادهای عقبتر تلاش کنند به بخشها یا قسمتهایی ورود کنند که یادگیری در آنها کند یا دشوار است، فرآیند قابلیتسازی از مسیر خارج میشود زیرا این بخشها با چرخه عمر طولانی و موانع ورود زیادی روبهرو هستند. از این رو، مسأله جهش اقتصادی فقط به قابلیتسازی مربوط نمیشود، بلکه انتخاب یا تخصصیابی در فنآوریها، بخشها یا فعالیتهایی خاص به منظور یافتن فضای مناسب برای ورود و بقا را نیز در بر میگیرد.
مسأله انتخاب و تخصصیابی در مراحل درآمد پایین یا متوسط رو به پایین که در آن بخشها و کسبوکارهای با ارزش افزوده پایین نصیب اقتصادهای عقبتر میشود، چندان مهم و حیاتی نیست. اما در مرحله درآمد متوسط رو به بالا، اقتصادهای عقبتر به مرزهای فنآوری نزدیکتر میشوند و به رقابت روزافزون با شرکتها و کشورهای مسلط در بازار جهانی میپردازند، مسأله حیاتی میشود. در مجموع، تفاوتهای موجود در نظامهای نوآوری در سطح سازمان، بخش و کشور به تفاوت در عملکرد یادگیری و نوآوری و در نتیجه در عملکرد اقتصادی، به خصوص در مرحله درآمد متوسط منجر میشود.
بنابراین، منظور از جهش اقتصادی، «کاهش شکاف بین اقتصادهای پیشگام و عقبتر» است. از این منظر، اگر اقتصادی دائماً به دنبالهروی ادامه دهد هرگز به جهش اقتصادی دست نخواهد یافت. لذا اگرچه جهش اقتصادی به معنای تلاش برای شبیه شدن به اقتصادهای پیشرفته است، اما موفقیت بلندمدت در این زمینه مستلزم اتخاذ مسیری متفاوت از کشورهای پیشرفته است.
این پدیده شبیه بازی دنبال کردن هدفی متحرک و نه ثابت است. با توجه به آنکه هدف دائماً در حال پیشرفت است، اگر قرار باشد اقتصاد مورد نظر دائماً پا جای پای اقتصادهای پیشگام بگذارد، هرگز به آنها نخواهد رسید. بنابراین، میتوان با تقلید، دنبالهروی و یادگیری از اقتصادهای پیشگام شروع کرد، اما از نقطهای به بعد، باید برای اجتناب از برخورد با آنها، یک مسیر جدید، میانبر یا مسیر انحرافی ایجاد کرد.
در مطالعات سنتی علم اقتصاد چنین گفته شده که اقتصادهای عقبتر تلاش میکنند با جذب یا به کارگیری فنآوریهای کم و بیش منسوخ اقتصادهای توسعه یافته، به آنها برسند. اما واقعیت این است که کشورهای عقبتر فقط به دنبال کردن مسیر پیشرفت فنآوری در کشورهای پیشرفته نمیپردازند، بلکه گاهی اوقات از برخی مراحل صرف نظر میکنند یا حتی مسیر جدیدی برای خود میسازند که با مسیر طی شده توسط اقتصادهای پیشگام متفاوت است. برای مثال، یکی از دلایل آنکه لوازم الکترونیکی مصرفی کرهای به رهبری سامسونگ موفق شدند بر رقیب مسلط ژاپنی خود، سونی، غلبه کنند این است که این شرکتها با پرش رو به جلو در فنآوریهای دیجیتال، از رقیب خود پیشی گرفت. درحالی که شرکت ژاپنی سونی قبلاً در تولید محصولات آنالوگ پیشگام بود. کشورهای کره و تایوان با تخصصیابی در بخشهای با «چرخه عمر کوتاه» از مسیری متفاوت با اقتصادهای پیشرفته، که در بخشهای با «چرخه عمر طولانی» و مبتنی بر فنآوری تخصص یافتهاند، به جهش اقتصادی موفق دستیافتهاند.
کره و تایوان اواسط دهه ۱۹۸۰ به مرحله درآمد متوسط رسیدند و سپس تصمیم گرفتند که ساختار صنعتی خود را با هدف مطابقت با بخشهای نوظهور یا نزدیک به مرزهای فنآوری یا به اصطلاح دارای فنآوری پیچیده به روز کنند. در این شرایط، شرکتهای تازهوارد این کشورها وارد عرصه رقابت مستقیم با آندسته از شرکتهایی خارجی شدند که نه تنها در مرز فنآوری قرار داشتند، بلکه از تجربه بسیار بیشتری در این زمینه خاص نیز برخوردار بودند.
برای غلبه بر این شرایط، یا همان تله درآمد متوسط، این شرکتها بخشها یا محصولات مبتنی بر فنآوریهای با چرخه عمر کوتاه را انتخاب کردند. بخش فنآوری اطلاعات که در آن یک دانش یا فنآوری خاص به سرعت و مرتباً از رده خارج میشود، مثال خوبی در این زمینه است. به همین دلیل، در چنین بخشهایی تجربه فراوان شرکتها در کشورهای پیشرو اغلب دچار تحول میشود و باسرعت و به شکلی اساسی تغییر میکند. بنابراین، از نقطه نظر اقتصادهای عقبتر چنین بخشهایی موانع ورود کمتری دارند.
از دهه ۲۰۰۰ تاکنون شرکتهای کرهای نظیر سامسونگ ورود به بخشهای با چرخه عمر طولانی، نظیر داروسازی (بیوسیمیلار) و تجهیزات پزشکی را شروع کردهاند تا اجازه ندهند شرکتهای چینی در بخشهای با چرخه عمر کوتاهمدت به آنها برسند. لذا کره ابتدا با ورود به بخشهای با چرخه عمر کوتاهمدت با موانع ورود کمتر، از مرحله گذار عبور کرده و بدین ترتیب میانبری را برای وارد شدن به بخشهای با موانع ورود بیشتر به کار گرفته است. این میانبر را میتوان «ابتدا چرخه عمر کوتاه و سپس چرخه عمر طولانی» نامید.
میانبر دیگر، به محافظت از حقوق مالکیت معنوی و گذار از تقلید به نوآوری مربوط میشود. اگرچه حفاظت از حق مالکیت معنوی موجب ترویج نوآوری میشود، اما حفاظت شدید از این حقوق میتواند به نشر دانش و یادگیری تقلیدی در شرکتهای عقبتر آسیب برساند. در تجربه کره، تا اوایل دهه ۱۹۹۰ شکلهای ضعیفتر محافظت از حقوق معنوی مانند ثبت اختراعات کوچک (که ابداعات کوچک نیز نامیده میشوند) بیش از ثبت اختراعات معمولی به کار میرفت و محافظت گسترده و قوی از حقوق مالکیت معنوی تا اواخر دهه ۱۹۸۰ به تعویق انداخته شد تا مانعی بر سر راه بنگاههای برای انجام نوآوریهای تقلیدی وجود نداشته باشد.
میانبر سوم میتواند به شکل مشارکت در زنجیره جهانی ارزش و یادگیری از طریق این مشارکت قابل تصور است. معنای سرراست اصطلاح «زنجیره جهانی ارزش»، درگیر شدن شرکتهای متعدد از کشورهای مختلف در ساخت و تولید یک محصول معین است. مثلاً محصول آیفون از شرکت اپل در قطعات مختلف در دهها کشور تولید میشود. آیفون در نگاه اول یک کالای آمریکایی است که توسط یک شرکت آمریکایی فروخته میشود، لکن در واقع آیفون یک محصول جهانی است. در ادبیات اقتصادی مشارکت در زنجیره جهانی ارزش به شکل روزافزون برای دستیابی به رشد اقتصادی در کشورهای در حال توسعه توصیه شده، اما بسیاری از این کشورها در فعالیتها و قسمتهای دارای ارزش افزوده کم گرفتار شدهاند. درست است که اقتصادهای دارای درآمد بالا همگی از میزان ادغام در اقتصاد جهانی و مشارکت در زنجیره جهانی ارزش بالایی برخوردارند، اما این لزوماً به معنای آن نیست که آزادسازی هر چه بیشتر اقتصاد به گذار کشور از مسیر باریک بین اقتصادهای عقبتر و پیشگام کمک میکند.
کشورها در مراحل اولیه رشد باید مشارکت فعالی در زنجیرهای جهانی ارزش داشته باشند تا از جهان بیرون بیاموزند. ارتقاء به ارزشافزوده بالاتر مستلزم تلاش مضاعف کشور یا افزایش ارزشافزوده داخلی است و همین امر موجب ترغیب برخی کشورها به کاهش مشارکت در زنجیره جهانی ارزش میشود یا آنها را به جدایی یا استقلال از زنجیره های جهانی ارزش وا میدارد. بنابراین، تنها در مراحل بعدی و پس از ایجاد زنجیرههای ارزش داخلی است که شرکتها و بخشهای اقتصادی کشورهای عقبتر میتوانند دوباره به زنجیره های جهانی ارزش بیپوندند. لذا در مراحل درآمد پایین یا متوسط رو به پایین، سهم ارزش افزوده خارجی (به عنوان شاخص مشارکت در زنجیره جهانی ارزش) در ابتدا افزایش خواهد یافت. سپس در مراحل درآمد متوسط و متوسط رو به بالا و زمانی که کشورها تلاش میکنند (از طریق تکیه کمتر بر زنجیرههای جهانی ارزش) ارزش افزوده داخلی تولید کنند، کاهش خواهد یافت.
ارزش افزوده خارجی بایستی مجدداً در مرحله درآمد بالا، یعنی زمانی که کشورها با تقویت قابلیتهای نوآوری خود دوباره به زنجیرههای جهانی ارزش میپیوندند، افزایش یابد. بنابراین، از نظر مشارکت در زنجیره جهانی ارزش، گذرگاه بین کشورهای عقبمانده و پیشگام به قدری باریک است که تنها تعداد انگشتشماری از کشورها، نظیر کره، تایوان و چین توانستهاند در دورههایی ارزش افزوده داخلی خود را افزایش دهند. سایر کشورها تنها در زنجیره های جهانی ارزش مشارکت داشتهاند اما باز هم در افزایش سهم ارزش افزوده داخلی در صادرات ناخالص خود ناکام بودهاند.
از سوی دیگر، کسبوکارهای بزرگ عناصری مهم در تحقق گذار به اقتصادی با درآمد بالا تلقی میشوند. اما نحوه ترویج یا توسعه کسبوکارهای بزرگ به بحث بیشتری نیاز دارد. پاسخ این پرسش را میتوان با بررسی جهشهای اقتصادی گذشته در سراسر جهان دریافت. در اغلب این موارد، کسبوکارهای بزرگ در اقتصادهای نوظهور به شکل گروه کسب و کارها هستند.
گروه کسب و کارها مجموعهای از چندین شرکت است که به شکل رسمی و یا غیررسمی به یکدیگر متعهد هستند. مشخصه گروه کسب و کارها سطح متوسط تعهد در آنها است (یعنی، تعهد آنها فراتر از یک ائتلاف راهبردی کوتاه مدت است، اما به شکل قانونی نیز در یک نهاد واحد یکپارچه نشدهاند). به جز نمونهای قدیمی از گروه کسب و کارها در ژاپن به نام کیرتسو، در سایر موارد این گروهها نقشی پررنگ در موفقیت چندین اقتصاد عقبتر از جمله کره، تایوان، چین و هند داشتهاند. در کره، گروه کسب و کارها یا چائبولهایی نظیر سامسونگ به عنوان نماد رشد اقتصادی شناخته میشوند.
گروه کسب و کارها میتوانند محملی برای جهش اقتصادی باشند. گروه کسب و کارها میتوانند به شرکتهای تابعه خود در آشنایی و ورود به بازارهای جدید کمک کنند. شرکتهای عضو گروه کسب و کارها از مزایای به اشتراکگذاری منابع و سرریز دانش بین خود، که هر دو به نوآوری کمک میکنند، بهره میبرند. برای مثال، سرمایهگذاری سامسونگ در تراشه حافظه طی هفت سال اول ورود به این بازار در دهه ۱۹۸۰ زیانده بود و این زیان با سود حاصل از سایر شرکتهای وابسته جبران میشد. تامین مالی چنین سرمایهگذاریهایی در اقتصادهای پیشرفته میتواند از طریق بازار سرمایه جبران شود؛ برای مثال تسلا در ایالات متحده این گونه است. اما در اقتصادهای درحال توسعه این گونه شکست بازار فراوان است. بنابراین، شرکتها معمولاً به کمکهای آشکار دولت یا تامین مالی از طریق بازار سرمایه داخلی گروه کسب و کارها روی میآورند.
ترویج یا رواج شرکتهایی که به شکل گروه کسب و کارها خانوادگی هستند را میتوان میانبری دیگر برای گذار از این مرحله دانست. شرکتها در بسیاری از اقتصادهای پیشرفته، از جمله در ایالات متحده، از مالکیت پراکنده برخوردارند و توسط مدیران حرفهای و نه اعضای یک خانواده اداره میشوند. در مقابل، گروه کسب و کارها خانوادگی به دلیل افق طولانی مدت، تصمیمگیری سریع و سرمایهگذاری متهورانه میتوانند در مرحله جهش اقتصادی مؤثر باشند.
پرواز با بالن پرش
پرش و پنجره فرصت از مفاهیم کلیدی دیگری هستند که در مقوله جهش اقتصادی مطرح میشوند. ظهور نسل جدیدی از فنآوریها یا پارادایمهای فنی-اقتصادی، به خصوص نوآوریهای ویرانکننده شایستگی های قبلی، امکان جبران عقبماندگی را در اختیار کشورهای عقبتر قرار میدهد. در عرصه رقابت در پارادایم فنی-اقتصادی جدید، شرکتهای مسلط و عقبتر هر دو از یک نقطه شروع میکنند و شرکتهای جاافتاده و پیشرو اغلب در «تله» چسبیدن به فنآوریهای موجود، که منشأء برتری آنهاست، گرفتار میشوند.
پرش به فراسوی میانبرها امری ضروری است، چرا که میانبرها تنها قابلیتسازی را در بر میگیرند و برای ایجاد تحول شدید در سهم یا رهبری بازار کافی نیستند. تغییر در رهبری صنعت از شرکتهای جاافتاده و پیشرو به تازهواردها در اقتصادهای نوظهور معمولاً تنها مستلزم تلاش در سطح شرکت نیست، بلکه به تحولات لحظهای بیرونی که به آنها «پنجره فرصت» گفته میشود نیز احتیاج دارد. غیر از این حالت، فرصت تغییر برتری معمولاً بسیار کم به وجود میآید. اگر پنجره فرصت ظهور فنآوری دیجیتال نبود، شرکتهای عقبتر کره ای در دهه ۱۹۸۰ نمیتوانستند از شرکتهای مسلط ژاپنی پیشی بگیرند. همچنین اگر شرکتهای ژاپنی در تله چسبیدن به فنآوری آنالوگ خود گرفتار نمیشوند، باز هم شرکتهای کرهای قادر نبودند بر آنها چیره شوند.
در مورد بسیاری از محصولات مصرفی، مانند تلویزیونها یا تلفنهای همراه دیجیتال، جایگزین شدن فنآوری آنالوگ با دیجیتال فرصتی طلایی در اختیار اقتصادهای عقبتر به خصوص کره قرار داد تا با یک پرش از ژاپن پیشی بگیرند. دیجیتالی شدن محصولات و فرآیندهای تولید، چالشهای اندکی برای اقتصادهای عقبتر در پی داشته است. دلیل این امر آن است که کیفیت و کارکرد این محصولات با توجه تراشههای الکترونیکی به کار رفته در آنها تعیین میشود. در حالی که در تولید محصولات آنالوگ، جایی که برتری با شرکتهای جاافتاده ژاپنی بود، این موضوع با توجه به سالها مهارت ضمنی اندوخته شده توسط مهندسین این شرکتها تعیین میشود.
در چارچوب جهش اقتصادی، نقش پرش به صورت «پرواز با بالن برای رسیدن به رقیب در زمانی که رقیب، نردبان را انداختهاند» توصیف شده است. با توجه به اینکه پرواز با بالن تنها در شرایط آبوهوایی مطلوب امکانپذیر است، اقتصاد تنها زمانی میتواند پرشی موفق داشته باشد که این کار با فراهم شدن پنجره فرصت خارجی همزمان باشد. به علاوه، اقتصادها باید به عنوان پیششرطی برای پرواز با بالن، قابلیتسازیهای لازم را انجام داده باشند. در غیر این صورت، ممکن است به جای پرواز به سمت بالا از «پنجره» سقوط کنند.
دستیابی به جهش اقتصادی
اگر سه مفهومی را که تا اینجا مطرح شدند را ترکیب کنیم، تصویری کلی از روند بلندمدت جهش اقتصادی، شامل «ورود ← میانبر ← پرش» به دست میآید. این نظریه در قالب سه عبارت متناقضنما ارائه میشود.
اول «برای شبیه بودن باید متفاوت بود» است، یعنی برای رسیدن به پیشگامان و شبیه شدن به آنها، اقتصادهای عقبتر باید مسیری متفاوت از پیشگامان خود در پیش گیرند. دنبال کردن همان مسیری است که پیشگامان قبلا طی کردهاند، فرسایشی است زیرا کشور عقبتر هنگامی به نقطه هدف خود میرسد که کشور پیشگام یک گام دیگر به جلو حرکت کرده است. هر چه اقتصادهای عقبتر به پیشگامان نزدیکتر میشوند، آنها تهدید بالقوه پیشی گرفتن دیگران را احساس میکنند و راههایی برای ایجاد مانع بر سر راه جهش اقتصادی عقبماندهها مییابند. آنها این کار را با افزایش موانع ورود از طریق دعاوی حقوق مالکیت معنوی، دعاوی قیمتشکنی و نیز خودداری از انتقال فنآوری یا اعطای مجوزها انجام میدهند.
دوم «میانبر میتواند سریعتر از جاده مستقیم باشد». به این معنا که به دلیل ترافیک در جاده مستقیم، شرکت باید برای آنکه سریعتر از دیگران به هدف برسد، مسیر میانبر را برگزیند.
سوم «میتوانی از پنجره باز به بیرون پرواز کنی یا از پنجره بیافتی». معنی این تناقض این است که تنها کسانی که آمادگی پرواز با بالهایی قوی را داشته باشند میتوانند اقدام به پرش کنند، در حالی که دیگران در معرض ریسک بالایی قرار دارند.
هاجون چانگ اقتصاددان به نام کره ای از استعاره «انداختن نردبان» برای توصیف دشواری جهش اقتصادی استفاده کرده به این معنا که نردبان توسعه که کشورهای پیشگام از آن بالا رفته اند، توسط آنها به زمین انداخته شده و لذا نمیتوان همان مسیر قبلی را طی کرد. جهش اقتصادی دشوار اما امکانپذیر است چرا که اقتصادها میتوانند راههای میانبر را انتخاب کنند و هنگامی که نردبان انداخته شده میتوانند با بالن پرواز کنند. در اینجا، پرواز با بالن به معنای استفاده از پنجره فرصت برای پرش است، البته پس از ایجاد ظرفیت از طریق میانبرها. اگرچه پرش با ریسک همراه است، اما این روش تنها راه اقتصادهای عقبتر برای پیشرفت و پیشی گرفتن از رقبای پیشگام خود است.
نظر شما