محمدشهاب؛ بازار: به دانشجویان اقتصاد می گویند حتی سیاست پولی در بلند مدت هم نمیتواند تورم را کنترل کند و لذا از ابتدا مخارج دولت باید مدیریت شود چرا که سیاست پولی در بلند مدت هم نمی تواند تورم را کنترل کند.به نظر می رسد این نوع تفکر انتقالی نوعی پافشاری جریان نظریه پرداز علم اقتصاد برای کتمان جایگاه واقعی پایه پولی وپنهان کاری از غلط های سیاستگذاری در حوزه پول است.
مقدمه:
اقتصاد کلان دهه ها بدون پایه های خرد بنا نهاده شده بود ولی زمانی که کینز اثر گذاری سیاست پولی را مهر تایید گذاشت ایرادات بر این که اقتصاد کلان پایه های خرد ندارد واقع شد در واقع تصمیم زمین زدن مکتب کینزی فقط برای زمین زدن نظریه بیان اثر گذاری مثبت سیاست پولی بر تولید بود. مکتب کینزی های جدید هیچ شباهت به اقتصاد کینز ندارد کینزی های جدید همان کلاسیک ها یا همان کلاسیک های جدید یا همان پول گرایان هستند که رسالت توجه نکردن علم اقتصاد به جایگاه اصلی سیاست پولی را حفظ کرده اند( یکی از ثمرات حفظ رسالت بیان شده باقی مانده معمای علت عدم همگرایی درآمد سرانه کشورهاست) و حتی فرایند توضیح کینز در مورد چگونگی تاثیر مثبت افزایش پایه پولی بر تولید از منظر کاهش نرخ بهره را نیز دنبال نکردند.
در همین راستا به دانشجویان اقتصاد گفته می شود اگر مخارج دولت کنترل نشود در نهایت دولت ها مجبور به خلق پول خواهند شد و پیامد خلق پول افزایش تورم است. به دانشجویان اقتصاد گفته می شود سیاست پولی اگر منجر به افزایش تولید شود در کوتاه مدت موفق به این مساله میشود و در بلند مدت سیاست پولی تورم زا است، بنابراین هدف گذاری سیاست پولی را می توان از مساله ای به نام رشد و تولید زدود و برای سیاست پولی هدف گذاری کاهش تورم را دنبال کرد. همچنین به دانشجویان اقتصاد می گویند حتی سیاست پولی در بلند مدت هم نمی تواند تورم را کنترل کند و لذا از ابتدا مخارج دولت باید مدیریت شود چرا که سیاست پولی در بلند مدت هم نمی تواند تورم را کنترل کند. به دانشجویان اقتصاد گفته می شود به هر حال هدف گذاری سیاست پولی را می توان هدف گذاری یک نرخ تورمی اعلام کرد و سیاست های مربوط به رشد اقتصادی را به دولت و سیاست مالی سپرد.
وقتی می توان منابع پولی را به سمت خلق تکنولوژی تعریف و هدایت کرد، هدایت رایگان این منابع برای خلق تکنولوژی، پیامد های افزایش پول، افزایش درآمد سرانه، کاهش قیمت، کاهش بی نیازی جامعه به تثبیت و اجرای قوانین بازار را می تواند دنبال و محقق سازد. در این صورت سیاست پولی را می توان دیگر در هدف گذاری مضحکانه ثبات تورم تعریف و محدود نکرد و با نگاه های بزرگ اقتصاد های بزرگ ساخت.
معماهای حل نشده علم اقتصاد مرهون پافشاری جریان نظریه پرداز علم اقتصاد برای کتمان جایگاه واقعی پایه پولی است
وقتی می توان منابع پولی را به سمت خلق تکنولوژی تعریف و هدایت کرد، هدایت رایگان این منابع برای خلق تکنولوژی، پیامد های افزایش پول، افزایش درآمد سرانه، کاهش قیمت، کاهش بی نیازی جامعه به تثبیت و اجرای قوانین بازار را می تواند دنبال و محقق سازد. در این صورت سیاست پولی را می توان دیگر در هدف گذاری مضحکانه ثبات تورم تعریف و محدود نکرد و با نگاه های بزرگ اقتصاد های بزرگ ساخت.
کدام شاخص یافته های آماری مربوط به خلق پول در کشورهای توسعه را می تواند نشان دهد؟
کشورهای توسعه یافته از خلق پول در جهت افزایش مخارج خود استفاده نکرده اند بلکه آنرا صرف هدایت از توسعه تجربی در قالب حمایت از تولید و قیمت ها بکار بسته اند بنابراین شاخص مخارج دولت یا سیاست مالی یا نسبت مخارج دولت به تولید ناخالص داخلی نمی تواند به خوبی سهم استفاده از خلق پول در تولید ناخالص داخلی این کشورها را نشان دهد. از سوی دیگر اگر درآمد سرانه کشورهای توسعه یافته نگاه شود و حتی اگر آمار مربوط به بهره وری نیروی انسانی نیز نگاه شود این درک حاصل می شود که کشورهای توسعه یافته از سیاست پولی مرتبط با تولید در ارتقا درآمد سرانه خود استفاده کرده اند و درآمد سرانه بالای آنها با تکیه بر بهره وری نبوده است چرا که سطح بالای بهره وری آنها خود معلول استفاده از سیاست پولی بوده است.
پیامد عدم توجه به خلق پول برای حمایت از تولید:
همچنین اگر از خلق پول برای حمایت درست از تولید استفاده نشود در نهایت دولت ها از پایه پولی برای جبران افزایش هزینه های خود استفاده خواهند کرد و دقیقاً اینجاست که نگرانی های اقتصادانان می تواند بروز و آشکار شود. منظور از مخارج دولت پرداخت حقوق کارمندان است(اگر حمایت از تولید در قالب همان مخارج دولت نیز انجام گیرد باز هم یکسان با پیامد اختصاص سیاست پولی برای حمایت از تولید در جهت ارتقاء درآمد سرانه و کاهش قیمت عمل می کند). می توان گفت اگر از خلق پول در حمایت از تولید در قالب خلق تکنولوژی (توسعه تجربی) در ماهیت و جایگاه درست استفاده شود کار به آنجا نخواهد رسید که از خلق پول برای جبران عدم توان دولت در پرداخت حقوق کارمندان استفاده شود (اگر هم از پایه پولی برای جبران حقوق کارکنان استفاده شود پیامد افزایش تورم و بازتولید افزایش تورم نخواهد داشت).
کوتاه سخن ان که امروز جامعه در مواجه با کرونا خود را در یک دو راهی می بیند؟ این دو راهی را علم اقتصاد یا نظریه های اقتصادی ایجاد کرده است.
آیا دانشجویان اقتصاد می توانند اعلام کنند تقسیم بندی نظری که علم اقتصاد برای دو مولفه رشد و تورم ایجاد کرده است؛ می تواند تغییر کند و سیاست پولی را وارد حیطه رشد در کوتاه مدت و بلند مدت قرار دهند؟
آیا دانشجویان اقتصاد می توانند استدلال هایی ارائه دهند که نشان دهد آنچه باعث کاهش درآمد سرانه و اجرایی شدن قوانین بازار و غیره شده است مرتبط با عدم استفاده درست از سیاست پولی به علت مقید کردن این سیاست در هدف گذاری تورم بوده است (حداقل در بعد نظری. در بعد عملی می توان به ماهیت نادرست و مصادیق نادرست استفاده از سیاست پولی اشاره کرد)؟
آیا دانشجویان اقتصاد می توانند استدلال هایی برای اینکه سیاست پولی می تواند ابزار ارتقاء درآمد سرانه کاهش قیمت وکاهش انطباق روانیات جامعه برای انطباق با اجرایی کردن قوانین بازار باشد ارائه دهند؟
نظر شما