فاطمه محمدی پور؛ بازار: سایت تحلیلی نشنال اینترست اخیرا مقاله ای با قلم «ارژون کاپور» با عنوان «شیوه های تجارت مرکانتیلیستی چین می تواند اقتصاد ایالات متحده آمریکا را فلج کند» منتشر نموده است. ترجمه متن مقاله در ادامه آمده است. در این مقاله به نوعی با مرور تاریخ به عوامل موثر در توسعه رشد بالا و ممتد چین در ۵ دهه اخیر اشاره دارد و این که آمریکا به مصداق ضرب المثل «خود کردم که لعنت بر خودم باد» اکنون خود را عامل پیشرفت چین می داند ولی ظاهرا سیاست مهار چین دیگر کار ساز نیست!
بر همگان آشکار است که حتی قبل از جنگ تجاری آمریکا با چین و جنگ سرد پکن و واشنگتن، رئیس جمهور آمریکا به طور مرتب تهدید می کرد، چین را متلاشی می کند. با توجه به اینکه به نظر می رسد جنگ سرد دوم در حال طلوع کردن است، ضروری است به دو سوال پاسخ دهیم: اول، چه کسی بزرگترین نفع را از نظم بین المللی لیبرال به رهبری آمریکا برده است؟ پاسخ نه اروپا است و نه ایالات متحده آمریکا بلکه چین است. دوم، چه کسی ضامن اصلی این نوع نظم بوده است؟ قطعا ایالات متحده آمریکا.
واقعیت این است که آمریکا از سال ۱۹۷۱ بزرگترین تشویق کننده چین بوده است. بدون حمایت آمریکا، تصور اینکه چین به همین سرعتی که در طی چند دهه گذشته رشد کرده، رشد می کرد یا اصلا به عنوان یک قدرت بزرگ بین المللی ظهور پیدا می کرد، دشوار است. چینی ها واقعا قبول دارند که به ایالات متحده امریکا - به عنوان یک قدرت بزرگ – جهت موفق شدن متوسل شده اند. چین به طور غیرمستقیم از تلاشهای کلی آمریکا برای حفظ نظم جهانی لیبرال نفع می برد و حمایت امریکا از توسعه چین عمدی، مستقیم و خاص بود. مواردی که این موضوع را اثبات می کند، در زیر آمده است.
اول اینکه بعد از پایان جنگ جهانی دوم یکپارچگی یک کشور واحد چینی اجتناب ناپذیر نبود. اتحاد چین و آمریکا برای عقب نشینی و شکست امپریالیسم ژاپن و تلاش آمریکا برای فرونشاندن استعمار خود و تغییر شکل آن - وجودی ترین تهدید چین را از میان برد. در مورد تهدید وجودی بعدی چین یعنی اتحاد جماهیر شوروی باید گفت هنگامی که اختلاف مرزی چین و شوروی در سال ۱۹۶۹ تشدید شد، دولت ریچارد نیکسون اظهار داشت که چنین تحرکی را تحمل نخواهد کرد و به مهار مسکو کمک می کند.
بر طبق گزارش ها ایالات متحده تا اواسط دهه ۱۹۸۰ میلادی صدها میلیون دلار تجهیزات سخت افزاری و فناوری به چین فروخت و از استراتژی کمک به چین در مدرن سازی به این شرط که یک چین قدرتمند و پایدار بتواند صلح را هم در آسیا و هم در جهان برقرار کند استفاده نمود.
دوم اینکه علیرغم اعتراض چینی ها، سیاست گذاران آمریکایی بطور منظم چین را در نظم بین المللی لیبرال به رهبری ایالات متحده آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم ادغام نمودند و منافع بزرگ پکن از این طریق تامین شد. بعد از جنگ چین به کمک آمریکا به عنوان یکی از اعضاء دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد انتخاب شد و صاحب کرسی دائم شد.
چین عضو مؤسسات برتون وودز شد و از لحاظ اقتصادی از آنها کمک گرفت و از همه مهمتر، مسیر چین برای الحاق به سازمان تجارت جهانی در سال ۲۰۰۱ هموار شد.
اعتبار موفقیت مدل صادرات و رهبری سرمایه گذاری در چین باید قبل از هر چیز به رهبران و شهروندان چینی که اقتصاد چین را به جایی که امروز است سوق داده اند، داده شود
سوم اینکه موقعیت ذینفعان چین به آن فرصت داد از لحاظ اقتصادی قدرت یافته و بزرگترین داستان توسعه تاریخ بشر را ایجاد کند. البته، اعتبار موفقیت مدل صادرات و رهبری سرمایه گذاری در چین باید قبل از هر چیز به رهبران و شهروندان چینی که اقتصاد چین را به جایی که امروز است سوق داده اند، داده شود.
در بحث معجزه اقتصادی چین نباید نقشی که آمریکا در فعال کردن نرخ رشد دو رقمی چین برای ده ها سال داشته است را نادیده گرفت. چین در برنامه کمک های توسعه چند جانبه ایالات متحده آمریکا جایگاه اول را داشت.
دولت کارتر در سال ۱۹۸۰ به چین کمک کرد تا عضو بانک جهانی شود و به پکن اجازه داد سال بعد گیرنده وام از این نهاد شود. سرانجام چین در سال ۲۰۱۲ توانست به بزرگترین کشور تجاری جهان تبدیل شود. در اوایل سال ۱۹۷۸، دولت ایالات متحده مستقیماً از طریق توسعه نهادی، انرژی، آموزش، فضا، کشاورزی، پزشکی و بهداشت عمومی، علوم زمین و تجارت از چینی حمایت می کرد. ایالات متحده آمریکا از دانشجویان چینی در سواحل آن استقبال کرد و بالغ بر ۱۰۰۰۰۰ دانشجوی چینی در سال ۱۹۸۷، ۲۷۰، ۰۰۰ دانشجو در سال ۲۰۱۵ و ۳۷۰، ۰۰۰ در سال ۲۰۱۹ در این کشور ادامه تحصیل داده و بسیاری از آنها به خانه بازگشتند و به رشد اقتصادی چین و پیشرفتهای فناوری آن کمک کردند.
در بحث معجزه اقتصادی چین نباید نقشی که آمریکا در فعال کردن نرخ رشد دو رقمی چین برای ده ها سال داشته است را نادیده گرفت. چین در برنامه کمک های توسعه چند جانبه ایالات متحده آمریکا جایگاه اول را داشت
باید گفت از دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون تا دونالد ترامپ چین درگیر اقدامات اقتصادی و بازرگانی مرکانتیلیستی بوده و مناطق کمربند زنگ آمریکا Rust Belt(ایالات پنسیلوانیا، ویسکونسین و میشیگان) که در سال ۲۰۱۶ به نفع دونالد ترامپ رأی دادند، در طی تاریخ جهت میزبانی از چین هزینه ای عظیم پرداخت کرده اند.
بر همگان آشکار است که سیاست خارجی آمریکا از خانه آغاز می شود - با توجه به ناآرامی های فعلی ناشی از نابرابری های نژادی و اقتصادی داخلی - و اینکه رقابت آمریکایی باید از سرمایه گذاری های داخلی هوشمندانه ناشی شود، نه فقط با سرزنش و تحریم سایر کشورها. اما ظاهراً ویژگی های قوی نظم لیبرال مانند سیستم حل و فصل اختلافات ارگان های تجاری جهانی نتوانست شیوه های تجارت چین را تغییر دهد و بدین ترتیب چین به یکی از بزرگترین اقتصادهای دنیا تبدیل شده و اکنون جایگاه تجاری و سیاسی امریکا را به چالش می کشد.
بنابراین باید گفت جنگ تجاری دولت ترامپ علیه چین، اوج شکایات آمریکایی ها در طی دهه های گذشته بوده است، نه یک تغییر در سیاست خارجی امریکا - آنطور که ترامپ بیان می کند. امریکا اکنون تلافی را به جای سیاست مهار علیه چین به کار گرفته است و هر سیاستمدار چینی که به دنبال اصلاح روابط ایالات متحده و چین است باید قبل از آنکه مواضع واشنگتن را غیر منطقی توصیف کند باید این مهم را بداند.
نظر شما