بازار؛ گروه بین الملل: از زمان راه اندازی ابتکار کمربند_ جاده در سال ۲۰۱۳، چین و منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا (منا) روابط تجاری خوبی را آغاز و تقویت کردند، سرمایه گذاری ها را گسترش دادند و همگرایی سیاسی متقابل و یکپارچگی در یک سرعت بی سابقه را ایجاد و دنبال نمودند.
هنگامی که در فوریه ۲۰۲۲ جنگ اوکراین شروع شد، چین از قبل بخش مهمی از معادلات ژئوپلیتیکی برای اکثر کشورهای خاورمیانه بود، زیرا غرب آسیا_ با هسته سیاسی و اقتصادی آن در خلیج فارس_ به یک مؤلفه مهم برای پکن در ایجاد واکنش به مخرب ترین رویداد برای نظم جهانی قرن بیست و یکم پس از ۱۱ سپتامبر تبدیل شد.
بر همین اساس، جنگ در اوکراین مسیر روابط چین و منا را تغییر نداده است. در عوض، آنها را سریع کرده است. با گذشت یک سال و نیم از آغاز جنگ، پکن و خاورمیانه بیش از هر زمان دیگری یکپارچهتر به نظر میرسند: صادرات نفت ایران به چین از سطح پیش از برجام فراتر رفته است؛ شی جین پینگ با همه افتخارات در عربستان سعودی در دسامبر ۲۰۲۲ در جشنی باشکوه از روابط چین و اعراب مورد استقبال قرار گرفت. همزمان، سال ۲۰۲۳ سالی بود که در آن سازمانها و مجامع چندجانبه به رهبری چین_سازمان همکاری شانگهای و بریکس_ با عمق و گستره بیسابقهای به تار و پود سیاست خاورمیانه راه یافتند.
در همین راستا می توان گفت که طرز فکر برای گسترش یکپارچگی اقتصادی و همکاری سیاسی بین چین و غرب آسیا_همانطور که خاورمیانه اغلب در پکن و به طور فزاینده ای در خود منطقه شناسایی می شود_ با سرمایه گذاری امپریالیستی روسیه در اوکراین ایجاد نشد. با این حال، جنگ فصل چند صف بندی را گشوده یا حداقل آشکارتر کرده است.
اکثر کشورهای خاورمیانه بی طرفی را بر همسویی محکم با یک طرف ترجیح داده و شراکت خود را با واشنگتن و اتحادیه اروپا حفظ کرده اند، در حالی که از بیگانه کردن کامل روسیه خودداری کرده اند. جای تعجب نیست که در چنین تحولات عمیق ژئوپلیتیکی، چین قبلاً در منطقه وجود داشته تا راه سومی مناسب را ارائه دهد: از نظر سیاسی، یک قدرت بزرگ کم تقاضا که مشتاق درک این موضوع باشد که منافع شخصی بر آنچه، برای اکثر کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، نسبتاً غلبه دارد. نبرد دور و نه چندان خطرناک بین دموکراسی و امپریالیسم استبدادی هم وجود دارد. از نظر اقتصادی، یک شریک ارشد است که به گسترش یکپارچگی متعهد است و همچنان حیاتی ترین بازار برای نفت و ال ان جی منطقه در نظر گرفته می شود.
جنگ روسیه در اوکراین یک تغییر سیستمی را تسریع میبخشد که نه تنها بازتعریف بالقوه قطبیت جهانی بلکه بهویژه بیشکیبایی فزاینده بسیاری از بازیگران نسبت به طرحهای سفت و سخت قطبیسازی و همسویی را در هسته خود دارد
جنگ اوکراین یک تغییر سیستمی را تسریع میبخشد که نه تنها بازتعریف بالقوه قطبیت جهانی بلکه بهویژه بیشکیبایی فزاینده بسیاری از بازیگران نسبت به طرحهای سفت و سخت قطبیسازی و همسویی را در هسته خود دارد. این موضوع بیش از هر زمان دیگری در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا آشکار است و چین از آن بهره برداری می کند.
چندجانبه گرایی نوظهور پکن در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا
از نظر تاریخی، پکن با توسعه روابط دوجانبه با همه کشورهای منطقه، نفوذ خود را در خاورمیانه ایجاد کرده است. این استراتژی کاملاً منطقی بوده است؛ شناسایی کشورهایی که به دلیل قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی، شرکای ضروری منطقه هستند و تمرکز بر توسعه مشارکت استراتژیک جامع با آنها وجود دارد. الجزایر، مصر، عربستان سعودی، ایران و امارات در هسته سیاست منا و چین قرار دارند و به عنوان دروازه بان و سنگ بنای یک استراتژی به دقت طراحی شده برای ایجاد مشارکت با همه کشورهای منطقه بدون توجه به ژئوپلیتیک از قبل موجود آنها کار می کنند.
روابط دوجانبه و تجاری محور که فاقد تعهدات دفاعی معمول اتحادها هستند، همچنان علامت تجاری روابط خارجی چین است و خاورمیانه نیز از این قاعده مستثنی نیست. با این حال، از زمان جنگ اوکراین، تحکیم روابط دوجانبه_به ویژه، سفر شی جین پینگ به عربستان سعودی در دسامبر ۲۰۲۲ سومین سفر خارجی او از زمان شیوع بیماری همه گیر کووید-۱۹ از سال ۲۰۱۹ بود، در حالی که آخرین رهبر منطقه ای که از چین بازدید کرد، بشار اسد در سپتامبر ۲۰۲۳ بوده است. این موضوع نشان دهنده روابط دست در دست چین با منطقه منا با پیشرفت چشمگیری در ادغام منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا در چندجانبه گرایی در حال ظهور پکن است.
اگرچه شانگهای چیزی بیش از یک انجمن برای بحث با ظرفیت نهادی محدود و شکاف های قابل توجه بین اعضای آن باقی مانده است، اما به طور فزاینده ای به آشکارترین تلاش چین برای ایجاد یک بلوک فرامنطقه ای تبدیل شده که ممکن است پایه و اساس یک معماری نهادی در حال ظهور اوراسیا شود
در چهارم جولای ۲۰۲۳، ایران رسماً به عضویت کامل در سازمان همکاری شانگهای دست یافت و بدین ترتیب، نهمین عضو بلوک تحت رهبری چین (و روسیه) و اولین عضو از خاورمیانه شد. اگر تهران در خط مقدم توسعه منا و سازمان همکاری شانگهای قرار دارد، عربستان سعودی، مصر، امارات و قطر به عنوان شرکای گفتگوی سازمان به ترکیه پیوسته اند.
اگرچه سازمان همکاری شانگهای چیزی بیش از یک انجمن برای بحث با ظرفیت نهادی محدود و شکاف های قابل توجه بین اعضای آن باقی مانده است، اما به طور فزاینده ای به آشکارترین تلاش چین برای ایجاد یک بلوک فرامنطقه ای تبدیل شده که ممکن است پایه و اساس یک معماری نهادی در حال ظهور اوراسیا شود. به عبارت دیگر، سازمان همکاری شانگهای، ناتو نیست، اما کششی که اخیراً در خاورمیانه به دست آورده است، نشانهای است که کشورهای منا نمیخواهند کنار گذاشته شوند.
به طور مشابه، ایران، عربستان، امارات و مصر در اجلاس سران ۲۰۲۳ در ژوهانسبورگ به عضویت بریکس پذیرفته شدند که بخش عمده ای از اولین گسترش بلوک غیررسمی کشورهای غیر غربی در سیزده سال گذشته را تشکیل می دهد. گروه بریکس با اینکه حتی کمتر از سازمان همکاری شانگهای نهادینه است، اما منسجم تر از سازمان همکاری شانگهای نمود پیدا کرده است.
جنگ در اوکراین فرصتی را برای پکن فراهم کرده است تا هدف خود را تغییر شکل دهد؛ نظم جهانی و گسترش مجامع غیرغربی که آن را رهبری می کند، با چنین استراتژی سازگار است
این کلمات قطعاً در منطقه منا طنین انداز می شوند. بنابراین، جای تعجب نیست که، به استثنای الجزایر، همه شرکای راهبردی جامع چین در خاورمیانه در سال ۲۰۲۳ به سازمان همکاری شانگهای و بریکس ملحق شدند. جنگ در اوکراین فرصتی را برای پکن فراهم کرده است تا هدف خود را تغییر شکل دهد؛ نظم جهانی و گسترش مجامع غیرغربی که آن را رهبری می کند، با چنین استراتژی سازگار است. کشورهایی مانند ایران طبیعتاً مشتاق و پذیرای این پروژه بوده اند. در عین حال، مصر، عربستان سعودی و امارات این موضوعات را فرصتی برای تحکیم همسویی های چندگانه خود و آماده شدن برای انتقال نظم جهانی می دانند.
بعد جهانی دیپلماسی منطقه ای چین
اگر گسترش سازمانها و مجامع چندجانبه خود در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا با جاهطلبیهای جهانی پکن مطابقت داشته باشد، خاورمیانه به جمهوری خلق چین فرصتی ملموس ارائه خواهد کرد تا خود را بهعنوان یک میانجی و یک قدرت دیپلماتیک در جنوب جهانی معرفی کند. چین عامل مهمی در یکی از قابل توجه ترین تحولات در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا از زمان آغاز جنگ بوده است. یکی از آنها توافق بین عربستان سعودی و ایران برای احیای روابط دیپلماتیک و اقتصادی است که در مارس ۲۰۲۳ در پکن امضا شد.
از طرفی، چین، معمولاً محتاطانه عمل می کند. درگیر شدن در دیپلماسی منطقه ای_ این کشور را در جایگاه اول یک پیشرفت دیپلماتیک قرار داد که به یک جدال هفت ساله پایان داد. این موضوع نقطه اوج دو سال گفتگوهای پر از دست انداز بین دو رقیب خلیج فارس بود که توسط کشورهای منطقه مانند عراق و عمان تسهیل شد.
میانجیگری چین به همان اندازه که مناسب بوده، تعیین کننده نیز بوده است؛ ایران و عربستان سعودی هر دو علاقه مند به یافتن راه حلی برای کاهش تنش در وضعیتی بوده اند که دیگر برای هیچ یک از طرفین قابل دوام نبود و چین اعتبار و روابط به اندازه کافی محکم داشت. برای پکن، این یک بازی برد_برد نه تنها برای موقعیت منطقهای، بلکه حتی بیشتر برای جاهطلبیهای جهانی آن بوده است.
به جای تغییر ناگهانی در رویکرد اول اقتصاد پکن در خاورمیانه، تلاش میانجیگری چین در توافق عربستان و ایران باید به عنوان بخشی از واکنش گستردهتر این کشور به جنگ در اوکراین تفسیر شود
به جای تغییر ناگهانی در رویکرد اول اقتصاد پکن در خاورمیانه، تلاش میانجیگری چین در توافق عربستان و ایران باید به عنوان بخشی از واکنش گستردهتر این کشور به جنگ در اوکراین تفسیر شود. وزیر امور خارجه چین، وانگ یی، در حاشیه مراسم امضای توافق تاکید کرد که تلاش میانجیگری پکن، کاربرد عملی ابتکار امنیت جهانی است_ سند برنامهای که توسط جمهوری خلق در فوریه ۲۰۲۳ راهاندازی و به عنوان بیان سیاست خارجی مستقیماً توسط خود شی ارائه شد.
وانگ همچنین افزود که «الگوی جدید دیپلماسی» چین این شایستگی را دارد که «به جز بحران اوکراین، بحرانهای دیگری در جهان وجود دارد که توجه جامعه بینالمللی را میطلبد». هدف چنین کلماتی فراتر از آن است. منطقه منا تا جنوب جهانی گسترده تر، خاورمیانه را به آزمایشگاهی برای جاه طلبی های دیپلماتیک جهانی چین تبدیل خواهد کرد.
بر همین اساس، جای تعجب نیست که مفسران چینی موفقیت میانجیگری پکن را تقویت کرده اند و آن را با ناتوانی واشنگتن در کاهش تنش ها در خلیج فارس علیرغم سابقه طولانی درگیری منطقه ای و نقش آن به عنوان تامین کننده اصلی امنیت عربستان سعودی مقایسه نموده اند. در طرح بزرگ رقابت قدرت های بزرگ بین چین و ایالات متحده، بعد جهانی توافق عربستان سعودی و ایران اهمیت بیشتری پیدا کرده و منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را به صحنه مرکزی رقابت نزدیک تر خواهد کرد.
جنگ در اوکراین روابط چین با منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را در صحنه جهانی پیش بینی کرده و خاورمیانه را به بخشی از دو پویایی متمایز اما همپوشانی سیاست خارجی پکن تبدیل کرده است
پاسخ منا؛ متعادل کردن، اهرمسازی و چند ترازبندی
جنگ در اوکراین روابط چین با منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را در صحنه جهانی پیش بینی کرده و خاورمیانه را به بخشی از دو پویایی متمایز اما همپوشانی سیاست خارجی پکن تبدیل کرده است. از یک طرف، جاه طلبی جمهوری خلق چین برای ظهور به عنوان قطب سوم برخلاف غرب وجود دارد که کاملاً همسو با روسیه نیست و قادر به جذب توده بزرگی از کشورهای جنوب جهانی است که با درجات مختلف به جنگ اوکراین پاسخ دادند.
بی طرفی از سوی دیگر رقابت قدرت بزرگ چین با ایالات متحده است. واکنش کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را میتوان به صورت متشکل از دو خوشه خلاصه کرد. در مورد اول، کشورهایی مانند ایران و سوریه آشکارا از پکن حمایت کردهاند و از شراکت خود با غول آسیایی به عنوان منبع مشروعیت سیاسی و حیات اقتصادی در برابر تلاشهای غرب برای منزوی کردن آنها استفاده میکنند.
با این وجود، مهمترین و جذابترین خوشه، خوشهای است که عملاً همه کشورهای منطقه باقیمانده، از عربستان سعودی و امارات گرفته تا اسرائیل، مصر و ترکیه را در بر میگیرد. این کشورها منطق مجموع صفر رقابت قدرت های بزرگ را رد کرده و ترجیح می دهند روابط تاریخی خود را با واشنگتن حفظ کنند و در عین حال از شراکت سودآور خود با چین عقب نشینی نکنند.
بر همین اساس، به نظر می رسد ایجاد توازن بین دو قدرت بزرگ راهبرد ترجیحی یعنی اکثر کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا باشد و کشورهایی که از نظر دیپلماتیک جسورتر هستند_مانند امارات و عربستان سعودی_ به طور فعال از توانایی خود برای محافظت به عنوان اهرم استفاده می کنند. پس از تقریباً دو سال درگیری در اوکراین، به نظر میرسد که چند جانبهگرایی ذهنیت دیپلماتیک کشورهای خاورمیانه باشد که به طور فزایندهای به شرق چشم دوختهاند، اما قطعاً آماده ترک غرب نیستند.
در همین راستا، قابل توجه است که چین با چنین طرز فکری راحتتر از ایالات متحده ظاهر شده و نشان دهد که واشنگتن باید تلاش بیشتری برای یافتن تعادل بین منافع و جاهطلبیهای خود بهعنوان یک قدرت بزرگ و نمایندگی شرکای خود در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا انجام دهد.
راهاندازی اخیر کریدور هند_خاورمیانه_اروپا در نشست جی ۲۰، یک پروژه اتصال با حمایت ایالات متحده با هدف پیوند هند، خاورمیانه و اروپا، فرصتهای جدیدی را برای بازیگران غربی فراهم میکند تا در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا مجدداً جایگاه خود را به دست آورده و در عین حال رقابت را با یکدیگر پیش ببرد. چین در مرحله جدیدی قرار دارد: پس از یک دهه برتری بدون چالش، ابتکار کمربند_جاده سرانجام ممکن است یک رقیب مستقیم نه تنها از نظر مسیرهای تجاری واقعی و یکپارچگی اقتصادی، بلکه از نظر اتصال و روایت های توسعه نیز داشته باشد.
همانطور که توسط امارات و عربستان سعودی، هر دو بخشی از یک کمربند_یک جاده و امضا کنندگان این کریدور نشان داده شده است، کشورهای منطقه منا علاقه ای به انتخاب یک پروژه بر دیگری، یا انتخاب غرب به جای شرق ندارند. اگر این مسئله حتی قبل از جنگ در اوکراین هم درست بود، تقریباً دو سال پس از جنگ اوکراین، چین با موفقیت از فرصت یک سیستم بینالمللی پر هرج و مرج برای تقویت ردپا و نفوذ خود در خاورمیانه به شیوهای بیسابقه استفاده می کرد.
نظر شما