تهمینه غمخوار؛ گروه بین الملل: یک نظم بین المللی جدید در بحبوحه فروپاشی سیستم قدیمی شروع به ظهور کرده است. نیروی مولد اصلی در این پویایی، چین است که در حال حاضر دومین اقتصاد بزرگ جهان است و تمدنی متمایز از غرب دارد. افزون بر این، چین یکی از بزرگترین کشورهای جهان است که تاریخ طولانی آن، تجارب مرتبط با امور حکمرانی جهانی را به این کشور بخشیده است.
چین با اندازه و تنوع بسیار زیاد خود دارای نظم جهانی در درون خود است و از لحاظ تاریخی نقش پیشرو در ایجاد یک سیستم تیانشیا (به معنای یک نظم جهانی یا همه زیر سیطره بهشت است. این یک نظم چینی است که چین بر اساس آن خود را قلب جهان و کشورهای دیگر را پیرامون در نظر گرفته است.) ایفا کرده که بر روی خشکی و دریا، از آسیای مرکزی تا دریاهای جنوبی گسترده شده است.
در کنار تاریخ غنی خود، چین نیز طی قرن گذشته خود را به کشوری مدرن تبدیل کرده که از تجربیات غربی و سنت مدرنیته خود درس گرفته است. علاوه بر این، چین با به اشتراک گذاشتن خرد تاریخ باستانی و درسهای توسعه مدرن خود، میتواند نقش سازندهای در تلاشهای جهانی برای رسیدگی به عدم تعادل در نظم جهانی و ایجاد یک سیستم جدید به سه روش عمده ایفا کند.
احیای توسعه متوازن جهانی
در حالی که نظم کلاسیک در جزیره جهانی به سمت کشورهای قاره ای متمایل بوده است، نظم جهانی مدرن عمدتاً تحت سلطه قدرت های دریایی غربی است. در این میان، رویکرد چین برای ساختن نظم بینالمللی جدید، گوش دادن به هر دو طرف و انتخاب مسیر میانی است. از نظر تاریخی، چین با موفقیت بین زمین و دریا تعادل ایجاد کرده است. برای مثال، در طول سلسلههای هان و تانگ، چین تجربهای را در تعامل با تمدنهای زمینی جمع کرده و در همین حال، از زمان سلسلههای سونگ و مینگ، عمیقاً درگیر سیستم تجارت دریایی بوده است.
بر اساس این تجربه تاریخی است که چین طرح کمربند و جاده را پیشنهاد کرده، به طوری که مهمترین جنبه آن ادغام جزیره جهانی و اقیانوس ها است که هم نظم باستانی و هم مدرن را در بر می گیرد. یک کمربند_یک جاده، پیشنهادی برای توسعه یک سیستم جهانی یکپارچه و متعادل با هدف بازگرداندن نظم در جزیره جهانی، در حالی که جاده به سمت نظم در دریاها است، ارائه می دهد. در کنار این ابتکار، چین نهادهای مربوطه مانند سازمان همکاری شانگهای را ایجاد کرده است. در نتیجه، جزیره جهانی شکسته شد و مرکز تمدن سابق به محلی برای هرج و مرج و جنگ های پایان ناپذیر تبدیل شد.
پکس امریکانا ( صلح آمریکایی مدلسازی شده بر اساس پاکس رومانا ) نتوانست شکل ثابتی از حکومت را بر جزیره جهانی برقرار کند، زیرا ایالات متحده توسط دریا از این منطقه جدا شده بود و قادر به برقراری روابط سازنده با کشورهای غیر غربی نبود. بنابراین، ایالات متحده تنها توانست نظم دریایی را حفظ کند تا نظم جهانی. این کشور متکی به مداخلات نظامی وحشیانه در مرکز جزیره جهانی بود و پس از ایجاد ویرانی عجولانه عقب نشینی کرد و منطقه را در یک حالت گسست دائمی ترک کرد.
فراتر رفتن از سرمایه داری و ترویج توسعه مردم محور
سیستمی که قدرت و رفاه غربی بر آن بنا شده است، سرمایه داری است که ریشه در میراث اروپایی دوگانگی تاجر_غارتگر و تسخیر استعماری دارد که به دنبال سودهای پولی، مدیریت سرمایه با سیستم مالی هیولاگونه توسعه یافته و وابسته به تجارت است. در نظام سرمایه داری، قدرت های غربی کشورهای جنوب جهانی را به عنوان «دیگران» می نگرند و با آنها به عنوان شکارگاه منابع یا بازار ارزان برخورد می کنند.
اگرچه قدرتهای غربی توانستهاند سرمایهداری را در بسیاری از نقاط جهان اشغال کرده و گسترش دهند، اما نتوانستهاند به طور گسترده رفاه را پرورش دهند که اغلب به سمت اپورتونیسم بدخواهانه گرایش دارند. برای کشورهایی که از استعمار سود نمی برند، اما از ظلم وحشیانه آن رنج می برند، این سیستم قابل دوام نیست. در نتیجه، از زمانی که قدرت های غربی در قرن نوزدهم مدیریت جهان را به دست گرفتند، اکثریت قریب به اتفاق کشورهای غیر غربی نتوانسته اند به توسعه صنعتی یا مدرن دست یابند؛ سابقه ای که جهانی بودن ادعایی سرمایه داری را رد می کند.
حکیمان چینی باستان از یک مدل اجتماعی_اقتصادی دفاع می کردند که دکتر سون یات سن رهبر انقلاب ۱۹۱۱ برای سرنگونی سلسله چینگ و اولین رئیس جمهور جمهوری چین، آن را اصول معیشت مردم نامید که به عنوان «فلسفه سودمندی مردم» تعریف شده است. این فلسفه، که به تولید، استفاده و توزیع مواد برای اجازه دادن به مردم برای زندگی بهتر و پایدار اهمیت می دهد، قدمت آن به بیش از ۲۰۰۰ سال می رسد و به عنوان یک متن باستانی کنفوسیوس ظاهر شده است.
با هدایت این فلسفه، در چین باستان سیاست «ترویج اساسی و سرکوب اتفاقی» اتخاذ شد تا فعالیتهای تجاری و مالی را به سمت تولید و معیشت مردم سوق دهد. امروز، چین این مدل را نوسازی کرده و شروع به اشتراک گذاری آن با سایر کشورها از طریق ابتکار یک کمربند_یک جاده کرده که رویکرد آموزش «چگونه ماهیگیری» را به دیگران در پیش گرفته و بر بهبود زیرساخت ها و پیشرفت صنعتی تأکید دارد.
چین که اکنون کارخانه جهان قلمداد می شود؛ در حالی که به ارتقای صنایع خود ادامه داده، در حال ایجاد پیکربندی مجدد در تقسیم کار جهان است: کشورهای بالادست، پذیرفتن قطعات تولید شده توسط تولیدات پیشرفته در کشورهای غربی، کشورهای پایین دست، انتقال ظرفیت تولید و تولید به کشورهای توسعه نیافته به ویژه در آفریقا.
بر همین اساس، چین به عنوان بزرگترین بازار مصرفکننده جهان، باید به انرژی از بخشهای مختلف جهان بهطور منصفانه و یکنواخت دسترسی داشته باشد و سیاستهای جهانی را ترویج کند که بر تولید تأکید میکند و سفتهبازی ها را به حداقل میرساند.
به سوی دنیایی از وحدت و تنوع
زمانی که قدرتهای اروپایی نظم جهانی کنونی را برقرار کردند، عموماً به دنبال یکسانسازی بودند و تمایل داشتند از خشونت برای تحمیل نظام خود به کشورهای دیگر استفاده کنند. ایالات متحده، متاثر از پیوریتانیسم مسیحی، به یکسان بودن ارزشها اعتقاد دارد، «ارزشهای جهانی» ادعایی خود را بر جهان تحمیل میکند و هر ملتی را که با تصوراتش متفاوت است بهعنوان شیطان و دشمن محکوم میکنند. در طول دوره «پایان تاریخ»، این گرایش به عنوان نمونه ای به اصطلاح جنگ علیه ترور که تهاجمات را در سراسر خاورمیانه شامل می شد، در نظر گرفته شد.
علیرغم این تمایل به همگن سازی، نظم تحت رهبری ایالات متحده با دوقطبی شدن افسارگسیخته و با تشدید شکاف های فرهنگی و سیاسی از هم پاشیده می شود. از سوی دیگر، چین داستان متفاوتی را بیان می کند. برای هزاران سال، بر اساس اصل خدایان متعدد متحد شده در یک بهشت یا یک فرهنگ و دئیسم های متعدد، گروه های مذهبی و قومی مختلفی از طریق پرستش بهشت یا فرهنگ در چین ادغام شده اند و بدین ترتیب ملت و جامعه تحت عنوان سیستم وحدت و تنوع تیانشیا را توسعه داده اند.
نظم یا هماهنگی جهانی نه از طریق تسخیر خشونتآمیز و نه از طریق موعظه و تحمیل ارزشها برای تبدیل «دیگری» به «خود»، بلکه با به رسمیت شناختن خودمختاری «دیگری» حاصل میشود؛ همانطور که در کتاب آنالکت های کنفوسیوس (یکی از مهمترین متون فلسفی جهان) تاکید شده است که همه تأثیرات فرهنگ مدنی و فضیلت باید پرورش داده شود تا آنها را جذب کند و هنگامی که آنها جذب شدند، باید راضی و آرام شوند.
به طور کلی، در امتداد این مسیر، هماهنگی در تنوع است که چین امروز روابط بینالمللی خود را بهبوده بخشیده است. چین باید ساختن یک نظم بینالمللی جدید را از طریق دریچه احیای نظم تیانشیا درک کند؛ به طوری که رویکرد آن باید از طریق روش حکیمانه برای «هماهنگ کردن همه کشورها» هدایت شود.
بر هیمن اساس، می توان گفت که ظهور مجدد چین پایه های نظم جهانی قدیمی تحت سلطه غرب را متزلزل کرده و به عنوان نیروی محرکه ای در شکل گیری یک نظام بین المللی جدید شناخته می شود. در میان تغییرات شگرف در چشمانداز جهانی، شناخت نقاط قوت و محدودیتهای مدرنیته، ایدئولوژیها و نهادهای غربی و همچنین قدردانی از سنت مدرنیته چینی و تحولات آن در عصر کنونی ضروری است.
برای چین، این امر مستلزم تجدید ساختار سیستم دانش این کشور است که توسط دیدگاه جدیدی الهام گرفته شده از خرد کلاسیک چینی هدایت می شود؛ یعنی آموزش چینی به عنوان مفهوم اصلی.
نظر شما