۲۸ فروردین ۱۴۰۲ - ۰۹:۳۶
قدرتهای میانی؛ مرکز ثقل سیاست جهانی| پدیدار شدن دینامیک متفاوت از دوران جنگ سرد
بازار گزارش می‌دهد؛

قدرتهای میانی؛ مرکز ثقل سیاست جهانی| پدیدار شدن دینامیک متفاوت از دوران جنگ سرد

سیستم نوظهور حاکم بر جهان به عنوان یک آهنربا با چندین مرکز گرانشی دارای قدرت زیاد که در میان مجموعه ای از قدرتهای میانی تأثیرگذار، با اعتماد به نفس و مستقل عمل می کنند، خاتمه خواهد یافت.

تهمینه غمخوار؛ بازار: امروزه، ظهور، جاه‌ طلبی‌ و ریسک‌پذیری جمعیتی از قدرت‌ های متوسط یا به تعبیری میانی که اغلب به طور فزاینده‌ای به دنبال صدای بلندتری در سیاست جهانی هستند، موجب آشفتگی گسترده در سیستم جهانی و همچنین چالش‌های جدیدی برای ایالات متحده شده است.

در چنین شرایطی، ثبات بین‌المللی و رقابت‌ های قدرت‌های بزرگ محصول عوامل بسیاری فراتر از تحریک روسیه و چین خواهد بود. یکی از مهم‌ترین آنها رفتار قدرت‌های میانی خواهد بود. این قدرتها، تعداد فزاینده کشورهای توسعه‌یافته و در حال توسعه ای هستند که علاقه‌ای به یک بن‌بست جدید تک قطبی یا دوقطبی ندارند و مصمم به ترسیم مسیری مستقل هستند. در همین راستا، این قدرتها به اندازه ایالات متحده یا رقبای قدرت های بزرگ آن، نقش محوری در تعیین آینده نظام بین الملل خواهند داشت؛ در حالی که امریکا هنوز نشان نداده که می تواند در این زمینه جدید به طور موثر عمل کند.

بر همین اساس، واشنگتن باید به طور مستقیم به جاه طلبی ها و اختلافات قدرت های میانی؛ به ویژه آنهایی که متحدان نزدیک ایالات متحده نیستند، بپردازد و استراتژی خود برای رقابت با روسیه و چین را به گونه‌ای بازنگری کند که موقعیت خودمختار کشورهای دیگر را جدی بگیرد. در روابط با قدرت های متوسط، امریکا نباید در خصوص پافشاری بر فهرست بسیار کوتاهی از هنجارهای رفتاری قابل قبول درنگ کند. اما در عین حال، باید قاطعانه به سمت رویکردی فراگیرتر و کمتر اجباری حرکت کند که روابط با قدرت‌های میانی را به‌عنوان یکی از اجزای حیاتی دولت ایالات متحده در اولویت قرار دهد.

این موضوع به معنای رهبری با یک دستور کار جهانی گسترده‌تر است که نگرانی‌های قدرت‌های میانی را به جای اینکه به دنبال حذف دولت‌ها از شبکه‌های جهانی از طریق چارچوب‌های بیش از حد ساده انگارانه مانند دموکراسی در مقابل استبداد باشد، مد نظر قرار می دهد. از طرفی، در حالی که هند_اقیانوسیه مطمئناً یک نگرانی اصلی است، اما ایالات متحده نباید در اولویت بندی منطقه ای از حد خود خارج شود؛ چرا که این موضوع باعث ایجاد خلا قدرت می شود که قدرت های دیگر برای پر کردن آن عجله دارند. در نهایت، واشنگتن باید برای رسیدگی به خطرات سیستماتیک تشدید درگیری بین قدرت‌های کوچک و متوسط یا همان میانی، اقدامات بیشتری انجام دهد.

اهمیت قدرت های میانی

در ادبیات روابط بین الملل، مفهوم قدرت های میانی نسبتاً مبهم است. به طور کلی این قدرتها به کشورهایی اطلاق می شود که به اندازه کافی قوی نیستند که به عنوان قدرتهای بزرگ به حساب آیند، اما همچنان دارای نفوذ و اهمیت استراتژیک قابل توجهی هستند.

به طور معمول، قدرت های میانی با درجه خاصی از وزن مشخص می شوند: از نظر اقتصادی، جغرافیایی، جمعیتی یا نظامی؛ در حالی که برخی از دولت های نسبتا کوچک می توانند به عنوان تابعی از کنشگری و نفوذ بین المللی خود در این دسته قرار گیرند.

در نتیجه، مجموعه کشورهایی که معمولاً به عنوان قدرت های میانی شناخته می شوند، متفاوت است. برخی از آنها کاملاً توسعه یافته هستند؛ مانند قدرت های استعماری سابق شامل آلمان و ژاپن. بعضی از آنها کشورهای توسعه یافته کوچکتر هستند که در نقش و نفوذ جهانی بالاتر از وزن خود قلمداد می شوند که می توان به استرالیا، کانادا، هلند، لهستان، سنگاپور و کره جنوبی اشاره کرد. تعدادی هم قدرت های نفتی هستند که شامل نیجریه، عربستان سعودی، ایران و همچنین کشورهای کوچکتر خلیج فارس مانند قطر و امارات می شوند. سایرین هم کشورهای بزرگ در حال توسعه مانند برزیل، هند، اندونزی، آفریقای جنوبی، ترکیه و ویتنام هستند.

یکی از روندهای پیشرو در سیاست جهانی در بلندمدت، به همان اندازه اهمیت رقابت‌های قدرت‌های بزرگ، تمایل فزاینده این قدرتها برای کنترل فزاینده شکل نظم جهانی و نفوذ بیشتر بر نتایج خاص است. این روند در جاه طلبی های ترکیه و نفوذ منطقه ای، تلاش این کشور برای قرار گرفتن بین ایالات متحده و اروپا از یک سو و رقبای اصلی آنها از سوی دیگر، و حضور نظامی رو به رشد آن در خارج ظاهر می شود.

همچنین، این موضوع در دیدگاه رئیس جمهور برزیل، لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا، مبنی بر جهانی چندقطبی تر با صدایی بلندتر برای جنوب جهانی نیز مشهود است. این امر همچنین در اهداف اروپایی برای خودمختاری استراتژیک بیشتر، تأکید مجدد کره جنوبی بر نقش منطقه ای بزرگتر (با اظهار تمایل رئیس جمهور یون سوک یول برای تبدیل شدن به یک دولت محوری جهانی ) و بلند پروازیهای نظامی لهستان نیز دیده می شود.

حال، برخی از قدرت‌های میانی یک حس استثنایی‌گرایی دارند که به موازات و منزله قدرت‌های بزرگ قلمداد می شوند. در این جا، مقایسه رهبر عربستان سعودی محمد بن سلمان با شی جین پینگ رهبر چین یعنی تکنوکرات هایی با جاه طلبی های بزرگ که خود را نماد تمدن های مغرور و باستانی و برتر از غرب می دانند، مقایسه درستی است. در همین راستا، در ماه‌های اخیر ایالات متحده با چالش جهانی مواجه شده که در آن فعالیت‌های قدرت‌های میانی در سیستم بین‌المللی، یک ویژگی محسوب می شود.

قدرتهای میانی؛ مرکز ثقل سیاست جهانی| پدیدار شدن دینامیک متفاوت از دوران جنگ سرد

سرپیچی عربستان سعودی از تلاش های دولت بایدن برای کاهش قیمت نفت، محاصره گسترده ترکیه برای عضویت سوئد در ناتو، امتناع اندونزی از ورود روسیه به نشست گروه ۲۰ در بالی، و ادامه توسعه روابط اقتصادی و نظامی هند با روسیه، همگی نشان دهنده همان روند هستند. این واقعیت در حال ظهور، عدم قطعیت و برخوردهای جاه طلبی های منطقه ای در سیاست جهانی را تشدید می کند و فضای ژئوپلیتیک قابل توجهی را بین قدرت های بزرگ شکل می دهد.

افزایش فعالیت و اقدامات قدرت‌های میانی می‌تواند از نظر تئوری با فراهم کردن منابع اضافی تعادل و دیپلماسی به ثبات کمک کند. اما یک نتیجه به همان اندازه محتمل این است که جاه طلبی های این کشورها تشدید بی ثباتی های فزاینده نظام بین المللی را در بر خواهد داشت. انتقال قدرت قبلی نشان می دهد که قدرت های بزرگ به هیچ وجه محکوم به سقوط به دام توسیدید در دوران سیالیت نیستند. اما دوره‌های گذار،جریان کامل از خطرات را برانگیخته است.

عدم اطمینان مرتبط با فروپاشی سلسله مراتب و نظامی‌سازی سیاست‌های خارجی برای جبران ضعف‌های درک‌شده، می‌تواند خطرات تشدید عمدی و غیرعمدی مرتبط با بسته شدن پنجره‌های فرصت را افزایش دهد. این دوره ها همچنین با تشدید ائتلاف ها و انباشت بحران ها و همچنین سرریز درگیری ها بین حوزه های سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک در میان کاهش توافق ایدئولوژیک بین قدرت های بزرگ همراه است.

بر همین اساس، همه این بی‌ثباتی‌های سیستمی احتمال جنگ را افزایش داده و این اقدام را تا حد زیادی از طریق پویایی آشکار در میان قدرت‌های میانی و کوچک‌تر انجام می‌دهند. نگرانی در خصوص اینکه چگونه تغییر قدرت باعث درگیری مستقیم بین قدرت های بزرگ می شود، اشتباه نیست، بلکه ناقص است. برخی از تحلیلگران می گویند که جنگ‌های شکل‌ دهنده سیستم ناشی از جاه‌طلبی‌ها، تجاوزات و محاسبات نادرست کشورهای دیگر است که در نهایت قدرت‌های بزرگ مخالف را به جنگ‌ها، بحران‌ها و جنگ‌های نیابتی می‌کشاند. این الگو بارها و بارها ظاهر شده و جنگهایی را به راه انداخته است. از آن جمله می تواند به عملیات صربستان و اتریش_مجارستان قبل از جنگ جهانی اول، تقسیم شبه جزیره کره و جنگ کره، بحران سوئز، جنگ کوزوو، غیرنظامیان سوریه و لیبی و جنگ کنونی روسیه و اوکراین اشاره کرد.

از طرفی، مجموعه‌ای از زوج های خطرناک پراکنده در سراسر جهان، از جمله در قفقاز، خاورمیانه، آسیای جنوبی و آسیای شرقی، قابل مشاهده هستند که موجب عدم ثبات منطقه‌ای می شود. بنابراین تمرکز بر روابط قدرت های بزرگ به تنهایی، خطر نادیده گرفتن کاتالیزورهای نهایی جنگ های تغییر سیستم را به همراه دارد. همچنین این موضوع دستور العملی برای از دست دادن یک مزیت رقابتی قابل توجه در رقابت با قدرت های بزرگ است.

شاید تنها موضع ژئوپلیتیکی که بیشتر مشخصه قدرت های میانی محسوب می شود، حساسیت نسبت به کارگیری در یک تقابل دوقطبی جدید بین قدرت های بزرگ باشد

شاید تنها موضع ژئوپلیتیکی که بیشتر مشخصه قدرت های میانی محسوب می شود، حساسیت نسبت به کارگیری در یک تقابل دوقطبی جدید بین قدرت های بزرگ باشد. قدرت های میانی انواع زیادی از این موضوع را نشان می دهند. برخی به دنبال عدم تعهد سفت و سخت هستند، بعضی خواهان وابستگی بیشتر به ایالات متحده و در عین حال همچنان به دنبال توازن نرم در برابر چین هستند، و تعدادی نیز ائتلاف های رسمی با ایالات متحده را حفظ می کنند، اما دیدگاه کاملا متفاوتی نسبت به رقابت های کلیدی دارند.

همانطور که برخی از تحلیلگران استدلال کرده اند، همه این استراتژی‌ها باعث می‌شود که مصون سازی صرفاً به این دلیل نباشد که ما خواهان «تعادل» هستیم، بلکه در عوض یک چشم‌انداز جامع و ضروری سیاست خارجی مد نظر باشد. این امر یک جنبش غیرمتعهد قرن بیست و یکم نیست، جایی که تعداد انگشت شماری از کشورهای در حال توسعه فعال سعی در ایجاد یک بلوک سوم منسجم و ضد استعماری در سیاست کلمه دارند. این موضوع به مثابه یک موزاییک تفکیک‌شده‌تر با انگیزه اصلی ملی‌گرایی است؛ یعنی مجموعه ای از کشورهای مستقل و خودمختار با قدرتی بسیار بیشتر از پیشینیان خود در جنگ سرد که رسیدن به یک الگوی پیچیده و سیال جهانی از همسویی ها، ائتلاف ها و توافقات مربوط به موضوع را تسریع می کنند.

سیاست خارجی جدید ترکیه را نمی توان به‌ عنوان یک جریان آهسته به سوی روسیه یا چین در نظر گرفت، بلکه این سیاست بر اساس تمایل به حفظ آنکارا در هر جبهه و مدیریت رقابت قدرت‌های بزرگ درک می‌شود

به عنوان مثال، هند و اندونزی هر دو به استراتژی‌های رسمی و طولانی مدت عدم تعهد پایبند هستند. ویتنام همچنین یک سیاست رسمی عدم تعهد و یک سیاست خارجی دارد که به دنبال روابط سست، غیر الزام آور و چند بعدی با قدرت های بزرگ و دیگران است. در همین راستا، تحلیلها نشان می دهد که سیاست خارجی جدید ترکیه را نمی توان به‌ عنوان یک جریان آهسته به سوی روسیه یا چین در نظر گرفت، بلکه این سیاست بر اساس تمایل به حفظ آنکارا در هر جبهه و مدیریت رقابت قدرت‌های بزرگ درک می‌شود.

حتی اسرائیل نیز ممکن است با قاطعیت بیشتری وابستگی خود را نسبت به سیاست تحت جناح راست دولت جدید ایالات متحده از بین برده و مستقل عمل کند. فرانسه و آلمان نیز، در حالی که پس از حمله به اوکراین به شدت موضعی علیه روسیه دارند، مواضع کمتر متخاصمی در مورد چین اتخاذ کرده اند. بر این اساس، صدراعظم آلمان، دیدگاهی در زمینه سیاست خارجی ارائه کرده است که ایده «جنگ سرد جدید» با چین را رد می کند و پیشنهاد می کند که ظهور چین منزوی کردن پکن یا محدود کردن همکاری را تضمین نمی کند.

علاوه بر آن، بازنگری استراتژی ملی فرانسه در سال ۲۰۲۲ نشان می دهد که این کشور یک قدرت متعادل است که از محبوس شدن در ژئوپلیتیک بلوک خودداری می‌کند. در همین راستا، این استدلال مطرح شده که کشورهای خاورمیانه به طور فزاینده ای همان طرز فکر را منعکس می کنند. تعداد فزاینده‌ای از شرکای ایالات متحده به دنبال اجتناب از انتخاب طرف‌ها و حفظ روابط با تمام قدرت‌های بزرگ در یک زمان هستند.

قدرتهای میانی؛ مرکز ثقل سیاست جهانی| پدیدار شدن دینامیک متفاوت از دوران جنگ سرد

عربستان سعودی ممکن است نمونه اصلی این رویکرد فزاینده چند بعدی و چند شریک برای ایجاد تعادل باشد. در جنگ سرد امروزی، عربستان سعودی نه تنها از انتخاب طرف‌ها خودداری کرده، بلکه به دلیل منافع خود به پکن و مسکو نزدیک‌تر شده است. بن سلمان بر این باور است که ریاض حق دارد با مجموعه‌ای از شرکای متنوع و متحول در نظم جهانی که به‌طور فزاینده‌ای قابلیت شکل‌پذیری دارد، کار کند.

در حالی که این استراتژی های ژئوپلیتیکی در نگرش های عمومی منعکس می شود، بررسی اخیر داده‌های افکار عمومی در ده‌ها کشور در حال توسعه به این نتیجه رسیده که بسیاری از کشورها در طول دهه گذشته به چین و روسیه نزدیک‌تر شده‌اند. در نتیجه، چین و روسیه اکنون از نظر محبوبیت در میان کشورهای در حال توسعه با اندکی جلوتر از ایالات متحده قرار گرفته اند.

جدیدترین استراتژی امنیت ملی ایالات متحده، دنیایی را پیش بینی می کند که بین دو جبهه تقسیم شده است: ایالات متحده و اکثر دموکراسی های لیبرال از یک طرف، و روسیه، چین و تعداد انگشت شماری از متحدین نامتناسب آنها مانند ایران و کره شمالی

جدی گرفتن قدرت های میانی

جدیدترین استراتژی امنیت ملی ایالات متحده، دنیایی را پیش بینی می کند که بین دو جبهه تقسیم شده است: ایالات متحده و اکثر دموکراسی های لیبرال از یک طرف، و روسیه، چین و تعداد انگشت شماری از متحدین نامتناسب آنها مانند ایران و کره شمالی از سوی دیگر، که حقیقت مهمی در این دوگانگی وجود دارد. با این حال، افزایش اعتماد به نفس و قاطعیت قدرت‌های میانی نشان‌دهنده یک نقشه ژئوپلیتیک پیچیده‌تر است؛ یکی از آنها نشانگر مسائل و چالشهای متضاد شامل نفوذ، منافع و اهداف در مورد ده‌ها موضوع به جای یک جفت بلوک مسلط است. این الگو احتمالاً به جای ایستا بودن، متغیر و شامل طیف گسترده ای خواهد بود.

این الگو، ایالات متحده را با سبدی پر از مشکلات و چالشها اعم از منافع مشترک، تمایل به همکاری، اختلافات و تنشها تقریباً با هر قدرت متوسطی مواجه خواهد کرد. بر همین اساس، این واقعیت نوظهور دو چالش را برای دولت جو بایدن و متحدانش ایجاد می کند. اولین مورد، مدیریت خطرات مرتبط با ایجاد ثبات از منابع متعدد است. دومی، ترویج نفوذ ایالات متحده در جهانی است که در برابر استخدام در تیم آمریکا مقاوم است.

ایالات متحده نباید روی قدرت های میانی با اراده قوی بیش از آنچه که مایل به ارائه آنها هستند، به ویژه از نظر نظامی، حساب کند

در همین راستا، برخی از پیامدها به خوبی قابل درک هستند؛ چنین زمینه ای برای جلوگیری از گسترش بیش از حد و خلاء قدرت که رقبا می توانند پر کنند، استراتژی های افراطی برتری یا کاهش را شکست خواهد داد. از این رو، ایالات متحده نباید روی قدرت های میانی با اراده قوی بیش از آنچه که مایل به ارائه آنها هستند، به ویژه از نظر نظامی، حساب کند. واشنگتن باید بر ایجاد چند هنجار واضح رفتاری مشترک و اجرای معتبر آنها تمرکز کند؛ در حالی که البته گاهی مجبور به درگیر رقابت اجباری با روسیه و یا چین می شود.

بر همین اساس، این سیستم نوظهور احتمالاً نه به اندازه دو آهنربای بزرگ که جهان را به یک سیستم دوقطبی می کشاند، بلکه به عنوان یک آهنربا با چندین مرکز گرانشی با قدرت زیاد که در میان مجموعه ای از قدرت های میانی تأثیرگذار، با اعتماد به نفس و مستقل عمل می کنند، خاتمه می یابد که توسط یک سیستم حاکم دینامیک متفاوت از دوران جنگ سرد اداره خواهد شد.

هم از نظر خطرات درگیری و بی‌ثباتی و هم همسویی نفوذ جهانی، قدرت‌های میانی می‌توانند مرکز ثقل سیاست جهانی و چند برابر کننده نیروی حیاتی باشند؛ در حالی که رویکرد ایالات متحده به چالش های دهه های آینده این واقعیت پیچیده را منعکس خواهد کرد.

کد خبر: ۲۱۳٬۴۳۹

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha