تهمینه غمخوار؛ بازار: آسیای مرکزی به عنوان رابط بین روسیه و شبه قاره هند از یک سو و اروپا و چین از سوی دیگر عمل می کند. این منطقه که در قلب قاره اوراسیا قرار دارد، یکی از بهترین مسیرهای تجاری و تجاری بین آسیا و غرب است. موقعیت جغرافیایی منحصر به فرد منطقه و منابع طبیعی فراوان آن، آسیای مرکزی را به یک آهنربای ژئواستراتژیک برای قدرت های جهانی تبدیل کرده است. همچنین، این منطقه به دلیل موقعیت استراتژیک خود در مرز افغانستان، برای امنیت و ثبات منطقه ای نیز حیاتی است.
افزون بر این، آسیای مرکزی به عنوان یک بازار مصرفی، پتانسیل های بکر زیادی دارد در حالی که جمهوری های این منطقه از یک نقص جغرافیایی جدی رنج می برند. قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان همگی کشورهای محصور در خشکی هستند که دسترسی مستقیم به بنادر دریایی ندارند.
در میان کشورها، هند به دلیل موقعیت جغرافیایی خود در همسایگی گسترده این منطقه، منافع ژئواستراتژیک و اقتصادی زیادی در آسیای مرکزی دارد که به دلیل ژئوپلیتیک موجود، روابط هند و آسیای مرکزی از نظر زمانی و مکانی محدود باقی مانده است. همکاری محدود هند نیز به دلیل ناتوانی در دسترسی به یک مسیر مستقیم زمینی به آسیای مرکزی، از طریق پاکستان_افغانستان یا تبت است.
از طرفی، با توجه به اینکه تجارت فعلی از طریق روسیه از نظر زمانی و مالی کارآمد نیست، بنابراین، هند باید مسیرهای جایگزین مانند مسیر هوایی یا دریایی به ایران و سپس اتصال به مسیر زمینی از طریق ایران و افغانستان را برای اتصال به آسیای مرکزی جستجو کند. در کریدور هوایی نسبت به کریدور زمینی محدودیتهایی وجود دارد در حالی که دسترسی از طریق ایران نیز از بیثباتی ژئوپلیتیکی ناشی از روابط ایران با جهان بهویژه کشورهای غربی رنج میبرد.
به طور کلی، منطقه آسیای مرکزی به دلیل میراث تاریخی و منافع استراتژیک خود در گفتگوی هند و روسیه با چین اهمیت دارد. رشد اقتصادی دومی و کاهش نفوذ روسیه بر آسیای مرکزی، منجر به سازماندهی مجدد ساختارهای قدرت در منطقه شده است. علیرغم تلاش چندین کشور آسیای مرکزی برای ایجاد سیاست های بردار بیشتر و حفظ برابری سیاسی، نشانه هایی از گسترش منافع چین در آسیای مرکزی وجود دارد. کشورهای آسیای مرکزی مشتاق میزبانی بازیکنان بیشتری هستند، اما رهایی از چنگال چین بسیار دشوار است.
دلیل دیگر تسلط چین، ناتوانی قدرت های مشتاق مانند هند در ارائه گزینههای قابل اعتماد به کشورهای آسیای مرکزی در مورد جایگزینهایی به دور از چین و روسیه بوده است. هر دوی این کشورها سرمایه گذاری زیادی بر روی نیروی کار در آسیای مرکزی انجام داده اند و تمایلی به رها کردن نفوذ قوی خود ندارند. بنابراین یافتن یک لنگرگاه پایدار در منطقه برای شرکا دشوار می شود.
در میان این جنگ قدرت، کشورهای همسایه مانند هند باید حضور دائمی خود را در منطقه تثبیت کنند و در روابط خود با آسیای مرکزی تجدید نظر کرده و محرکهای جدید و قالبهای میانی جدیدی را در منطقه پیدا کنند. با توجه به محدودیتهای محلی و سیاستهای موجود، که منجر به چندین موضوع رقابتی در منطقه شده است، دستیابی هند به آسیای مرکزی نمیتواند چیزی جز همکاری با دیگر قدرتهای نوظهور در منطقه باشد. برای مذاکره بین آسیای مرکزی و قدرت های همسایه مانند هند، روسیه و چین، باید برخی موضوعات کلیدی مانند زمینه های انرژی، تجارت، مدیریت محیط زیست و مبارزه با افراط گرایی خشن شناسایی شوند.
رقابت های ژئوپلیتیکی و منافع استراتژیک
حتی یک بررسی آماتوری از تاریخ آسیای مرکزی، جاه طبی طلبی های رقابت ژئوپلیتیکی و منافع استراتژیک را که برای مدت طولانی در منطقه وجود داشته است، آشکار خواهد کرد. در قرن نوزدهم، رقابت قدرت بزرگ بین روسیه تزاری و انگلیس بر سیاست این منطقه مسلط بود. قرن ها بعد، شخصیت ها تغییر کرده اند، اما بازی های قدرت همچنان ادامه دارد.
روسیه و چین اکنون بر حوزه های سیاسی و اقتصادی تسلط دارند، در حالی که ایالات متحده و اروپا در لبه مرز نشسته اند و به دنبال فرصت هایی برای مشارکت سیاسی و اقتصادی بیشتر در منطقه هستند. سپس بازیگران منطقه ای مانند ایران، پاکستان و ترکیه هستند که سابقه مرتبطی داشته و تمایل به گسترش نفوذ خود در این منطقه دارند.
چین
چین از رویکرد منطقه ای خود در آسیای مرکزی برای تبدیل چالش ها به فرصت استفاده کرده است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این کشور، سیاست قدرت نرم را در پیش گرفت تا با انگیزه های متعددی وارد این منطقه شود.
منافع چین بر اساس اهداف هدایت می شود؛ یعنی جلوگیری از اقدامات تروریستی در استان سین کیانگ، دسترسی به بازارهای چین برای کالاها و شرکت های زیرساختی آن و ایجاد شبکه های حمل و نقل در جهت حمایت از واردات و صادرات چین. این کشور سرمایه گذاری هنگفتی در ساخت طرح یک کمربند_بک جاده و کریدورهای انتقال انرژی از آسیای مرکزی برای رفع نیازهای انرژی خود انجام داده است.
توسعه خطوط لوله، جاده ها و زیرساخت های راه آهن، انتقال نفت، گاز، اورانیوم و سایر مواد معدنی به چین را تسهیل کرده است. بدون شک، چین درصدد است تا این منطقه را با اتصال به بازارهای اروپایی از طریق راه آهن و جاده بین المللی توسعه دهد. چین برای نظارت بر دیاسپورای اویغور خود به کمک کشورهای آسیای مرکزی هم مرز با سین کیانگ، نیاز دارد. در اینجا، چین از همسایگان آسیای مرکزی در مورد سازمان جدایی طلب اویغور در سین کیانگ سود برده است.
کشورهای آسیای مرکزی در پاسخ به پرسش اویغور سکوت کرده اند و عموماً از روایت چینی پیروی می کنند. گروه اقتصادی به رهبری چین یعنی سازمان همکاری شانگهای، به طرز زیرکانه ای توسط چین برای ترویج منافع اقتصادی و امنیتی وابسته به هم در منطقه استفاده می شود. همچنین، کمربند اقتصادی جاده ابریشم (SREB) توسط چین برای تقویت تجارت چین از طریق آسیای مرکزی و اتصال آسیا به اروپا ترویج می شود.
با عبور این ابتکار از آسیای مرکزی، تحول اقتصادی در منطقه از طریق پروژههای زیربنایی که توسط بانکهای چینی و شرکای مالی حمایت میشوند، در حال انجام است. به طور طبیعی، همه کشورهای آسیای مرکزی از کمپین کمربند اقتصادی جاده ابریشم چین حمایت می کنند، زیرا از سرمایه گذاری چین در کشورهای خود سود می برند.
این «استراتژی توسعه مالی» است و توانایی ایجاد شبکههای زیرساختی بزرگ در منطقه سود زیادی را به همراه داشته است. تجارت بین چین و آسیای مرکزی در دهه ۱۹۹۰ حدود ۳۵۰ میلیون دلار بود که در سال ۲۰۱۶، این حجم تجارت به ۳۰ میلیارد دلار رسید که رقمی بالاتر از تجارت سالانه روسیه و منطقه است.
از طرفی، قدرت نرم چین در منطقه از طریق رسانه، آموزش و بورسیه های تحصیلی سخاوتمندانه است. از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۵، تعداد دانشجویان قزاقستانی که در چین تحصیل می کردند از ۷۰۰ به ۱۴۰۰۰ افزایش یافت. به طور مشابه، بیش از ۲۵ دوره به دانشجویان قرقیزستان ارائه می شود. چین مؤسسه کنفوسیوس را در تمام کشورهای آسیای مرکزی برای ارائه آموزش زبان ماندارین افتتاح کرده است.
روسیه
تحولی که در دهه ۱۹۹۰ رخ داد و همچنین بحران اقتصادی ۱۹۹۸ منجر به کاهش نفوذ روسیه در جهان شد. سپس چندین کشور آسیای مرکزی به ایالات متحده و چین روی آوردند. این نگرانی وجود داشت که روسیه به دلیل دیپلماسی خود و رشد اقتصادی چین به عنوان یک قدرت منطقهای در آسیای مرکزی تنزل یابد. همه اینها منجر به تنظیم مجدد سیاست های روسیه در دو دهه گذشته و احیای مجدد آن به عنوان یک قدرت معتبر در منطقه شد.
روسیه از چالش های پیش روی چین در منطقه و مناطق دیگر آگاه است. هر دو کشور دارای مرزهای شرقی هستند که فعالیت های اقتصادی چین در نزدیکی مرزهای شرقی، مسکو را نسبت به اهداف چین حساس می کند.
به گفته اسرف یالینکیلیچلی، تحلیلگر اوراسیا مستقر در مسکو، مناطق شرقی روسیه به طور قطع از نظر اقتصادی به چین تسلیم شده است. در مقایسه با شرق، چین از طراحی اقتصادی دقیق تری در آسیای مرکزی استقبال کرده است. این نگرانی در مورد تضعیف احتمالی، نفوذ روسیه را افزایش می دهد. پروژه کمربند و جاده چین نه تنها برای غرب، بلکه برای روسیه نیز تهدیدی است و سلطه مسکو در آسیای مرکزی را به چالش می کشد.
از سوی دیگر، روسیه تلاش کرده است تا فضای شوروی سابق خود را از طریق سازمان پیمان امنیت جمعی و اتحادیه اقتصادی اوراسیا تحکیم کند.این کشور در برخی از کشورهای آسیای مرکزی از طریق امکانات آموزشی و به عنوان تامین کننده امنیت دارایی های استراتژیک خود، حضور نظامی دارد.
علاوه بر نگرانیهای روسیه، تحولات معاصر در دریای سیاه، ناآرامیهای در قزاقستان و بحران اوکراین، روسیه را نسبت به غرب و طرحهای آن مشکوک کرده است. این کشور خواهان وضعیت مشابه در آسیای مرکزی نیست. آسیای مرکزی برای امنیت شدیداً به روسیه متکی است، همانطور که ضرورت و استفاده از نیروهای سازمان پیمان امنیت جمعی برای سرکوب شورشهای قزاقستان در ژانویه ۲۰۲۲ نشان میدهد.
اکنون، با نبرد روسیه و اوکراین و حضور حکومت سرپرست طالبان در افغانستان، نگرانی مشروعی وجود دارد که گروه های تروریستی مانند جنبش اسلامی ازبکستان، حزب التحریر، یا اتحادیه جهادی اسلامی برای کشورهای آسیای مرکزی مجددا ظهور کنند. در بخش تجاری نیز، روسیه تا چند سال گذشته، شریک تجاری اصلی آسیای مرکزی بود در حالی که کشورهای این منطقه، برای صادرات کالاها و خدمات و منابع خود به بازارهای خارج از کشور به روسیه متکی بودند.
این وابستگی، به مسکو اهرم بزرگی داد. اما، اخیراً روابط تجاری بین روسیه و منطقه کاهش یافته است. روسیه برای پیشبرد برنامه اقتصادی خود، اتحادیه اروپا را تحت فشار قرار داده است در حالی که سیاست خط لوله آن در منطقه به دلیل کنترل این کشور بر مسیرهای عرضه نفت به اروپا، چین و خاور دور است.
در آسیای مرکزی، روسیه قدرت نرم خود را از طریق ارتباطات تاریخی و فرهنگی و همچنین تلویزیون، فیلم و سایر رسانه های روسی زبان حفظ کرده است. کارگران تاجیکستان و قرقیزستان با مجوز کار در روسیه کار می کنند.همچنین، روسیه همچنین ایستگاه فضایی بایکونور در قزاقستان را به صورت اجاره نگهداری می کند.
مشارکت پکن_مسکو در آسیای مرکزی
روسیه و چین دارای مرزهای بین المللی با آسیای مرکزی هستند و همین موضوع پیوند منحصر به فردی را برای ادامه روابط دوجانبه برای آنها فراهم می کند. به دلیل تردیدهای ایدئولوژیک با چین، اتحاد جماهیر شوروی آن زمان، هند را به عنوان یک محور متقابل برای چین در منطقه آسیای مرکزی تلقی کرده است.
پس از استقلال کشورهای آسیای مرکزی از اتحاد جماهیر شوروی، شایسته بود که کشورهای تازه استقلال یافته آسیای مرکزی برای نیازهای اقتصادی و نظامی خود به روسیه وابسته باشند. بر همین اساس، روسیه به خرید مواد خام از منطقه ادامه داد و محصولات نهایی را به بازارهای خود عرضه کرد. در همین راستا، ارتباط مردم با مردم نیز تا کنون ادامه داشته و جمعیت آسیای مرکزی، به ویژه کارگران قرقیز و تاجیک، ر روسیه به کار گرفته شده اند.
حواله های ارسالی آنها به کشور در برخی موارد تا ۳۰ درصد تولید ناخالص داخلی این کشورها را تشکیل داده است. روسیه به کشورهای تازه استقلال یافته کمک هایی ارائه کرده، اما موقعیت اقتصادی خود در دهه ۱۹۹۰ هرگونه حمایت اقتصادی ارزشمند را از آنها برای ایجاد ساختارها و زیرساخت های اقتصادی محدود کرده است.
این فرصتی بود که چین منتظر استفاده از آن بود. نگرانی روسیه در مورد ورود غرب به آسیای مرکزی و همچنین وضعیت نابسامان اقتصادی این کشور، این اجازه را به چین داده تا در جبهه اقتصادی با کشورهای نوپای آسیای مرکزی وارد تعامل شود. چین هم به منظور ارتقاء ارتباطات منطقهای و کسب انرژی آسیای مرکزی بدون هیچ درخواستی در جهت اصلاحات سیاسی در آسیای مرکزی نوظهور اقدام کرد. چین همچنین مشتاق توسعه مناطق توسعه نیافته غربی خود بود. این کشور با ساختن پل های راه آهن در روسیه و اتصال قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، ترکمنستان و چین از طریق شبکه ریلی، حضور اقتصادی خود را در روسیه و آسیای مرکزی آغاز کرد.
همچنین، چنین توسعه زیرساختی در منطقه غرب چین راهی امن و مقرون به صرفه را برای دستیابی به غرب آسیا، آفریقا و اروپا در اختیار چین قرار داد. بر همین اساس، چین به منظور دستیابی به اهداف منطقهای خود، از مسائل سیاسی و نظامی که گریبان کشورهای آسیای مرکزی را گرفته بود، کاملاً دور ماند که این موضوع به نفع دولتهای نوظهور آسیای مرکزی بود.
چین، همچنین با حل و فصل مرزهای خود با همسایگان آسیای مرکزی، چشم انداز استراتژیک بلندمدت خود را نشان داد. جالب اینجاست که در هر یک از این شهرکهای مرزی با کشورهای آسیای مرکزی، چین مدلی را اتخاذ کرد که در آن، ادعا میکرد که مناطق مرزی وسیعی با این کشورها سکونت ندارند، اما در نهایت با محدود کردن و تسویه ادعای آنها برای مناطق بسیار کوچکتر موافقت کردند.
چنین سیاستی برای ادعای بزرگ و رضایت دادن به کوچک در جلب اعتماد جمعیت همسایگان آسیای مرکزی آنها مؤثر بود. چین با قزاقستان ۱۷۰۰ کیلومتر مرز در آسیای مرکزی دارد. از طرفی، این کشور با قرقیزستان با پذیرش ۳۲ درصد از ادعاهای خود بر سر ۱۱۰۰ کیلومتر مرز آشتی کرد. در تاجیکستان نیز چین با پذیرش ۳.۵ درصد از ادعای اولیه خود در خلال حل و فصل، ادعای خود را در مورد ۴۱۴ کیلومتر مرز تطبیق داد.
قدرت های منطقه ای
حال با وجود نفوذ روسیه و چین در این منطقه، قدرتهای منطقهای مانند ایران و ترکیه می توانند بر ژئوپلیتیک منطقهای بهویژه با نگاهی به تاریخ های فرهنگی مشترک خود تأثیر بگذارند. آنها در مسیرهای صادراتی برای انتقال منابع طبیعی آسیای مرکزی از طریق دریاهای عرب و خزر رقابت می کنند. در آسیای مرکزی، ایران به دلیل برخورداری از بنادر آب گرم و کاهش وابستگی به جادهها و قطارهای صادراتی روسیه از اهمیت بالایی برخوردار است.
ایران، همچنین دسترسی به کریدور بین المللی حمل و نقل شمال_جنوب را فراهم می کند که مکمل یک کمربند_یک جاده است. اهمیت پاکستان در منطقه نیز به دلیل کریدور اقتصادی چین و پاکستان است که می تواند به کشورهای آسیای مرکزی دسترسی به دریای عرب را بدهد. همچنین به دلیل حمایت این کشور از طالبان در افغانستان است که پس از خروج نیروهای آمریکایی بر منطقه تأثیر گذاشته است.
آسیای مرکزی در برزخ ژئوپلیتیک بینالمللی و منطقهای
نفوذ اتحاد جماهیر شوروی و اکنون روسیه در آسیای مرکزی طبیعی است. اما با توجه به وسعت حضور چینی ها به عنوان تاجر، کالاها و زیرساخت های چینی در بازار و حضور مقامات چینی در کریدورهای انرژی، واضح است که آسیای مرکزی شاهد افزایش نفوذ چین است. در عین حال، قابل درک است که کشورهای آسیای مرکزی به دلایلی نتوانسته اند به طور کامل از سایر راه ها برای رشد استفاده کنند.
این موارد عبارتند از: پارانویای چین در مورد منطقه غربی سین کیانگ، نحولات اخیر افغانستان و ناآرامی های مداوم در قفقاز. خط لوله گاز ترانس خزر که می تواند گاز ترکمنستان و قزاقستان را به اروپا منتقل کند نیز هنوز بی ثمر است.
خط لوله تاپی متشکل از ترکمنستان، افغانستان، پاکستان و هند که می تواند گاز منطقه ای را به هند و جنوب آسیا برساند، با مشکل مشابهی مواجه است. به دلیل جنگ افغانستان و اختلال در همکاری بین کشورهای میزبان مانند پاکستان و هند، اتصال نیروگاه های آبی از آسیای مرکزی به آسیای جنوبی هم امکان پذیر نبوده است.
در میان وابستگی متقابل، واگرایی ایدئولوژیک و نفاق گسترده، کشورهای آسیای مرکزی توانایی محدودی برای ایجاد «چند محورگرایی»، دور از چین و روسیه پیدا کردهاند. از طرفی، کشورهای آسیای مرکزی تمایل داشتند تا آمریکا و اروپا به عنوان اهرم های برابری در برابر روسیه و چین عمل کنند، اما این اتفاق رخ نداد.
علاوه بر این، خروج ایالات متحده از افغانستان آسیای مرکزی را در معرض حملات تروریستی فزاینده در شمال افغانستان قرار داده است. دیدگاه آسیای مرکزی برای دستیابی به راههای خروجی به اقیانوسها و شکستن جغرافیای محصور در خشکی آنها در برزخ ژئوپلیتیک بینالمللی و منطقهای فرو رفته است.
نظر شما