فاضل محمدی؛ بازار: در سال های اخیر برخی از اقصاد دانان بر آن شده اند تا کاهش باروری را در ارتباط با اقتصاد خرد باروری مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهند.
راهبرد اساسی تئوری های اقتصادی باروری مبتنی بر مفاهیمی چون سودمندی و مطلوبیت، منفعیت فرزندان، هزینه فرزندان و هزینه های فرصت از دست رفته است.
تئوری های اقتصادی مبتنی بر این فرض هستند که تصمیم در مورد اندازه خانواده تحت تأثیر وضعیت اقتصادی خانوار قرار دارد. یکی از این تئوری ها که در ۷۰_۱۵۶۰ ارائه شد تئوری لیبنشتاین است. این تئوری مبتنی بر این فرض است که منفغت و یا عدم منفعت اقتصادی فرزندان عاملی است که بر تصمیم گیری والدین در مورد شمار فرزندان تأثیر می گذارد.
وی بر این باور است که از این رویکرد ایجاد نوعی تعادل بین رضایتمندی اقتصادی و هزینه های نگهداری فرزند، بوجود می آید که زیر بنای اصلی تصمیم گیری والدین در مورد شمار فرزندان است.
لیبنشتاین مسأله هزینه و منفعت را در نظر می گیرد و بیان می کند که والدین محاسبه می کنند که داشتن فرزند چقدر هزینه و یا منفعت می تواند داشته باشد. چنانچه منافع داشتن بچه بیش تر از هزینه ها باشد، نگرش والدین مثبت خواهد بود و تصمیم می گیرند که بچه دار شوند.
او سه نوع منفعت و دو نوع هزینه را در ارتباط با فرزندان مطرح می کند.
الف: منفعت فرزندان:
به طور کلی فرزندان در سه زمینه می تواند منشا منفعت و لذت والدین باشد. نخست فرزند به عنوان کالایی که می تواند منبع لذت برای والدین باشد.
دوم فرزند به عنوان نیروی کار که می توان از آن به عنوان نیروی کار که می توان از آن به طور مجانی در فعالیت های کشاورزی و دامداری استفاده نمود و سوم تامین و نگهداری از والدین در سنین کهولت یا وضعیت هایی مانند بیماری و یا از کار افتادگی.
ب:هزینه فرزندان:
به دو نوع، هزینه های مستقیم و غیر مستقیم تقسیم می شود. با تولد بچه والدین باید در مواردی مانند تعلیم و تربیت و آموزش فرزندان و نیز نگهداری و مراقبت از آنها تا زمانی که به مرحله منفعت اقتصادی برسند، به طور مستقیم هزینه نمایند.
هزینه های غیر مستقیم نیز مربوط به فرصت هایی است که مادر به خاطر نگهداری طفل خویش از دست خواهد داد.
او استدلال می کند که چنانچه منافع اقتصادی فرزند بیش تر از هزینه های دو گانه باشد، زوجین انگیزه داشتن فرزند بیش تر را در سر می پرورانند و نیز بر این باور است که در یک جامعه رفتارهای باروری ناشی از رفتار اقتصادی عقلایی است.
«گری بکر» از دیگر صاحب نظران این مکتب به شمار می آید.
او در مقاله خود با عنوان «تحلیل اقتصادی باروری» در سال ۱۵۶۰ به تبیین اقتصادی باروری خانواده ها پرداخته است.
«بکر» بر این باور است که رفتار باروری خانواده ها متاثر از رفتار اقتصادی آنها است.
در این تئوری فرزند به عنوان کالای مصرفی در نطر گرفته می شود که تصاحب آن مستلزم صرف پول و زمان از سوی والدین است.
او بر مبنای تئوری کلاسیک اقتصاد خرد استدلال می کند که برای هر فرد می توان یک تابع سودمندی را بیان کرد که در آن رابطه میان تمایل زوجین به داستن بچه و تمام کالاها و فعالیت های دیگری که در رقابت با کودکان برای پول و زمان قرار می گیرد پیدا نمود.
«بکر» بیان می کند همانگونه که در زمینه های اقتصادی خانواده ها در مورد گزینش یک کالا تصمیم می گیرند، در مورد داشتن فرزند اضافی نیز، به ایجاد نوعی
تعادل عقلانی در مورد ترجیحات و سلیقه های خود و شمار فرزندان اقدام می کنند.
به باور وی حرکت اصلی باروری در جامعه را رفتارهای اقتصادی انسان دیکته می کند.
وی همچنین یادآور می شود که دولت ها جهت اجرای سیاست های جمعیتی در جهت تحلیل موالید می توانند از طریق عنوان کردن هزینه های متنوع نگهداری فرزندان به ساکنان کشور خود در جهت کاهش موالید عمل نمایند.
«تودارو» اندیشمند دیگری است که به تبیین اقتصادی باروری پرداخته است. دیدگاه او مبتنی بر این فرض است که در جوامع توسعه نیافته کودک از طرف والدین خود نوعی کالای سرمایه ای و در جوامع توسعه یافته نوعی کالای مصرفی تلقی می شود که میزان تقاضا برای آن تابع عواملی چون تربیت کودک، بازده مورد انتظار کودک و میل به داشتن کالا در مقایسه با میل به داشتن کودک است.
در نظر او بچه، براساس نظریه قراردادی کردار مصرف کننده، در کشورهای توسعه یافته، به عنوان کالای مصرفی و در کشورهای در حال توسعه کالای سرمایه ای است.
از این رو باروری واکنش منطقی مصرف کننده «خانواده» نسبت به تقاضای فرزند در مقایسه با سایر کالاهاست.
تئوری اقتصاد خرد باروری بر این فرض استوار است که به دلایل زیادی فرزندان همچون سایر کالاهای مصرفی و سرمایه گذاری می باشند. از اینرو
تقاضای یک خانوار برای بچه دار شدن تحت تأثیر عواملی چون شمار فرزندانی که می توانند زنده بمانند، هزینه های رشد و تربیت آنها «هزینه های
فرصت از دست رفته» و سطح درآمد خانواده قرار خواهد گرفت.
باید توجه داشت که در تصمیم گیری والدین فرزند اول و دوم و حتی سوم می تواند نقش کالای مصرفی را بازی کند. در این تئوری فرض بر این است که تقاضا برای سه فرزند اول مسلم و قطعی است و اغلب بوسیله عوامل فرهنگی تبیین می شود ولی در مورد فرزند چهارم به بعد تابع عوامل اقتصادی است.
به این صورت که والدین هزینه بدنیا آمدن و منافع مالی آینده آنها را باهم مقایسه می کنند. در اینجا منافع همان درآمد حاصل از کار کودک در مزرعه و یا کمک و دستگیری از والدین در کهولت و پیری است.
هزینه داشتن فرزند هم شامل هزینه فرصت های از دست رفته مادر و هزینه تعلیم و تربیت آنها یعنی مقایسه بین فرزند کمتر با کیفیت بالاتر و فرزند بیش تر با کیفیت پایین تر است.
زمانی که قیمت یا هزینه بچه افزایش یابد، والدین شمار بچه اضافی کمتری تقاضا خواهند کرد و احتمالاً کیفیت را جانشین کمیت نموده و یا درآمد مادر را جانشین فعالیت های بچه داری می کنند.
از این رو یکی از راه های تشویق خانواده ها برای داشتن فرزند کمتر این است که هزینه تربیت کودک افزایش یابد.
به کار گرفتن طرز تفکر سنتی رفتار مصرف کننده در مورد باروری خانوار در سطح اقتصاد خرد به این نتیجه منجر می شود که هرگاه قیمت یا هزینه فرزندان به دلایلی مانند تحصیلات، فرصت اشتغال زنان و ... افزایش یابد، والدین فرزندان کمتری را تقاضا خواهند کرد.
نظر شما