محمد شهاب - یکی از مصادیق استفاده نادرست از مفهوم بازار آن است که بدون اثبات، اقتصاد در مفهوم بازار تعریف شود. اگر نتوان مفهوم بازار را معرف خوب برای تعریف علم اقتصاد دانست، مصداق دیگر از استفاده نادرست از مفهوم بازار، آنجا که برای بیان پیامد افزایش تقاضا، مفهوم بازار بر تعریف علم اقتصاد مقدم میشود؛ یافت میشود.
تعریف علم اقتصاد از رهگذر نفی و کنار گذاشتن ادبیات منقضی
یک راه برای رسیدن به معنای اقتصاد، نفی و کنار گذاشتن آنچه علم اقتصاد در مورد آن صحبت کرده ولی موضوعیت آن از دست رفته یا میتواند از دست رفته تلقی شود. وقتی محدودیت کمیت منابع میتواند به علت کاهش محدودیت بهره برداری از منابع موضوعیت خود را از دست دهد، میتوان حجم ادبیات علم اقتصاد را با کنار گذاشتن ادبیاتی حول مفاهیمی مانند منحنی امکانات تولید و گزاره هایی هم چون بیان این تلقی که دستاورد قیمت ها، حداکثر تولید (کارایی) است، کاهش داد. وقتی این امکان است پیشی گرفتن تقاضا از تولید مولد ملموس، موجب افزایش قیمت نشود، نیازی به حفظ ۱- هدف گذاری مفهوم تعادل و ۲- بیان این گزاره که برقرار شدن تعادل دستاوردی معلول قیمت ها است، در ادبیات علم اقتصاد نیست. سوای این که تعادل نیازی از جامعه را برطرف نمیکند. یکی از موانع موجود برای رسیدن به معنای علم اقتصاد در این روش، جایگاه نادرست در استفاده از مفهوم بازار (مقدم کردن مفهوم بازار بر تعریف علم اقتصاد در بیان پیامد افزایش تقاضا) است.
علم اقتصاد باید در مورد چگونگی حمایت و نظارت صحبت کند. تا زمانی که تعریف علم اقتصاد را بتوان در این قرار داد که اقتصاد به واسطه حمایت و نظارت میتواند یک بستر قراردادی اعتباری و اعتمادزایی بین سیاست و دولت ایجاد کند؛ نمیتوان از آزادی اقتصاد صحبت کرد و قیمت را ابزاری در اختیار دست نامرئی قرار داد
تعریف علم اقتصاد از رهگذر فارغ شدن از آموخته های اقتصاد
عده ای معتقدند که در اقتصاد نیز یک دست نامرئی وجود دارد که انگیزه های شخصی نیاز های افراد را تامین می کند. در نظر این عده نقش دولت و سیاست می بایست کوتاه باشد و اگر نقش دولت و سیاست کوتاه نباشد، شاید مکانیزم قیمت ها که ابزار دست نامرئی است از آنچه باید باشد، خارج شود. در نگاه این عده تعادل یک هدف است. تعادل به معنای برابر بودن عرضه و تقاضا تعریف میشود.
آیا اقتصاد میتواند از طریق دست نامرئی نیاز های جامعه را برآورده کند؟ آیا تعادل یک نیاز است؟ دستاورد تعادل چیست؟ آیا اینکه هر کس که توان قدرت خرید بیشتر دارد میتواند در جنگ تقاضا موفق شود یک دستاورد است؟ یا اینکه اگر قیمت یک جنس بالا باشد این جنس باید آنقدر ارزان شود تا تقاضا برای آن شکل گیرد حتی اگر قیمت از هزینه نهایی تولید کمتر باشد؛ یک دستاورد است؟ آیا دست نامرئی میتواند تضمین تکامل انسان ها در اقتصاد را برعهده گیرد؟
چه نتیجه ای برای تولید کنندگان خردی که هزینه نهایی تولید آنها بالاست در دست نامرئی اقتصاد خواهد بود؟ چه آینده ای برای آنها که بدون نیاز به دغدغه مالی و اقتصادی خواهان آنند که به دنبال پیش برد ایده های تکنولوژی خود بروند در نظام دست نامرئی متصور است؟ آیا برقرار بودن عرضه با تقاضا نیاز آحاد جامعه است و نیاز آنها را تامین می کند؟ آیا اگر حمایت های اولیه برای برقرار شدن عدالت و رقابت عادلانه قطع شود دست نامرئی تضمینی بر ارائه پاسخ درست به آنچه پرسیده شد، دارد؟
در اقتصاد حمایتی، نگاه حمایتی به آحاد جامعه برای تولید از سوی سیاست، عملا موضوعیتی برای کمبود عرضه تولید کالای ملموس باقی نمی گذارد و از سویی در آن اقتصاد دنبال کننده ای برای آنکه از افزایش تقاضا نسبت به تولید کالای ملموس برای افزایش قیمت استفاده ببرد نیز یافت نمیشود.
بنابراین میتوان گفت علم اقتصاد، علمی است که تکامل آن به عهده جوامع سپرده شده است و هدف گذاری آن شکوفایی استعدادها است. لذا علم اقتصاد باید در مورد چگونگی حمایت و نظارت صحبت کند. تا زمانی که تعریف علم اقتصاد را بتوان در این قرار داد که اقتصاد به واسطه حمایت و نظارت میتواند یک بستر قراردادی اعتباری و اعتمادزایی بین سیاست و دولت ایجاد کند؛ نمیتوان از آزادی اقتصاد صحبت کرد و قیمت را ابزاری در اختیار دست نامرئی قرار داد. نمیتوان از این صحبت کرد که افزایش تقاضا در عین عدم افزایش تولید کالای ملموس موجب افزایش قیمت میشود (چرا که در اقتصاد اعتباری قراردادی و اعتمادزایی سیاست با اقتصاد، قیمت، افزایش تقاضا و غیره همه تابع یک علت میتوانند قرار بگیرند).
جایگاه درست استفاده از مفهوم بازار؟
بر مفهوم بازار دو ایراد وارد است. ایراد کلان (جامع)، به حکم مقدم شدن مفهوم بازار بر تعریف اقتصاد در بیان پیامد افزایش تقاضا است. پیامد افزایش تقاضا باید بر اساس تعریف از اقتصاد بیان شود نه بر اساس مفهوم بازار. بر اساس تعریف اقتصاد، دلیلی وجود ندارد که قیمت در پی افزایش تقاضا ولو آنکه تولید ملموس افزایش نداشته است افزایش یابد. در مورد انتقاد در نگاه خرد (آنچه در اقتصاد کلان و برای بیان نظریه تورم پولی استفاده شده است) علاوه بر آنکه انتقاد قبلی پابرجاست میتوان موارد زیر را نیز به صورت خلاصه بیان کرد: ۱- بدون اثبات اولین پیامد افزایش تقاضا افزایش قیمت قرار داده شده است ۲- از فرض زاویه ۴۵ درجه استفاده شده ولی بیان نشده است ۳- به نادرستی هزینه نهایی دوبل حساب شده است.
نظر شما