۸ مهر ۱۴۰۰ - ۰۱:۳۵
لطفا کارآفرین نشوید!| جوانان اگر فقط به اندازه ما بدانند، دنیا متوقف خواهد شد
پنجمین گام از مسیر همراه با مرجان هوشیار

لطفا کارآفرین نشوید!| جوانان اگر فقط به اندازه ما بدانند، دنیا متوقف خواهد شد

هوشیار از کارآفرینان برتر کشور درخصوص شرایط کارآفرینی در کشور گفت: جوانان امروز، اگر فقط به اندازه ما بدانند، دنیا متوقف خواهد شد؛ پس باید هر لحظه بر دامنه دانستنی هایشان بیفزایند.

امیرحسین عیدی؛ بازارشجاعت همیشه صفت بزرگترین جنگجوهای تاریخ نیست، اما هر آدم شجاعی لزوما جنگجو و مبارزه طلب است. برای اثبات شجاعتمان نباید همیشه سلاح دستمان بگیریم، گاهی یکبار تلاش بیشتر در مسیر سخت زندگی‌مان می‌تواند نماد شجاعتمان باشد. فقط کافی است دلمان را به خدا بسپاریم.مهمان این قسمت از برنامه مسیر شخصی است که بدون سلاح و با دست‌هایی خالی اما اراده‌ای استوار و توکلی محکم گام در مسیر کارآفرینی نهاده و موفقیت‌هایی را بدست آورده است.

آنچه در ادامه می‌آید شرح گفتگو با مرجان هوشیار از کارآفرینان برتر کشور است.

* شما جمله معروفی دارید که می‌گویید افسانه از صفر شروع کردن واقعیت است. دورانی که شما روی نقطه صفر قرار داشتید چطور برایتان گذشت...
این جمله ادامه‌ای دارد که می‌گوید صفر عدد خوبی است، بفرمایید به زیر صفر. گاهی صفر خودش یک نقطه آغاز است و گاهی تازه تلاش می‌کنید که خودتان را به صفر برسانید. وقتی که به گذشته برمی‌گردم و مسیرم را نگاه می‌کنم می‌بینیم که آن روزهای سخت همه نقطه‌های پرش من بوده است و من در آن زمان درکی از آن نداشتم و هر لحظه‌ای که سخت گذراندم را امروز قدرش را می‌دانم. آن زمان اگر از من می‌پرسیدید می‌گفتم که روزهای سختی را گذراندم ولی امروز می‌گویم که همه آن روزها آزمایش بوده است و دیگر نام آنها را سختی نمی‌گذارم.

* سخت‌ترین لحظه‌ای که درس مهمی را به شما داد را برایمان تعریف کنید...
این داستان‌ها در زندگی افرادی که برای خودشان کسب و کاری دارند و چالش‌های زیادی را تجربه می‌کنند متعدد است. چیزی که من در این سال‌ها یاد گرفتم و آرامش امروزم را مدیون آن هستم این است که کاری که قرار است بشود، اتفاق می‌افتد؛ وقتی که همه تلاشت را کردی، بقیه‌اش را بسپر دست آن کسی که باید کارها را درست کند. من در این مسیر یاد گرفتم که صبور باشم؛ زیرا زمانی فکر می‌کردم که همه کارها در کنترل من است و همه کارها را من باید درست انجام دهم، اما با مرور زمان دیدم وقتی که توکل می‌کنیم و خودمان را دست کسی که باید می‌سپاریم نیت‌ها و نوع نگرش به زندگی بسیار متفاوت می‌شود. حتما جمله معروف «از تو حرکت، از من برکت» را شنیده‌اید، اما گاهی اوقات آن «برکت» را فراموش می‌کنیم و فکر می‌کنیم هم از ما حرکت است و هم برکت و همه چیز در دست ماست. حدود ۸-۷ سال است که به این نتیجه رسیدم که بعد از تلاش سختی که انجام می‌دهیم، بقیه‌اش دیگر دست ما نیست و باید آن را دست کاردان و گرداننده امور واگذار کرد.

* برای شروع کارتان چه تلاش‌ها و حرکت‌هایی را انجام دادید؟
باید برایتان داستانی را تعریف کنم. سال ۹۳ یکی از سخت‌ترین سال‌های کاری و زندگی من بود و یک تغییر ۱۸۰ درجه‌ای که اسم آن را بنا بر قانون تجارت ورشکستگی می‌گذارم برایم اتفاق افتاد. شاید باورتان نشود اما من حتی هزینه رفت و آمد به محل کارم را نداشتم. وقتی برای جوان‌های جامعه تعریف می‌کنید برایشان قابل باور نیست که مگر می‌شود؟ حتما در حسابش سپرده‌ای داشته است، ولی واقعاً اینطور نبود و آنقدر در مضیقه بودم که گاهی برای خرید مایحتاج خانه‌ام دچار مشکل می‌شدم. من یک استاد معنوی دارم که در سال‌های ۷۹-۷۸ مدیر بازرگانی شرکت ایشان بودم و از ایشان خیلی چیزها را یاد گرفتم. یکی از مولفه‌هایی که من را به جایی که الان در آن هستم و ایستادم رسانده است، راهنمایی‌های ایشان و الگوبرداری از ایشان بوده است. الان هم بعد از بیست سال اگر ندانم کدام راه درست است، حتما به سراغ ایشان می‌روم. روزی با حالتی آشفته خدمت ایشان رفتم و گفتم من کم آوردم. با خونسردی از من پرسید «که این اعتبار از کجا آوردی؟» گفتم برای آن زحمت کشیدم. جواب داد: «نه خیلی‌ها زحمت می‌کشند اما این اعتبار را ندارند. آنی که باید این اعتبار را بهت بدهد، آن را داده است. تو زحمتت را کشیدی، بقیش با خداست.» با عصبانیت گفتم خب؟ منظورتان چیست؟ گفت: «همان کسی که این اعتبار را بهت داده است حال می‌خواهد پس بگیرد.» گفتم اصلا طاقت این کار را ندارم. جواب داد: «اصلا به طاقت تو نگاه نمی‌کند. مگر خودش در قرآن نمی‌گوید که شما را با مال و فرزندانتان امتحان می‌کنیم!» همینطور که این‌ها را تعریف می‌کرد، من بغض کرده بودم و چشمانم پر اشک شده بود و از من سوال کرد: «چرا فکر کردی که این روزها و ورشکستگی برای تو نیست! اوایل که من شناختمت خیلی توکل می‌کردی، چه شد که فکر کردی همه کاره خودت هستی؟» از دفتر ایشان بیرون آمدم و با ناامیدی کامل به خودم گفتم ایشان هیچ راهنمایی به من نکرد و من دیگر محکوم به شکست هستم. تا شب گریه می‌کردم و به خدای خودم گفتم: خدایا تسلیم! خودت می‌دانی و خودت راه را جلوی پایم بگذار. وقتی فردا صبح به محل کار رفتم و پشت میزم نشستم فکر می‌کردم که اصلا آدم دیروز نیستم و دوباره گفتم: خدایا امروز خودم را به تو سپردم و از همان روز ورق برایم برگشت. من در تمام این سال‌ها همیشه گفتم صداقت و روراستی با همه افراد بهترین راه است؛ وقتی راست و حقیقت امور را می‌گویید، هیچ اهرمی نمی‌تواند شما را بترساند و زیر بار هیچ اهرمی نمی‌روید. صداقت و راستگویی به شما قدرتی می‌دهد که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را از شما بگیرد. قدرتی که در راستی و صداقت وجود دارد، فکر نمی‌کنم با هیچ علمی یا پولی و با هیچ حساب بانکی بتوان آن را قیاس کرد و قدرت درونی بهتان می‌دهد که آزادانه زندگی کنید.

لطفا کارآفرین نشوید!| جوانان اگر فقط به اندازه ما بدانند، دنیا متوقف خواهد شد

* مسیر کارآفرینی‌تان از کجا آغاز شد؟
قبل از اینکه بخواهم مسیرم را برایتان تعریف کنم باید خدمتتان بگویم چیزی که باعث می‌شود شما در یک مسیری قرار بگیرید و در آن مسیر به موفقیت برسید و برای آن تلاش کنید، نیاز واقعی است. زمانی شما پولی دارید و از آن استفاده نمی‌کنید و با خودتان می‌گویید حالا بروم و کاری انجام دهم، اما زمانی از بیرون به داخل خانه می‌آیید و به هر دلیلی شما چیزی برای خوردن ندارید؛ دو سه روزی را تحمل می‌کنید اما از روز بعد برای بقایتان حتما کاری انجام می‌دهید. هر وقت نیاز به کار و کسب درآمد مانند این گرسنگی که خدمتتان عرض کردم نیاز واقعیتان بود، شک نکنید که موفقیت را در آغوش می‌گیرید. من نیازهای زیادی داشتم و باید پول بیشتری بدست می‌آوردم و راهی جز اینکه کار خودم را شروع کنم و همه تلاشم را بکنم نداشتم. برای رفع نیازهایم نمی‌توانستم که شغل دومی داشته باشم چون از صبح تا ۵-۴ بعد از ظهر سرکار بودم. پس با خودم تصمیم گرفتم که کاری را شروع کنم که برای خودم باشد و سختی آن هم بیشتر باشد مشکلی ندارد؛ اگر در سرکار تا ۵-۴ کار می‌کردم، در آنجا باید تا ۹-۸ شب کار می‌کردم.

* شما می‌گویید که از زیر صفر شروع کردید و حقوقتان کفاف زندگی و نیازهایتان را نمی‌داد. سرمایه اولیه کارتان را از کجا بدست آوردید؟ لزوما سرمایه اولیه کار باید مالی باشد؟
تغییر شرایط و تغییر وضعیت از بیست سال پیش تا الان آنقدر سریع و چشمگیر است که شاید من بگویم کارم را بدون پول آغاز کردم نسل امروز باور نکند یا حتی بخندند که من دومیلیون پول از یک نفر قرض گرفتم آن هم بخاطر اینکه پدر و مادرم را می‌شناختند و گفتند باید یک، دوماهه پس بدهی. من برعکس بقیه دوستان که می‌گویند بدون پول هم می‌شود کار شروع کرد، من می‌گویم که خیر نمی‌شود، حداقل دیگر در این روزگار نمی‌شود. شاید در ۳۰ سال قبل می‌شد که بدون پول و با معرفیتان به یک بازرگان و تاجر  و بواسطه دوستی قبول می‌کردند که کارتان را آغاز کنید، ولی امروزه اصلا اینگونه نیست. صاحبان کسب و کار دیگر سخت اعتماد می‌کنند و علاقه‌مند نیستند کسی را به سیستمشان بیاورند. واقعا جامعه کار برای جوانان ما بسیار سخت شده است. شاید سالهای قبل می‌شد که با ۱۰-۵ میلیون تومان پیمانکار یک ساختمان شد، اما امروزه با این پول چه می‌توان کرد؟ متاسفانه قدرت مالی مردم با این سرعت رشد نکرده است و با خیل عظیمی از جوانانی که مدرک دارند روبرو هستیم که زیرساختی برای کار آنها آماده نشده است.

من قاطعانه این را می‌گویم که در آن زمان ما خیلی هنر نکردیم؛ من زمانی که کار شخصی خودم را در سال ۸۰-۷۹ شروع کردم، نرخ برابری ارز، تسهیلات و... را نمی‌توان با الان مقایسه کرد.

*به عنوان شخصی که با این مشکلات سال‌هاست دست و پنجه نرم‌ می‌کند، به نظرتان کجای مسیر را اشتباه رفته‌ایم؟
ما زیرساخت‌ها را آماده نکردیم؛ ما مثل پدر و مادری بودیم که بچه‌هایی را به دنیا آوردند بدون اینکه فکر کنند غذایشان را چگونه تامین کنند، تحصیلاتشان چه می‌شود و... و الان با جوانانی از آن خانواده روبرو هستیم که بعضی‌هایشان تحصیل‌کردند و برخی نکردند و حتی بهشان یاد ندادیم که بروند حرفه‌ای را یاد بگیرند. من تحصیلات آکادمیک را نفی نمی‌کنم اما اگر این تحصیلات همراه با کارآموزی و کارورزی نباشد، نمی‌توان خیلی به آن کارش اعتماد کرد. چند نفر را در کشورمان داریم که مدیریت تولید و صنعت خوانده‌اند و کارخانه دارند؟ و چند نفر را داریم که کارخانه دارند و تحصیلات آکادمیک ندارند؟ یکی از تب‌هایی که در کشور ما اتفاق افتاده است، تب مدرک است. کشور ما پر شده است از مهندسان و پزشکانی که تجربه لازم را ندارند و باید این نکته را حتما بدانیم که چاره درد مدرک نیست. این مدرک جامعه جوانان ما را زمین‌گیر کرد.

* در حال حاضر خودتان را کارآفرین موفقی می‌دانید و وقتی به گذشته نگاه می‌کنید حس رضایت دارید؟
من وقتی به گذشته‌ام نگاه می‌کنم حس رضایت دارم اما اینکه من موفق هستم و خودم را موفق بدانم چیزی‌ است که خودم نمی‌توانم راجع به آن نظر بدهم اما فکر می‌کنم در شرایط سختی که بانوان ما در جامعه مردسالار ایران دارند و حدود ۵۰-۴۰ سال است که در فضای اقتصاد مشق می‌کنند، عملکرد خوبی داشته‌ایم. این نکته را هم باید بگویم و همیشه گفته‌ام مردان سرزمین من بیشتر از هر قوم و هر ملیتی از بانوان این سرزمین دفاع کردند و کمکشان کردند. نسبت افراد تحصیلکرده و درگیر با اقتصاد را با سال‌های قبل مقایسه کنید، می‌بینید که چقدر مردان ما در جهش و پیشرفت زنان کشور و حمایت از آنان خوب عمل کرده‌اند.

لطفا کارآفرین نشوید!| جوانان اگر فقط به اندازه ما بدانند، دنیا متوقف خواهد شد

* مسیر کارآفرینی را از کجا باید شروع کرد و چه موانعی بر سر راه وجود دارد؟
اگر بخواهم روراست صحبت کنم می‌گویم که کارآفرین نشوید ولی اگر کارآفرینی و راه‌اندازی کسب و کار به اندازه همان نیازی که گفتم برایتان واجب است، باید بگویم که مسیر سختی را پیش رو دارید؛ به دلیل اینکه قوانین و آن حمایت‌هایی که باید بشود وجود ندارد. اگر یک سرمایه‌ای را دارید که حتی اگر از دست برود ضرری به زندگیتان نمی‌رسد، به دنبال سلیقه، علاقه و آن کاری که توانش را دارید بگردید. وقتی این جمله را می‌شنویم که دست به هرکاری که می‌زنم نمی‌شود، یعنی شما هنوز علاقه‌تان را پیدا نکرده‌اید و هنوز خودتان را نشناختید. وقتی یک جوانی می‌خواهد کاری را شروع کند و در آن موفق باشد، بعد از آنکه نیازهای واقعی‌اش شناخته شد و آنها کاذب نبود، باید قدم اول را آهسته و با کارآموزی بردارد. شما نسل‌های قدیم را نگاه کنید، حتما یک جایی کارآموزی و شاگردی می‌کردند و بعد خودشان مغازه می‌زدند. در ابتدا باید کارآموزی کنید و قدم‌هایتان را آهسته بردارید. خیلی از جوانان بعد از چند ماه کارآموزی به یکباره تصمیم می‌گیرند که مغازه‌ای برای خودشان بزنند و وامی می‌گیرند و شکست می‌خورند. باید این را در نظر داشته باشید که وقتی پیش کسی کار می‌کنید، از سرمایه و اعتبار آن شخص استفاده می‌کنید و بدون ریسک در کنار آن کارفرما کار یاد می‌گیرید.

*نظرتان در مورد جوی که در کشور و مخصوصا در فضای مجازی برای حرکت به سمت کارآفرینی راه افتاده است چیست؟
اول از همه باید این را گفت که هیچ‌کس روش کارش را به کسی یاد نمی‌دهد، اصول را شاید یاد بدهند اما هرگز یک بازرگان و تولیدکننده، ریزه‌کاری‌های کارش را به کسی یاد نمی‌دهد. 

*دولت‌ها برای توسعه کسب و کارها چه کارهایی را باید انجام دهند؟
در صلاحیت من نیست که برای دولت‌ها نسخه‌ای بپیچم و این کار را باید به متخصصان و اقتصاددانان سپرد، اما آن چیزی که به عقل من به عنوان یک فعال اقتصادی می‌رسد این است که قوانین کسب و کار را تسهیل کند و یکسری قوانین دست و پاگیر را حذف کنند، روش آزمون و خطا را از برنامه‌هایشان حذف کنند. متاسفانه ما در همه کارهایمان از روش آزمون و خطا استفاده می‌کنیم. ضمن اینکه اگر یک قدم به عقب برگردیم و به دانشگاه‌هایمان نگاه بیاندازیم، ما در آنجا چه کتاب‌هایی را می‌خوانیم؟ آیا نظام اقتصادی کشور ما با نظام اقتصادی کتاب منبعی که در دانشگاه تدریس می‌شود یکسان است؟ آیا روش تجارت در ایران و آلمان یکسان است؟ آیا نرخ بهره و روش مالیات‌دهی یکی است؟ ما حتی آموزشمان هم کاربردی نیست. باید اصلاح آموزش، اصلاح ساختار و زیر ساخت در بحث قانون‌گذاری داشته باشیم و چشم اندازی را برای خودمان در نظر بگیریم که متاسفانه نداریم.

* توصیه شما به قشر زنان کشورمان چیست؟
زنان جامعه من بسیار هوشمند هستند و باید سعی کنند از آن برای آگاهی و ارتقای سطح کیفی و کمی وجودی‌شان استفاده کنند و افکارشان را ارتقا دهند و سعی کنند علم چگونه زیستن را در خودشان پیدا کنند و شکوفا کنند و تنها چیزی که می‌تواند زنان جامعه را قوی‌تر کند خودباوری و آگاهی است و روزی که زنان به این ابزار دست پیدا کنند آن روز بسیار قشنگ خواهد بود.

*آیا به جوانان برای ادامه مسیر کارآفرینی امید دارد؟
من همیشه گفته‌ام که اگر جوانان به اندازه ما بدانند دنیا متوقف خواهد شد. اینکه جوانان هوش، تحلیل، توانایی و قدرتشان از ما بالاتر است هیچ شکی در آن نیست اما اینکه چه سیاستی و چه منطقی لازم است که این هوش سرشار و این انرژی زیاد را بتواند هدایت کند و از بین نبرد نمی‌دانم. امیدوارم که از این انرژی زیاد و خیل توامندی و هوشمندی که در نسل جوان وجود دارد استفاده شود.

* اگر همه اموال، اعتبار و داراییتان را ازتان بگیرند باز هم در این مسیر گام برمی‌دارید؟ به نظر خودتان چقدر طول می‌کشد دوباره به جایگاه فعلی‌تان برسید؟
من چند بار این حس را تجربه کرده‌ام. وقتی شما بار اول یک مسیر را می‌خواهید بروید زمان بیشتری می‌برد ولی وقتی برای بار دوم و سوم می‌روید مسیر را شناخته‌اید و حتی دیگر میانبرها و چراغ قرمزها را می‌شناسید. اینکه امروز برای من این اتفاق بیافتد، نمی‌دانم شرایط جامعه‌ام به چه صورت است و می‌توانم در این مسیر دوباره قدم بردارم یا خیر اما حتما دوباره برای خودم یک کاری را شروع می‌کنم.

* بعنوان کلام آخر یک صحبت کوتاه که از شما برای نسل‌های آینده باقی بماند بفرمایید...
چه در زندگی شخصی و چه در زندگی کاری صداقت و بخشندگی را سرلوحه زندگی‌تان قرار دهید. هر کجا و در هر لحظه همان طور با مردم رفتار کنید که دوست دارید خدا با شما رفتار کند.

کد خبر: ۱۰۹٬۸۰۴

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha