حمید حکاکی؛ بازار: کوچینگ در دنیای امروز به سرعت جای خود را باز میکند و بسیاری از افراد و کسب و کارها در دنیا از تأثیرات این حرفه در رشد و افزایش عملکرد خود سود میبرند. در پژوهشی که در سال ۲۰۰۹ توسط فدراسیون بینالمللی کوچینگ ICF انجامشده، ۸۶٪ از کسب و کارهایی که از کوچینگ استفاده کردهاند، در کمترین حالت؛ سرمایهگذاری خود را در بخش کوچینگ از طریق افزایش درآمد به دست آوردهاند و ۹۶٪ کسب و کارهایی که از کوچینگ استفاده کردهاند اعلام داشتند که دوباره این سرمایهگذاری را انجام میدهند.
من به عنوان فردی که بیش از ۴ سال است در حوزهی کوچینگ فعال هستم و بیش از ۳ سال است که بهعنوان کوچ فردی و سازمانی فعالیت میکنم، میتوانم بگویم این آمار و ارقام در دنیای کسب و کار بسیار واقعی هستند. تقریباً هر فرد یا سازمانی که «آمادگی مواجهه با تغییر یا تحول» را دارد، پس از آشنایی با «طرز فکر کوچینگ» و استفاده از آن به صورت اول شخص این جمله را میگوید که کاش زودتر با این «طرز فکر» آشنا میشدم.
کسب و کارهای نوپا نیز جدا از این فرایند نیستند؛ آنها برای اینکه بتوانند روی پای خودشان بایستد، باید ترکیبی کارآمد از رشد سریع و جریان درآمدی داشته باشند. پس اینجا آگاهی از موانع رشد، شفافیت از وضعیت موجود و وضعیت مطلوب؛ و طراحی استراتژیهای مناسب در مسیر رشد بسیار اهمیت دارد.
شاید بهتر باشد خیلی کوتاه تعریفمان را از کوچینگ یکی کنیم تا بدانیم دقیقاً در مورد چه چیزی صحبت میکنیم.ما در این تعریف بر اساس استاندارد و تعریف فدراسیون بینالمللی کوچینگ ICF به کوچینگ میپردازیم و این نکته بسیار مهم است،که به دلیل نوپا بودن حرفهی کوچینگ در دنیا (کمتر از ۵۰ سال)، تعاریف مختلفی از آن وجود داشته باشد و البته این تعاریف هیچکدام درست یا غلط نیستند بلکه از دیدگاههای متفاوتی به کوچینگ نگاه میکنند.
ابتدا به این موضوع بپردازیم که در دنیای کسب و کارهای نوپا؛ حرفههایی وجود دارند که همرده کوچینگ به حساب میآید اما کاری متفاوت از کار یک کوچ انجام میدهند. در تعریف کوچ ما میدانیم که؛
کوچ، یک منتور (کسی که تجربه را انتقال میدهد)نیست؛
کوچ، یک مشاور (کسی که دانش و تحلیل را انتقال میدهد) نیست؛
کوچ، یک مدرس (کسی که آموزش میدهد) نیست؛
کوچ، یک درمانگر (کسی که درمان میکند) نیست.
پس کوچ چه فردی است و چه زمانی میتوانیم از کمک یا بهتر است بگویم همراهی او استفاده کنیم؟
تعریف کوچینگ از دیدگاه فدراسیون بینالمللی کوچینگ اینگونه است:
«کوچینگ یک مشارکت یا همراهی با مُراجع در فرآیندی است که باعث برانگیختن تفکر و خلاقیت شود، برای ترغیب مراجع در به حداکثر رساندن تواناییهای بالقوه شخصی و حرفهای.»
بگذارید برای اینکه از منظر دیگری نیز به کوچینگ نگاه کنیم، تعریفی از دید دکتر آنتونی ام. گرنت که روانشناسِ کوچینگ هستند ارائه دهیم:
«فرآیندی روشمند، هدفمند و نتیجه گرا که در آن یک شخص تغییر پایدار را در فرد یا گروه دیگری تسهیل میکند، این فرآیند از طریق پرورش یادگیری خود هدایتشونده و رشد شخصی کوچی (مراجع) صورت میگیرد»
فکر میکنم با این دو تعریف و مشخص کردن حدود حرفه کوچینگ با حرفههای یکبهیک دیگر، کار کوچینگ و کوچ برای شما شفافتر شده باشد، درواقع زمین بازی کوچینگ در جایی است که مراجع (که میتواند یک فرد یا یک تیم یا یک گروه باشد) خود متخصص است و نیاز به تخصص دیگری در آن زمینه که دغدغه اوست ندارد و همینطور به دنبال کسی نمیگردد که جواب سؤال را از او بگیرد،بلکه به دنبال جواب سؤال در درون خود است. این موضوع هیچ تداخلی به استفاده همزمان از منتور، مدرس، مشاور، درمانگر و ... نیز ندارد.
ممکن است این کمی گیجکننده باشد! خوب من برای چه به فردی که نه لزوماً دانشی در زمینه تخصص من دارد و نه قرار است آموزشی به من بدهد مراجعه کنم! جواب سؤال این است که کوچینگ به دنبال ایجاد شفافیت، آگاهی و مسئولیتپذیری من به عنوان مراجع است. کوچ با قرار گرفتن در کنار یک فرد یا یک گروه، با پرسشگری و دادن بازخورد به آنها کمک میکند دیدی عمیقتر از آنچه اکنون دارند و آنچه میخواهند؛ به دست آورند.
بگذارید از دید آقای تیموتی گلوی نویسنده کتاب «بازی درونی تنیس» این موضوع را نگاه کنیم. تیموتی گلوی میگوید وقتی ما در زمینبازی تنیس هستیم علاوه بر حریف روبرو یک حرف در درون خودمان داریم که باید ابتدا او را شکست دهیم.
کمی به افکار محدودکننده خود، به صدایی در ذهنتان که غالباً یا در حال غر زدن یا در حال اثبات نا توانایی های شما یا مرور وضعیت سخت پیش رو است فکر کنید،کوچینگ آمده تا به ما کمک کند برای آن تغییری که میخواهیم در زندگی یا کسب و کارمان ایجاد کنیم، آگاهانه و مسئولانه اقدام کنیم. کوچینگ به دنبال آن چیزهایی است که من نمیدانم که نمیدانم، اما در زندگی و کسبوکار من باقدرت تأثیر میگذارند.
ممکن است این سؤال به ذهنتان رسیده باشد که این چه ارتباطی به رشد کسبوکار نوپای من دارد؟!
کسبوکار نوپای خود را همان بازیکن تنیس تصور کنید، بازار رقابت را لیگ تنیس و حریفهای پیش رو همان رقبایی که باید یکبهیک پشت سر گذاشته شوند. ما معمولاً به همه اینها فکر میکنیم،خصوصاً به آمادگی بدنی و مهارتی خود در بازی، اما جایی که کمترین تمرکز ما را به خود اختصاص میدهد، بازی درونی است، آنجایی که ارتباط بین من با خودم و ارتباط بین من با دیگر اعضای تیم شکل میگیرد.
باور من این است که هر کسب و کاری یک مقیاس بزرگتر از بنیان گذار یا بنیان گذاران آن کسبوکار است، ما نقاط قوت و ضعف و طرز تفکر خودمان را با خودمان به داخل کسبوکار میبریم و کسبوکار ما تصویری است از آنچه من هستم. جایی ما به موانع و عدم رشد برخورد میکنیم که در درون خودمان به ناحیه امن خو کردهایم یا اینکه موانع ذهنی ما دست و پای ما را بسته، اینجا من یا تیم من نقاط کوری داریم که با کمک یک کوچ میتوانیم نسبت به این نقطهی کور آگاه شویم، برای آن برنامهریزی و اقدام کنیم. این یعنی مسئولیت هر اتفاقی در کسب و کارم را برداشتهام و میدانم که رشد من در این کسبوکار از درون من نشات میگیرد. بگذارید این مقاله را با یک مفهوم از آبراهام مازلو به پایان ببرم. آبراهام مازلو به مفهومی با نام «ترس از عظمت» اشاره میکند. ترس از عظمت یعنی من همان قدر که از تصویر بد خودم میترسم،از بهترین تصویر خودم نیز وحشت دارم. در این لحظه به این فکر کنید که کسبوکار نوپای شما در بهترین حالت خودش است و بالاترین رونق را دارد،آیا در درونتان ارتعاش، هیجان یا هر نشانهای مشاهده میکنید، این نشانهها چه معنایی میدهد؟
نظر شما