بازار؛ گروه بین الملل: کتاب «چشم اندازهای جدید درباره تغییرات ساختاری/ علل و پیامدهای تغییر ساختاری در اقتصاد جهانی» توسط «لودوویکو آلکورتا»، «نیل فوستر-مک گرگور»، «بارت ورسپاگن» و «آدام سیرمائی» تألیف شده است.
این کتاب ریشه های تاریخی و مباحث پیشرفته درباره نقش تغییر ساختاری در روند توسعه اقتصادی را شامل می شود، از جمله دیدگاه های ارتدوکس و ناهمگون و کمک های محققان برجسته در این زمینه. کتاب از چهار بخش اصلی تشکیل شده است. بخش اول مبانی نظری ادبیات تغییر ساختاری را شامل می شود.
بخش دوم، با استفاده از منابع و روشهای به روز، مروری تجربی از روند عمده تغییر ساختاری را ارائه می دهد. بخش سوم تجزیه و تحلیل گسترده تجربی از عوامل تحول ساختاری را ارائه می دهد. بخش چهارم بررسی می کند که چگونه فرایندهایی مانند رشد فراگیر، کاهش فقر، اشتغال تولیدی، توزیع درآمد جهانی و پایداری محیط زیست تحت تأثیر تغییرات ساختاری قرار می گیرند و چگونه می توانند تحت تأثیر سیاست قرار بگیرند.
خبرنگار بازار در گفتگو با «لودوویکو آلکورتا» مؤلف کتاب و رئیس سازمان توسعه صنعتی سازمان ملل به بررسی این کتاب پرداخته است.
*در خصوص ضرورت نگارش این کتاب توضیح بفرمایید؟
تفکر سنتی در اقتصاد، اقتصاد را به عنوان یک واحد تک در نظر می گیرند، در حالی که همه افراد جامعه به دنبال به تعادل رسیدن هستند و می خواهند رفاه اقتصادی خود را به حداکثر برسانند و گزینه های مختلفی را که منجر به رفاه اجتماعی می شود، به حداکثر برسانند.
رشد اقتصادی از افزایش سطح عوامل تولید، سرمایه و نیروی کار و یا بهره وری آنها حاصل می شود. ترکیب جزئی اقتصاد، تاریخچه آن یا جنبه های فراتر از عوامل تولید، به سختی نقشی در تعیین رشد اقتصادی و رفاه اجتماعی جوامع دارند. این کتاب دیدگاه ساختارگرایی را در هسته اصلی خود قرار می دهد.
این دیدگاه استدلال می کند که رشد اقتصادی و رفاه در جوامع اساساً با تنظیمات مختلف فعالیت تولیدی که در رابطه با توزیع عوامل تولید در بخشهای مختلف اقتصاد، مشاغل مختلف، مناطق جغرافیایی، انواع محصول و غیره وجود دارد، تعیین می شود. تغییر در این ترتیبات یا ساختارها می تواند رشد اقتصادی را پیش برده یا مانع آن شود. این تغییرات به نوبه خود تحت تأثیر تاریخ، فن آوری، تجارت بین المللی، تقاضا، سیاست دولت یا تعامل آنها است. این کتاب با کاوش در توسعه تاریخی رشته های مختلف تفکر ساختاری آغاز می شود و در یک فصل دیگر به مشارکت هایی مانند ساختارگرایی آمریکای لاتین و نظریه پیرامون - مرکز می پردازد. تئوری مرکز- پیرامون بر توسعه همزمان توانایی های تکنولوژیکی و الگوهای تخصصی تأکید می کند. مرکز و پیرامون دو مجموعه متفاوت از کشورها هستند که به طور چشمگیری با هم متفاوت هستند.
این کتاب همچنین تغییرات ساختاری را مدل سازی می کند و مکانیسم های اصلی موجود در ایجاد تغییر ساختاری در مدل های تعادل عمومی را که در نتیجه دو عامل پدیدار می شوند، شناسایی و بازنگری می کند: تعامل بین ترجیحات مصرف کننده برای محصولات بخشهای مختلف و تغییر فناوری و تفاوت در کشش درآمد بخشی.
الگوهای دینامیکی نیازها و ترجیحات انسانی باعث ایجاد ترکیبات کاملاً متفاوتی از تقاضای مصرف کننده و در نتیجه ساختارهای مختلف تولید و اشتغال در هر کشور می شود. نقش تقاضا همچنین موضوع اصلی دیگری است، جایی که یک مدل ساده که نقش تقاضا را برجسته می کند توسعه یافته و تکنیک های اقتصادسنجی برای تجزیه و تحلیل نقش سود و تقاضا در یک کشور واحد، هند استفاده شده است. فصل دیگر مدل چند بخشی را به منظور تجزیه و تحلیل تأثیرات تغییرات ساختاری بر توزیع درآمد شرح می دهد. در این مدل نتایج توزیعی به ترکیب نیروی کار در کلاسهای مختلف مهارتی و تعصبات مهارت در تغییر فناوری بستگی دارد.
سرانجام، جنبه های مربوط به درک نقش ساختار اقتصادی و تغییر ساختاری را به عنوان مکانیسم های رسمی در مدل های اقتصاد کلان مرور می کند. بخش قابل توجهی از کتاب بر این موضوع «انتخاب هایی که اقتصاددانان با توجه به ساختار علی مدل های خود اتخاذ می کنند – تاکید دارد. این گزینه ها مربوط به متغیرهایی است که درون زا بوده و می توانند در مدل حل شوند.
*سوال اصلی این کتاب چه بوده است؟
سوالات مربوط به نقش تغییر فناوری در طی انقلاب های صنعتی و الگوهای مختلف نوآوری صنعتی در این زمینه مطرح می شود، همچنین این مسئله که آیا برخی از کشورهای در حال توسعه با صنعتی شدن زودرس روبرو هستند یا خیر. همچنین به تغییر تدریجی به سمت خدمات پویا در برخی کشورها به عنوان منبع تغییر ساختاری اشاره دارد.
عواملی مانند تاثیر افزایش دستمزد در افزایش رشد بهره وری و نفرین منابع طبیعی در این کتاب به عنوان موانعی برای تغییر ساختار دیده می شود. از آنجا که صنایع جدید در مناطق جدید ظهور کرده اند، در حالی که صنایع موجود عمدتا در مناطق قدیمی که به شدت در فعالیت های بالغ تخصص دارند، کاهش می یابد، ظهور و سقوط صنایع جغرافیای عجیب و غریب خاص خود را دارد و این مهم منجر به تغییر شکل جغرافیای نوآوری می شود. از این رو در یکی از فصل ها ادعا می شود که توانایی ها، از جمله نهادها در مقیاس ملی بر روند تغییرات ساختاری تأثیر می گذارند و آن را شکل می دهند.
*شما در این کتاب با رویکرد تطبیقی به بررسی برخی مسائل پرداخته اید. در چه مواردی از این رویکرد استفاده کرده اید؟
روی آوردن به تجارت بین الملل به عنوان محرکی برای تغییر ساختاری در این کتاب بر خلاف نظریه های سنتی پیشرفت مقایسه ای است. نویسندگان آن در مورد دیدگاه بدعت که بر نقش یادگیری فناوری و مزایای مطلق برای تحول ساختاری تأکید دارد استدلال می کنند. هر زمان وابستگی های قوی فناوری وجود داشته باشد، پیوندهای سلسله مراتبی بین فن آوری ها و یادگیری های بیرونی، الگوی مزیت مطلق در این فناوری ها، مهارت ها یا توانایی های غالب باید به عنوان یک تعیین کننده خودمختار برای رقابت بین المللی، مستقل از الگوی مزیت مقایسه ای در نظر گرفته شود. الگوهای تخصصی تجارت نیز موضوع یکی دیگر از فصل ها است.
این مجموعه برای بررسی صحت فرضیه منحنی U است که توسط Imbs & Wacziarg (۲۰۰۳) ارائه شده است. طبق این فرضیه، کشورهای کم درآمد با افزایش درآمد سرانه تمایل به تنوع دارند، اما فراتر از یک آستانه خاص، روند تنوع معکوس دیده می شود. این بدان معنی است که در سطوح بالای سرانه تولید ناخالص داخلی، تنوع ممکن است زیاد یا کم باشد، در حالی که سطح پایین تولید ناخالص داخلی بیشتر با تنوع پایین همراه است. نقش تغییر ساختاری به عنوان یک نتیجه متوسط از آزادسازی تجارت، با علاقه به تأثیر آزادسازی بر بهره وری و رشد، یکی دیگر از محورهای این کتاب است.
نویسندگان نتیجه گرفتند که تغییر ساختاری نقش مهمی در رابطه بین آزادسازی تجارت و رشد بهره وری دارد. تغییرات ساختاری بیشتر منجر به رشد بهره وری بیشتر می شود. با این حال، تغییرات درون بخشی از تغییرات بین بخشی مهمتر است.
*شما با مطالعه صادرات یک کشور در مورد کیفیت توسعه آن نیز پیش بینی کرده اید. در این مورد توضیح بفرمایید و ارتباط میان او دو را تشریح کنید؟
از رویکرد اقتصاد فیزیک به صادرات، اینکه هر کشور چه صادراتی انجام می دهد مهم است. محصولاتی که کشورها صادر می کنند در مورد قابلیت های تولیدی آنها چیزی به ما می گویند. این قابلیت ها شامل زیرساخت ها، مقررات و دانش و مهارت های تولیدی خاص است. هرچه تنوع کالاهای یک کشور بیشتر باشد، قابلیت های بیشتری نیز دارد. بنابراین، تنوع اقتصادی از ویژگی های اساسی توسعه محسوب می شود.
همان محصول می تواند فعالیت ها و قابلیت های کاملاً متفاوتی را در کشورهای مختلف تجسم کند. تغییر از تجارت محصولات به تجارت ارزش افزوده مورد نیاز است.
این مفهوم از رویکرد جدید زنجیره ارزش جهانی ناشی می شود که با استفاده از جداول ورودی و خروجی جهانی، سهم ارزش افزوده داخلی تجسم یافته در صادرات را تخمین می زند. از این امر به عنوان تخصص عمودی یاد می شود (هرچه سهم داخلی ارزش افزوده بیشتر باشد، درجه تخصص عمودی نیز کمتر است). با بررسی بیشتر عوامل محرکه تغییر ساختاری در یکی از فصل ها به نقش سرمایه گذاری خارجی (FDI) و شرکت های چند ملیتی در تغییر ساختاری نیز پرداخته شده است. نویسندگان مروری بر نقش شرکت های چند ملیتی در رشد و پیشرفت کشورهای در حال توسعه دارند.
به طور کلی شرکت های بزرگ چند ملیتی، بسته به شرایط و توانایی های کشور میزبان، به ارتقا در کشورهای در حال توسعه کمک می کنند. دستیابی به شرایط و قابلیت های مورد نیاز برای ارتقا اغلب شامل سیاست های دولت است.
در حالی که سرمایه گذاری مستقیم خارجی به تغییر ساختاری کمک می کند، لازم است با بودجه کافی بین المللی و داخلی تکمیل شود. یکی دیگر از مشارکت ها نشان می دهد که توسعه مالی تنها در صورت تأثیر بر افزایش بهره وری، هم با تشویق تحول ساختاری به سمت بخشهای نوآور و هم افزایش بهره وری در بخشهای مستقر، تأثیر مثبتی بر رشد و تحول ساختاری در اقتصادهای در حال توسعه خواهد داشت. بودجه کافی برای زیرساخت ها نیز مهم است. در عین حال ضروری است که از چرخه های رونق و شکوفایی که ممکن است به بحران های پرهزینه منجر شود اجتناب کنید.
نظر شما