۹ مهر ۱۳۹۹ - ۱۰:۴۰
ایران بخشی از نظم اقتصادی بین الملل است/ چین سودای تحمیل نظم اقتصادی‌اش را ندارد
استاد دانشگاه لندن در گفتگو با بازار:

ایران بخشی از نظم اقتصادی بین الملل است/ چین سودای تحمیل نظم اقتصادی‌اش را ندارد

«آرشین ادیب مقدم» معتقد است که رویکرد ایدئولوژیک ایالات متحده به روابط بین الملل باعث شکست های مکرر آن در صحنه بین المللی شده است.

بازار؛ گروه جهان: در طی دهه های اخیر چین موفق شده به یکی از بزرگترین قدرتهای اقتصادی دنیا تبدیل شود به طوریکه امروزه بسیاری از اندیشمندان معتقدند نظم چینی نظم نئولیبرال را به چالش کشیده و با طرح یک کمربند یک جاده بر قسمت وسیعی از سیستم بین الملل مسلط خواهد شد.

اما برخی نظریه پردازهای روابط بین الملل معتقدند که قدرت اقتصادی چین نمی تواند به قدرت نظامی تبدیل شود و بنابراین چین را تهدیدی برای ایالات متحده آمریکا قلمداد نمی کنند.

در این راستا خبرنگار بازار گفتگویی با پروفسور «آرشین ادیب مقدم»، رئیس مرکز مطالعات ایران در مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن تنظیم نموده که در ادامه می‌آید.

*برخی نظریه پردازان روابط بین الملل معتقدند که قدرت اقتصادی چین نمی تواند به قدرت نظامی تبدیل شود و بنابراین چین را تهدیدی برای ایالات متحده آمریکا قلمداد نمی کنند. نطر شما چیست؟
در وهله اول، تصور اینکه قدرت صرفاً مادی بوده یا قابل تقلیل به قدرت نظامی است، مغالطه نظریه اصلی روابط بین الملل آمریکا محور بوده است. این نظریه ها اکثرا باید به عنوان نظریه پردازی ایدئولوژیک، به جای یک رویکرد علمی تلقی شوند.

این اتهام ایدئولوژیک در بیشتر نظریه های روابط بین الملل، به ویژه در ایالات متحده آمریکا، یکی از دلایلی است که علی رغم برتری نظامی گسترده، ایالات متحده نمی تواند بر سیستم بین المللی تسلط یابد.

من به روشی پیچیده تر به قدرت نگاه می کنم، نه فقط به اصطلاح قدرت سخت و قدرت نرم. قدرت نظامی مرگبار ایالات متحده ممکن است رژیم صدام حسین را نابود کرده باشد. اما جنگ ۲۰۰۳ در عراق یک شکست استراتژیک بود، دقیقاً به این دلیل که قدرت نظامی باعث تأمین امنیت عراق نشد.

همین امر در مورد افغانستان صدق می کند. از نظر قدرت نظامی، کنار گذاشتن طالبان آسان بود. اما این طرح قدرت منجر به شکست استراتژیک دیگری می شود، به همین دلیل ایالات متحده مجبور شد با طالبان، دشمن قبلی آنها، یک توافق صلح امضا کند. بنابراین این که آیا چین یا هر کشور دیگری از برتری نظامی برخوردار است یا خیر یک مسئله نیست.

در واقع، قدرت مادی ایالات متحده به طور کلی مانع از این نشد که سیستم در مواجهه با بیماری همه گیر Covid-۱۹ که باعث مرگ بیش از ۲۰۰.۰۰۰ نفر در کشور شده است، به لرزه نیفتد. این موضوع کاملا غم انگیز است، اما یادآور این است که عوامل مادی مانند ثروت، زیاد به حساب نمی آیند اگر بر اساس یک سیستم اقتصادی-اجتماعی کارا نباشند. بنابراین، مسئله تحلیلی واقعی این است که چگونه قدرت در سیاست داخلی و روابط بین الملل مورد استفاده قرار می گیرد. من در بیشتر تحقیقاتم در مورد سیاست جهان از این رویکرد ساختاری برای قدرت استفاده کرده ام به همین دلیل نتایج با نظریه های جریان اصلی متفاوت است.

*برخی معتقدند که نظم چینی این امکان را دارد که از نظم لیبرال در سیستم بین المللی پیشی گیرد. ارزیابی شما چیست؟
در وهله اول باید گفت که هیچ نظم لیبرالی وجود ندارد. سیستم بین المللی همانطور که امروز به نظر می رسد نمی تواند تحت سلطه یک بازیگر باشد. ما قبلاً به یک سیستم چند قطبی منتقل شده ایم که طبق تعریف پراکنده است.

در این سیستم روسیه وجود دارد، چین وجود دارد، قدرت های منطقه ای مانند ترکیه و ایران، برزیل، هند، اتحادیه اروپا، آفریقای جنوبی و غیره وجود دارند. همه این کشورها بخشی از یک نظم جهانی به شدت پیچیده هستند، جایی که قدرت مادی به تنهایی اهمیت چندانی ندارد.

به عنوان مثال روسیه به دلیل برتری نظامی بر معادلات سوریه پیروز نشد، بلکه به دلیل آمیزه ای از سیاست ها و استراتژی ها که بر طرح قدرت کشور تأکید می کند پیروز شد. چین نه فقط به دلیل نظامی بودن، بلکه به دلیل سیاست های اقتصادی، رویکرد فرهنگی و دیپلماسی ظریف، یک ابرقدرت است.

* نظم چینی در روابط بین الملل چه مولفه هایی دارد؟ چین گفته است که قصد ندارد الگوی توسعه چین را به سایر کشورها تحمیل کند. این در حالی است که نظم لیبرال سعی داشت الگوی توسعه خود را تحمیل کند. دلایل این تفاوت بین نظم لیبرال و نظم چینی چیست؟
من فقط می توانم در اینجا به یک جنبه اساسی در اصل موضوع اشاره کنم. این یک ایده است، زیرا ایده هایی هستند که شخصیت ها را تشکیل می دهند و در این مورد آگاهی عمیق و فرومایه ملت است که البته همیشه نیز مورد مناقشه است.

چین تجربه استعمار، انقیاد در سطح وسیع را دارد و این کشور دارای یک حافظه تاریخی بوده که باستانی است. فراموش نکنید که «سان تزو»، فیلسوف مشهور جنگ، در دوره ژو شرقی چین زندگی می کرد.

کشورهایی که چنین فرهنگ سیاسی دارند، به عنوان دولت های ملی چند قومی به منابع عمیق فکری و اعتبار طولانی در قانون اساسی خود متوسل می شوند. اما در نهایت، نظم چینی وجود نخواهد داشت، همانطور که در واقع نظم آمریکایی هرگز وجود نداشته است. من برخی از این موارد را در کتاب آینده ام، «ایران چیست: سیاست داخلی و روابط بین الملل در پنج فقره» توضیح داده ام (انتشارات دانشگاه کمبریج، ۲۰۲۱).

 *پروفسور جوزف نای معتقد است که ایالات متحده در حال حاضر از نظر قدرت نرم ضعیف بوده و چین در این زمینه قدرتمند است. به نظر می رسد که از این منظر می توان رشد بحث و جدال بر سر نرم افزار Tik Tok را ارزیابی کرد. نطر شما چیست؟
من افرادی مانند جوزف نای را محقق مستقل نمی دانم. وی در منطقه خاکستری مبهم بین ایالتی و در دانشگاهی در ایالات متحده که در هسته اصلی آن ایدئولوژی همان دولت جریان دارد، فعالیت می کند.

نای دستیار وزیر دفاع سابق بود و بعید است که نظریه غیرآمریکایی در مورد جهان را بیان کند دقیقا مانند هنری کیسینجر - کسی که رئالیست نیز قلمداد می شود.

بنابراین این رویکرد ایدئولوژیک به روابط بین الملل است که شکست های سیاست را به همراه دارد. قدرت و دیالکتیک آن همراه با مقاومت، بسیار پیچیده تر از نظریات نای و دیگران - که باید واقعاً به عنوان دیدگاه های ایالات متحده در سیاست جهانی به جای تئوری های روابط بین الملل طبقه بندی شوند – می باشد.

فکر نمی کنم چین به دلیل Tic Toc یا هر قدرت نرم دیگری ابرقدرت نظام بین الملل محسوب شود. به هر حال، نظم سیاسی در چین بسیار خاص این کشور است و نظمی نیست که بسیاری از کشورهای دیگر بتوانند از آن الگو بگیرند.

باز هم می توانم فقط به یک جنبه مهم اشاره کنم: اگر ما از رویکرد چرخه ای به تاریخ جهانی که «ابن خلدون» مطرح کرده و اکنون در دوره تحصیلی جدید در علوم اجتماعی قرار گرفته، استفاده کنیم سپس سناریوی زیر ظاهر می شود: دوره استعمار / شاهنشاهی  و سیستم استثمارگرانه و نژادپرستانه ای که بر اساس آن بنا شد، به اروپا و سپس ایالات متحده امکان داد تا برای مدت زمان بسیار کوتاهی بر بشریت سلطه داشته باشند.

اما این هژمونی بر اساس یک سیستم ضد انسانی بود که پایدار نبود و به همین دلیل سقوط کرد. علاوه بر این، دوره امپریالیسم اروپا و احیای مجدد آن در ایالات متحده نسبتاً کوتاه بود و تاریخ در حال بازگشت به همان جایی است که از آن آغاز شده است، به جوامع باستانی جنوب جهان، مطمئناً جنوب و شرق آسیا، آمریکای جنوبی و به میزان کمتر آسیای غربی. «جغد مینروا» هگل دوباره پرواز می کند و ماهیت دوره ای تاریخ که خلدون اشاره کرد آونگ را به ریشه تاریخ و تمدن تغییر می دهد. جوزف نای به دلایل واضح در چنین موضوعاتی سکوت می کند.

*در پروژه «یک جاده، یک کمربند»، بسیاری از کشورها با چین همکاری خواهند کرد. این پروژه نظم چین را در بخش قابل توجهی از جهان به ارمغان می آورد. به نظر شما این نظم چقدر گسترده و جهانی خواهد بود و کدام کشورها از آن استقبال می کنند؟
این مسئله پیوند منظمی با تحلیل قبلی دارد. طرح یک جاده، یک کمربند در یک زمینه تاریخی گسترده تر و سیاست های فرهنگی مطرح شده که آن را به جاده ابریشم باستانی پیوند می دهد. این طرح هرگز منادی نظم چینی نخواهد بود، حتی اگر چین بخواهد.

این طرح ممکن است تجدید حیات آسیای غربی و شرقی را تسهیل کند، اما حتی این سیستم  از نظر تعریف، چند قطبی و متعادل خواهد بود. برای مثال، کریدور شمال-جنوب روسیه و سایر پروژه های منطقه ای دیگری نیز وجود دارند که متنوع بوده و به راحتی توسط یک بازیگر در سیستم به انحصار در نمی آیند.

هر الگوی علوم اجتماعی نیاز به درک پیچیدگی ذاتی این تحولات دارد و به طور خاص دو تهدید نهایی برای بشریت که بیش از هر زمان دیگری جدی تر هستند را باید درک کرد: تهدید رویارویی هسته ای و تخریب محیط زیست.

کد خبر: ۴۴٬۵۷۸

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha