بازار؛ گروه بین الملل: سایت تحلیلی نشنال اینترست اخیرا مقاله ای با قلم «ویلیام هارتانگ» پژوهشگر ارشد در موسسه کوئینسی با عنوان «بازی اشتباه ایالات متحده آمریکا در رقابت با چین» منتشر نموده است. ترجمه متن مقاله در ادامه می آید.
پنتاگون چین را بهعنوان «تهدید فوری» تعریف کرده است که این رویکرد هزینههای نظامی و استراتژی ایالات متحده آمریکا را هدایت میکند. شاهینها در کنگره گرد هم آمدهاند و زنگ خطری را به صدا در میآورند مبنی بر اینکه چگونه پکن از نظر نظامی از ایالات متحده آمریکا پیشی میگیرد - یا به زودی این کار را خواهد کرد مگر اینکه مالیاتدهندگان آمریکایی خیلی بیشتر برای امنیت ملی هزینه کنند. این ادعاها هم گمراه کننده و هم نادرست است. وقتی نوبت به رقابت با چین برای نفوذ جهانی می رسد، واشنگتن بازی اشتباهی را انجام می دهد.
یکی از دغدغههای لابی «مقابله با چین» این ادعاست که پکن به دو دلیل بسیار بیشتر از آنچه به چشم میآید برای ارتش خود هزینه میکند. اولاً بودجه رسمی دفاعی چین تمام هزینههای دفاعی را پوشش نمیدهد. ثانیاً چین ظاهراً پول بیشتری را به دست میآورد و کمتر از ایالات متحده جهت دستیابی به افزایش برابری قدرت نظامی، خواه کشتیها یا هواپیماها یا تعداد پرسنل یونیفرمپوش، هزینه میکند.
باید گفت بودجه دفاعی ایالات متحده آمریکا حداقل چهار برابر بیشتر از رقم رسمی چین (۹۰۵.۵ میلیارد دلار در مقابل ۲۱۹.۵ میلیارد دلار) و دو برابر بیشتر از برآورد موسسه بین المللی مطالعات استراتژیک (IISS) برای هزینه های چین بود که با توجه به تفاوت های قدرت خرید تنظیم می شود. نسخه تازه منتشر شده تراز نظامی موسسه بین المللی مطالعات استراتژیک اشاره می کند که بودجه های دفاعی رسمی چین به عنوان درصدی از تولید ناخالص داخلی بین سال های ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۳ به ۱.۲۳ درصد کاهش یافته است، از ۱.۲۸ درصد بین سال های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۸ و در سال ۲۰۲۳ به ۱.۲۴ درصد تولید ناخالص داخلی رسید که عمدتاً ناشی از کندی نسبی رشد اقتصادی است. در مقابل، هزینه های دفاعی ایالات متحده به عنوان سهمی از تولید ناخالص داخلی در سه سال گذشته از ۳.۲۶ درصد در سال ۲۰۲۱ به ۳.۳۶ درصد در سال ۲۰۲۳ افزایش یافته است.
هزینهها تنها معیاری برای سنجش تواناییهای نظامی نیست، اما جهت ارزیابی موازنه نظامی ایالات متحده آمریکا و چین باید گفت پکن هیچ چالش نظامی در مقیاس جهانی ندارد. بر اساس برآورد پروژه هزینههای جنگ دانشگاه براون، چین هرگز به شبکه ای با حدود ۷۵۰ پایگاه نظامی ایالات متحده آمریکا و ۱۷۰۰۰۰ نظامی در خارج از کشور یا مشارکت منظم در عملیات ضد تروریستی نزدیک نیست.
بهترین راه برای جلوگیری از جنگ ایالات متحده و چین بر سر تایوان دیپلماسی است، نه تقویت قدرت نظامی
حفظ تعادل در سواحل چین، مانند درگیری احتمالی با تایوان، موضوع متفاوتی است اما بهترین راه برای جلوگیری از جنگ ایالات متحده و چین بر سر تایوان دیپلماسی است، نه تقویت قدرت نظامی. بازدارندگی معتبر صرفاً به توانایی نظامی مربوط نمی شود و تابعی از اطمینان است. همانطور که «بانی گلاسر»، «جسیکا چن وایس» و «توماس کریستنسن» در اواخر سال گذشته در فارن افرز توضیح دادند، «یک کشور در معرض تهدید اگر از عواقب غیرقابل قبول عدم جنگ واهمه دارد، انگیزه کمی برای اجتناب از جنگ دارد.» به طور متناقض، تأکید بیش از حد بر تطابق یا تطابق بیش از حد توانمندی های نظامی دشمن ممکن است اثربخشی تهدیدات بازدارنده را با کاهش باورپذیری اطمینان معتبر تضعیف کند.
در همین حال می توان گفت که چین رویکرد متعادل تری را برای تعامل جهانی دنبال می کند، رویکردی که اساساً متکی به قدرت نظامی نیست. در عوض پکن از تجارت، کمک های توسعه و دیپلماسی برای گسترش نفوذ چین استفاده می کند و تمرکزآن به طور فزاینده ای جهانی است، نه فقط در شرق آسیا.
برای مثال در خاورمیانه برخی استدلال کردهاند که چین در حال «برنده شدن» است، اما نه عمدتاً از طریق نمایش قدرت نظامی. همانند سایر ابتکارات جهانی، محور اصلی تلاش های پکن اقتصادی است. چین فرصت های اقتصادی بزرگی را در خاورمیانه می بیند، به ویژه با کشورهای غنی از انرژی خلیج فارس که روابط آنها با چین در دهه گذشته به طور پیوسته افزایش یافته است.
چنین اقدامات «نفوذی» ممکن است برای کسانی که ترجیح میدهند تعداد کشتیها، هواپیماها و موشکها را بشمارند زودگذر به نظر برسد، اما «قدرت نرم» واقعی است. قدرت نرم از توانایی کشورها جهت استفاده از ابزارهای غیرنظامی برای ایجاد سیاست هایی که منافع آنها را ارتقا می دهد صحبت می کند.
کشورها به طور منطقی با نقاط قوت خود بازی می کنند. ایالات متحده آمریکا زمانی از نظر دیپلماتیک بیشتر از وزن خود مشت زد، حتی زمانی که ارتش آن کوچک بود. امروزه کشورهایی با ارتش نسبتاً ناچیز در حقوق بینالملل (مانند کانادا)، اقتصاد (مانند سوئیس) و فرهنگ (مثلاً نیجریه، نالیوود) نفوذ زیادی دارند. روابط در سطح کاری، حتی در سطح تعامل میان غیرنظامیان، اعتماد را ایجاد می کند که دارایی ارزشمندی در روابط بین المللی است.
دخالت ایالات متحده در درگیری های بزرگ، چه بر روی زمین و چه از طریق فروش تسلیحات، ناگزیر باعث ایجاد تنش با برخی کشورها به ویژه جنوب جهانی می شود
مطمئناً اجرای نادرست سیاست های توسعه میتواند اثر معکوس داشته باشد. برای مثال برخی از پروژههایی که تحت ابتکار یک کمربند یک جاده پکن آغاز شدهاند، واکنشهای مردمی را در کشورهای شریک برانگیخته است. برخی به اثرات نامطلوب زیست محیطی این پروژه ها یا مشکل بدهی بیش از حد اشاره می کنند.
با این حال، طرح یک کمربند یک جاده به چین اجازه داد تا نفوذ خود را در بسیاری از کشورها افزایش دهد. پکن در حال استفاده از روابط تجاری و ایجاد روابط سیاسی است که به آن اجازه داده است معاملاتی را انجام دهد که ایالات متحده آمریکا نمی توانست یا نمی خواهد انجام دهد. برای مثال دولت بایدن با اکراه اعتراف کرد که توافق سال گذشته عادی سازی روابط ایران و عربستان که پکن تسهیل کرد، می تواند به نفع منطقه باشد.
رویکرد نظامی بیش از حد ایالات متحده آمریکا به روابط بین الملل دارای عوارض جانبی مضر دیگری نیز می باشد. دخالت ایالات متحده در درگیری های بزرگ، چه بر روی زمین و چه از طریق فروش تسلیحات، ناگزیر باعث ایجاد تنش با برخی کشورها به ویژه جنوب جهانی می شود. در مقابل اگرچه چین وزن خود را از طریق مانورهای نظامی و شلیک موشک در منطقه خود افزایش داده اما بیش از پنجاه سال است که جنگی را آغاز نکرده است.
استراتژی کنونی ایالات متحده آمریکا در قبال چین، بیش از حد متکی بر برنامههای توسعه جهت پیروزی در جنگ با پکن است که مبتنی بر عزم برای پیشی گرفتن از آن در فناوریهای سنتی و نوظهور، از مافوق صوت گرفته تا سلاحهای هستهای است. در حالی که گهگاه نیاز به همکاری با چین در چالش های اساسی مانند مهار تغییرات آب و هوایی و جلوگیری از بیماری های همه گیر ارائه می شود، لفاظی ها و منابع بسیار بیشتری به تلقی روابط با چین به عنوان یک مشکل نظامی در درجه اول اختصاص داده شده است.
یک رویکرد بهتر شامل یافتن راه هایی برای کاهش تنش ها و همکاری حتی در مواجهه با اختلافات عمیق در موضوعاتی مانند حقوق بشر و تعادل نظامی در غرب اقیانوس آرام است
در مورد رقابت با چین برای نفوذ در عرصه بینالمللی، واشنگتن باید صفحهای از کتاب بازی پکن برداشته و سرمایهگذاری و انرژی خود را به سمت تعاملات اقتصادی و دیپلماتیک متعادل کند و در عین حال به سمت یک قابلیت دفاعی کوچکتر اما همچنان قوی حرکت کند. باقی ماندن در مسیر نظامی کنونی نه تنها بسیار پرهزینه خواهد بود بلکه احتمالاً به مسابقه تسلیحاتی دامن می زند و خطر درگیری ابرقدرت ها را افزایش می دهد.
سیاست گذاران ایالات متحده آمریکا باید به جای چسبیدن به روش های گذشته، بسته ابزار سیاست خارجی را برای رویارویی با چالش های آینده دوباره متعادل کنند. یک رویکرد بهتر شامل یافتن راه هایی برای کاهش تنش ها و همکاری حتی در مواجهه با اختلافات عمیق در موضوعاتی مانند حقوق بشر و تعادل نظامی در غرب اقیانوس آرام است.
نظر شما