به گزارش بازار به نقل از ایبنا، جایزه نوبل اقتصاد ۲۰۲۲ میلادی روز دوشنبه ۱۰ اکتبر به بن برنانکی، رئیس سابق بانک مرکزی آمریکا (فدرال رزرو) و دو اقتصاددان آمریکایی دیگر با نامهای داگلاس دایموند و فیلیپ دیبویگ تعلق گرفت. تحقیقات این سه اقتصاددان برای ایجاد قواعد و فهم بازارهای مالی برای کاهش ریسک بحرانهای مالی و جلوگیری از تبدیل آنها به رکود بسیار مهم است.
بن برنانکی، داگلاس دایموند و فیلیپ دیبویگ به صورت مشترک جایزه نوبل اقتصادی سال ۲۰۲۲ را دریافت کردند. بن برنانکی متولد ۱۹۵۳ است و در سال ۱۹۷۹ مدرک دکترای خود را از موسسه فناوری ماساچوست در رشته اقتصاد گرفته است. او سابقه رئیس کلی بانک مرکزی ایالات متحده را از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۴ در کارنامه خود دارد و در حال حاضر محقق ارشد اندیشکده بورکینگز است. داگلاس دایموند هم مثل برنانکی متولد ۱۹۵۳ است و پس از اخذ مدرک دکترای اقتصاد از دانشگاه ییل در سال ۱۹۸۰ به عنوان استاد امور مالی در دانشگاه شیکاگو مشغول به کار بوده است. فیلیپ دیبویگ هم در سال ۱۹۵۵ متولد شده ولی یکسال زودتر از داگلاس دایموند دکترای خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه ییل دریافت کرده و در حال حاضر نیز استاد بانکداری و امور مالی دانشگاه واشنگتن است.
آکادمی سلطنتی علوم سوئد جایزه نوبل اقتصاد یادبود آلفرد نوبل را در سال ۲۰۲۲ به بن برنانکی از موسسه بروکینگز آمریکا، داگلاس دایموند از دانشگاه شیکاگو و فیلیپ دیبویگ از دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس آمریکا اعطا کرد.
بانکها اساسا برای همه ما جزئی از زندگی روزانه هستند. اکثر اوقات بانکها و سیستم بانکی به خوبی کار میکنند اما گاهی اوقات وقتی بخشی از آن یا کل سیستم ناگهان با شکست مواجه میشود. بحران بانکها و مشکلاتی که به وجود میآورند نتایج فاجعه بار به همراه دارد و حتی ممکن است باعث بحرانهای بزرگ مالی در جهان شود.
بحرانهای مالی اتفاقات غمانگیزی هستند. مردم به سمت بانکها و بانکها هم به سمت همتایان خودشان هجوم میبرند و با دومینویی از شکست بانکها مواجه میشویم که مثل بادی که آتش را گسترش میدهد به سایر بانکها و به سایر نقاط جهان گسترش پیدا میکند. این همان بحران مالی است که در رابطه با بانکها با آن مواجه هستیم و نمونهای از آن را در بحران بزرگ مالی سال ۲۰۰۸ دیدیم.
تبعات این اتفاقات بسیار غم انگیز است و میتواند تا مدتها اقتصاد کشورها را با مشکل مواجه کند. این اتفاقات در تاریخ خیلی اتفاق افتاده است و هنوز هم ممکن است اتفاق بیفتد.
ممکن است زمانی که درباره بحرانهای مالی و به خصوص نقش اصلی که بانکها در آن ایفا میکنند فکر کنید، سوالهای زیادی برایتان به وجود بیاید.
آیا بدون بانک هم میتوانیم زندگی کنیم؟ آیا واقعا به بانک نیاز داریم؟ آیا بانکها ذاتا ناپایدار هستند؟ آیا مشکلی در ساختار آنهاست که باعث به وجود آمدن بحران مالی میشوند؟ و یا اینکه وقتی که بانکها ورشکسته شوند چطور خسارتهایی که آوردهاند جبران میشود؟
وقتی به عواقب هجوم بانکی و شکست آنها فکر میکنیم، باید به دنبال راهحلی برای تغییر سیستم باشیم و اقداماتی را معرفی کنیم که سیستم را پایدارتر و از اتفاقات ناگوار جلوگیری کند. امروزه در تئوریهای بانکداری به این موضوعات پرداخته میشود و سعی میکنیم تا به آنها پاسخ دهیم. برندگان جایزه نوبل امسال هم به همین موضوعات پرداختهاند.
بن برنانکی در تحقیقی در سال ۱۹۸۳ با استفاده از تحلیل آماری در منابع تاریخی نشان داد که هجومهای بانکی منجر به شکستهای بانکی میشود و این سازوکاری بود که رکودهای نسبتا عادی را به رکود بزرگ در دهه ۱۹۳۰ تبدیل کرد. دردناک ترین و شدید ترین بحرانی که در تاریخ اقتصاد مدرن وجود داشته است.
این اتفاق نشان داد که بانکها باید وجود داشته باشند تا اقتصاد درست کار کند. اگر بانکها نباشند کارکرد اقتصاد بدتر میشود. در زمان بحران بزرگ درآمد و تولید سقوط کرد و نرخ بیکاری جهش شدیدی داشت و این مسئله به سراسر جهان گسترش پیدا کرد. زمانی که برنانکی تحقیقاتش را منتشر کرد. این یک تغییر بزرگ در رویکرد متعارف بود و باعث شد چشماندازها تغییر پیدا کند. مردم قبلا دیده بودند که بانکها ورشکسته میشوند و فکر می کردند که ورشکسته شدن بانک ها به دلیل به وجود آمدن بحران هاست. در حالیکه دلیل خود بحران بانکها بودند اما در حال حاضر دیدگاه برنانکی به یک رویکرد مرسوم تبدیل شده است.
دایموند و دیبویگ در تحقیقی در سال ۱۹۸۳ نشان دادند ساختار بانکها به نحوی است که مطمئن شوند پسانداز ها به سمت سرمایهگذاریهای تولیدی منتقل میشوند و این کار را با واسطهگری مالی انجام میدهند اما مشکل اینجاست که یک تضاد بین پساندازکنندگان و قرضگیرندگان وجود دارد که باید رفع شود. در واقع این تضاد این است که پساندازکنندگان میخواهند داراییهای نقد شونده داشته باشند و هر زمان که خواستند به این داراییها دسترسی داشته باشند اما از سوی دیگر قرضگیرندگان هم میخواهند پول قرض گرفته شده را در خانه یا کارخانه سرمایهگذاری کنند که همه اینها تعهدات بلند مدت دارند.
بنابراین بانک ها وارد میشوند تا مسئله را با سررسید حل کنند و پول پساندازکنندگان را با این تعهد که همیشه به آن دسترسی دارند، دریافت میکنند و آنها را در قالب داراییهای بلندمدت به صورت وام به خانوارها و شرکتها میدهند که این کار باعث ایجاد نقدینگی و خلق پول میشود.
دایموند و دیبویگ با تحقیقاتشان نشان میدهند که این تبدیل سررسید ذاتا آسیبپذیر است و اگر شایعهای پخش شود که بانکها ورشکسته میشوند مردم ناگهان به بانکها هجوم میبرند و پول خود را از بانک خارج میکنند. هر کسی انگیزه دارد تا سریعتر پول خود را از بانک بگیرد تا آخرین نفری نباشد که پول خود را قبل از تمام شدن ذخایر بانک بیرون میآورد. همین مسئله باعث ورشکسته شدن بانک ها میشود و در تبدیل سررسید این مسئله ذاتی است. در نتیجه تبدیل سررسید مهم اما بسیار آسیب پذیر است.
دایموند نشان داد که بانکها ایجاد میشوند تا یک وظیفه مهم دیگری با عنوان نظارت بر قرضگیرندگان را هم انجام دهند و آنها این کار را از طرف پساندازکنندگان و برای کاهش ریسک نکول انجام می دهند و در نتیجه به عنوان واسطه بین پساندازکنندگان و قرضگیرندگان عمل میکنند. بنابراین بانکها این کار را با یک روش بهینه انجام میدهند تا ریسک نکول را کاهش دهند و بهرهوری تامین مالی سرمایهگذاریها را در اقتصاد بالاتر ببرند. بخش مهم این کار نظارت است که نیازمند شناخت نسبت به فعالیت، کسبوکار و پشتوانه مالی قرض گیرندگان است. این شناخت در طول ارتباط یک فرد با بانک و کسب اعتبار او صورت میگیرد. اما وقتی بانکی ورشکسته میشود. اعتباری که به وجود آمده از بین می رود و فرد برای مراجعه به بانک دیگری باید از ابتدا اعتبار کسب کند. به همین دلیل است که بانکها تمایل زیادی به نگه داشتن مشتریهای قدیمی دارند. این مسئله یکی از دلایل تبعات طولانی بحرانهای بانکی است.
اهمیت این تحقیقات برای جامعه به وجود آوردن چارچوبی برای درک مدرن ما از چرایی نیاز به بانکها، دلیل آسیبپذیری آنها و اینکه چه اقدامی در مورد آنها باید انجام شود، ایجاد میکنند.
در این تحقیقات برندگان نوبل ۲۰۲۲ نشان دادند که بیمه سپرده راهی برای مقابله با هجومهای بانکی است. وقتی بیمه سپردهگذاری وجود داشته باشد دیگر هجوم بانکی به وجود نمیآید. همچنین بیان میکنند که ارائه نقدینگی توسط آخرین پناهگاه نقدینگی یعنی بانک مرکزی یک راه برای مواجهه با بحران است. ایدههایی که این محققان مطرح کردند در دوران مدرن هم بسیار ارزشمند تشخیص داده شدهاند. در زمان بحران مالی درک چرایی شکل گیری بحران اهمیت بالایی دارد.
بحرانهای مالی تبعات بزرگی دارند و با هر شوکی امکان بحران مالی وجود دارد اما با این حال پاندمی کرونا به رکودهایی شبیه دهه ۱۹۳۰ منجر نشد. با رشد و تغییر بازارهای مالی نیاز به ایجاد قواعد و فهم بازار های مالی برای کاهش ریسک بحرانهای مالی و جلوگیری از تبدیل آنها به رکود، بسیار مهم است.
تحقیقات این محققان گرچه ۴۰ سال از آن میگذرد هنوز کار مهمی برای ایجاد قواعد و فهم بازارهای مالی است.
با این که تحقیقات برندگان نوبل اقتصاد تاثیرات زیادی را در جلوگیری از شکلگیری بحرانهای مالی و کاهش ریسک بانکداری مدرن شده است اما همچنان انتقادات بزرگی نسبت به سیستم بانکداری نوین وجود دارد. همچنین انتقاداتی هم به برخی یافتههای این محققان وارد است.
به گفته این سه پژوهشگر هجومهای بانکی منجر به شکست بانکها میشود اما سوال اصلی این است که کدام ضعف سیستم بانکداری منجر به هجومهای بانکی میشود؟ در نگاه اول بنظر میرسد هجوم بانکی به دلیل عدم اطمینان مردم نسبت به حفظ سپرده آنها در بانک است در صورتیکه اینگونه نیست و مسئله اصلی عدمانعطاف پذیری بانکها در برابر بحرانهای مالی است که منجر به هجوم بانکی میشود.
زمانی که رکود و یا یک بحران مالی در اقتصاد وجود داشته باشد ریسک نکول وامهای بانکی افزایش مییابد. به دلیل اینکه بخش قرضگیرنده با مشکلاتی در کسبوکار خود مواجه میشود که باعث ناتوانی او در بازپرداخت بدهی خود میشود. در این صورت نگرانی سپردهگذاران افزایش مییابد و به سمت بانک هجوم میآورند. در صورتی که به هر دلیلی این هجوم گسترده باشد حتی بیمهها هم در نتیجه بیمه سپردهگذاری با بحران مواجه میشوند. و با بیمه کردن سپردهگذاری در واقع شکست بانکها را به بیمهها نیز منتقل کردهایم.
بعلاوه استفاده از کمک بانکمرکزی در زمان بحران مالی گرچه یک راه است اما بررسی علل شکلگیری بحران، جلوگیری کامل از آن و از بین رفتن آسیبهایی که این کمکها به جامعه وارد میکند هم مسئله مهمی است که به آن پرداخته نشده است. کمکهای بانک مرکزی به بانکها در شرایط بحران اغلب به صورت مستقیم موجب افزایش نقدینگی و تورم در جامعه میشود که به تمام افراد جامعه حتی افرادی که با بانکها در ارتباط نیستند، آسیب میرساند. در واقع سوالات اساسی در رابطه بانکها مطرح میشود. اینکه آیا خلق پول بانک ها قانونی است؟ و یا به چه دلیل تمام افراد جامعه باید آسیب های بحرانی که بانکها با آن مواجه هستند و حتی خودشان عاملی برای به وجود آمدن آن هستند را بپذیرند؟
بنظر میرسد حتی با انجام چنین تحقیقاتی هنوز انتقاداتی در رابطه با سیستم بانکداری وجود دارد که برطرف نشده است و نیازمند این هستیم تا با نگاهی عمیقتر به سیستم بانکداری، ساختار آن را اصلاح کنیم تا آسیب بحرانهایی را که به واسطه بانکها با آن مواجه هستیم به طور کامل از بین برود. میتوان گفت احتمال شکلگیری بحران های مالی وجود دارد و نگرانیها در مورد آن هنوز برطرف نشده است.
نظر شما