به گزارش بازار به نقل از ایبنا، حسن گلمرادی، استاد دانشگاه در یادداشتی نوشت: مفهوم استقلال بانک مرکزی از دهه ۱۹۷۰مطرح شد. تا قبل از بحران مالی سال ۲۰۰۸، مفهوم استقلال بانک مرکزی به معنی استقلال در دستیابی به ثبات قیمت ها بود و روی این موضوع تاکید می شد که سیاستمداران نتوانند روی اهداف و افراد در بانک مرکزی اثر بگذارند بنابراین بیشتر روی استقلال سیاسی تاکید می شد. استقلال بیشتر بانک مرکزی از دولت، ثبات نسبی بیشتر قیمت ها و موفقیت سیاست هدفگذاری بانک مرکزی را به دنبال داشت. بعد از بحران مالی سال ۲۰۰۸ مدل بانک مرکزی و نگاه سنتی به وظایف آن تغییر کرد و حتی تابوی استقلال بانک مرکزی به مفهوم استقلال سیاسی شکسته شد و خیلی از طرفداران استقلال بانک مرکزی به مفهوم سنتی آن از نظریات قبلی عقب نشستند. بحران مالی سال ۲۰۰۸ نشان داد که نگاه قبلی به بانک مرکزی کافی نیست و بانک های مرکزی بایستی هم در اهداف و هم در عملیات تغییراتی در ساختار و کارکرد داشته باشند. به عبارت دیگر مدل کسب و کار بانک های مرکزی و معماری آنها دچار تغییرات اساسی شد. استقلال بانک مرکزی به مفهوم استقلال سیاسی از دولت اهمیت خود را از دست داد و بانک های مرکزی خواستار دامنه وسیع تری از قدرت و حتی مداخله دولت ها شدند. بانک های مرکزی درک کردند که برای مقابله با بحران های پیش رو و اثر بخشی بیشتر به دخالت و کمک دولت و هماهنگی میان سیاست مالی و پولی نیاز دارند. بنابراین اجماع قبلی و مفهوم سنتی استقلال بانک مرکزی تغییر کرد و اثر گذاری حداکثر از طریق ارتباط و هماهنگی متقابل سیاست مالی و پولی و تجهیز بانک های مرکزی به ابزارهای نوین مدیریت بحران در اولویت قرار گرفت.
بنابراین تا قبل از بحران مالی سال ۲۰۰۸ اجماع کلی روی استقلال بانک مرکزی به مفهوم استقلال سیاسی و استقلال سیاست پولی از سیاست مالی و بودجه ای دولت در جهت دستیابی به ثبات قیمت و هدفگذاری تورمی وجود داشت. در این نگاه اولیه موضوع نظارت موسسات مالی بر اساس سیاست احتیاطی خرد نظیرمدیریت ریسک اعتباری و نقدینگی و عملیاتی بو د و ثبات قیمت به طور ضمنی و آشکار از دل مفهوم استقلال سیاسی بانک مرکزی پیگیری می شد.
با بروز بحران ۲۰۰۸ مشکلات نگاه سنتی به استقلال بانک مرکزی آشکار شد. بانک های مرکزی به جعبه ابزارهای متنوع تر و قدرتمند تر نیاز پیدا کردند تا بتوانند بین ثبات و رشد اقتصادی و استفاده از ظرفیت های اقتصاد بهره ببرند و در نتیجه هماهنگی و همکاری بین سیاست پولی و مالی اهمیت پیدا کرد. همچنین پس از این بحران، نگاه خرد به مدیریت ریسک تغییر کرد و مدیریت ریسک سیستماتیک و سیاست های کلان احتیاطی در مقابله با چرخه های تجاری از اهمیت بیشتر برخوردار شد. دخالت دولت در اقتصاد که قبلا طرفداران کمی داشت و حتی به صورت تابو بود و کسی جسارت مخالفت با آن را نداشت، مجددا برای خروج از بحران لازم شد و در کل یک اجماع نسبی جهانی برای استقلال به مفهوم جدید ایجاد شد.
این اتفاقات باعث شد تا مفهوم استقلال بانک مرکزی از دو جنبه مورد بررسی قرار گیرد. استقلال سیاسی و استقلال عملیاتی. استقلال سیاسی که همان کاهش قدرت مقامات سیاسی در تصمیم گیری های بانک مرکزی است به گونه ای که سیاست های بانک مرکزی تحت تاثیر تمایلات کوتاه مدت دولت ها قرار نگیرد. دوم استقلال عملیاتی به این مفهوم که عملیات بانک مرکزی بر اساس منطق اقتصادی و کار کارشناسی صورت گیرد و بانک مرکزی طوری قدرتمند شود که بتواند منطق خود را در محافل تصمیم گیری به کرسی بشناند، به عنوان مثال بتواند در مقابل درخواست اعتبار و تامین مالی کسری بودجه از طرف دولت مقاومت و قدرت کافی در جهت مخالفت با آن را داشته باشد.
با این مقدمان به نظر می رسد که استقلال بانک مرکزی چنانچه تنها به مفهوم استقلال سیاسی پیگیری شود کافی نبوده و ما را به مقصود نمی رساند و استقلال عملیاتی اهمیت بیشتری دارد، البته این موضوع نافی وجود یک حداقل هایی از استقلال سیاسی نیست و آنچه در دنیای جدید بخصوص بعد از بحران ۲۰۰۸ اهمیت پیدا کرد، استقلال بانک مرکزی به مفهوم عملیاتی آن است.
بنابراین به نظر می رسد آنجه بایستی در بحث استقلال بانک مرکزی پیگیری کرد تقویت هر دو جنبه استقلال سیاسی و عملیاتی است نه صرفا به جنبه استقلال سیاسی تاکید شود. امروزه حتی در کشورهای پیشرفته جنبه عملیاتی استقلال بانک مرکزی بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. البته در کنار استقلال بانک مرکزی بایستی تقویت حکمرانی مطلوب و اثر بخشی عملیات بانک مرکزی دنبال شود. در مجموع افزایش قدرت پاسخگویی، شفافیت و حکمرانی مطلوب در کنار افزایش استقلال بانک مرکزی(از هر دو جنبه) می تواند به کارآمدی و اثر بخشی بیشتر بانک مرکزی بیانجامد
نظر شما