۲۹ اسفند ۱۴۰۱ - ۰۹:۱۲
چالشهای پکن در آسیای مرکزی| عدم تقارن قدرت در حیاط خلوت مشترک روسیه و چین
بازار گزارش می دهد؛

چالشهای پکن در آسیای مرکزی| عدم تقارن قدرت در حیاط خلوت مشترک روسیه و چین

در حالیکه روابط سازنده چین و روسیه که بر منافع مشترک تمرکز دارد، برای امنیت آسیای مرکزی مفید است، به نفع صلح منطقه ای است که دو کشور مزیت های رقابتی خود را برای توسعه این منطقه با یکدیگر توسعه دهند.

تهمینه غمخوار؛ بازار: در سالهای اخیر با وجود توجه فزاینده برخی از بازیگران بزرگ به منطقه آسیای مرکزی، اما توسعه این منطقه از جنبه های مختلف با بادهای مخالف مواجه بوده؛ در حالی که تروریسم و بی ثباتی سیاسی منبع اصلی نگرانی برای این صفحه شطرنج قدرت های بزرگ رقیب است.

با خروج ایالات متحده از افغانستان، آینده منطقه بیش از پیش تحت تأثیر قرار گرفت، به طوری که گفتمان موسوم به «جنگ سرد جدید» در حال تبدیل شدن به یک پیش‌گویی خودپرداختی است که مانورهای ژئوپلیتیکی در منطقه را زمینه‌سازی می‌کند. در این میان، از سالهای گذشته گمانه زنی ها در خصوص تمایل و توانایی چین برای تقویت بیشتر حضور خود در توسعه و امنیت آسیای مرکزی در سطح بین المللی منتشر شد که این تحولات نیاز مبرمی به ارزیابی چالش های توسعه در آسیای مرکزی در زمینه نفوذ فزاینده چین در منطقه را نشان می دهد.

آسیای مرکزی به چند دلیل برای چین اهمیت استراتژیک دارد؛ آسیای مرکزی یکی از مهم ترین مناطق چین از نظر اقتصادی، سیاسی و امنیتی است و نقش این کشور در منطقه به طور دائم در حال افزایش است. چین، همچنان یک شریک تجاری کلیدی برای تمام جمهوری های این منطقه محسوب می شود، ضمن اینکه سرمایه گذاری های قابل توجهی را ارائه کرده است. کشورهای آسیای مرکزی نیز به نوبه خود از ابتکارات و استراتژی های بزرگ چین حمایت کرده و فعالانه در اجرای آنها مشارکت می کنند.

به عبارت دیگر، از نظر اقتصادی، چین از طریق منطقه خودمختار سین کیانگ به این منطقه متصل شده و از سال ۱۹۹۱، سرمایه گذاری خود را در آسیای مرکزی پس از شوروی بیش از ۱۰۰ برابر افزایش داده است. از منظر مسائل جغرافیایی، مرزهای مشترک چین با قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان بیش از ۳۳۰۰ کیلومتر است که فرصت‌ های بزرگ و البته چالش‌ های امنیتی مانند تروریسم، قاچاق مواد مخدر و مهاجرت غیرقانونی را ارائه می‌دهد. این منطقه غنی از منابع همچنین از نظر استراتژیک ابزار مهمی برای چین به منظور تنوع بخشیدن به منابع تامین انرژی خود است که قبلاً عمدتاً به خاورمیانه و خلیج فارس متکی بوده است.

در طول دهه گذشته، استراتژی چین توسط «ابتکار کمربند و جاده» که در آن آسیای مرکزی یک چهارراه مهم و از طرفی پر خطر برای نفوذ جهانی چین در حال گسترش است، بیشتر تحقق یافته است. پروژه کمربند_جاده تنها یک پروژه سیاست خارجی نیست، بلکه سرمایه‌گذاری چین در زیرساخت‌های خارج از کشور می‌تواند به انتقال منابع و کالا بین چین و آسیای مرکزی و از طرفی توسعه داخلی چینی ها کمک کند.

در همین راستا، ظهور چین در آسیای مرکزی به شدت پویایی قدرت در منطقه را تغییر داده است.از طریق پروژه جاده ابریشم جدید، چین به ۲۶ تریلیون دلار مورد نیاز برای سرمایه گذاری زیرساختی در آسیا تا سال ۲۰۳۰ کمک خواهد کرد که همچنین می تواند به حل مشکل ظرفیت مازاد پکن کمک کند. با این حال، استراتژی سرمایه‌گذاری چین در آسیای مرکزی اخیراً از پروژه‌های زیرساختی بزرگ به تولید تغییر کرده و تنوع سبدهای اقتصادی با انتظارات کشورهای آسیای مرکزی مطابقت دارد.

در برابر این بکگراند، درک چالش‌ها و فرصت‌های جدید ناشی از تغییر پویایی‌های سیاسی و اقتصادی در منطقه نیز ضروری است. بر همین اساس، در ادامه به بررسی چشم‌انداز ژئوپلیتیکی در حال تغییر آسیای مرکزی در چارچوب تقابل‌های ایدئولوژیک جهانی و بازی بزرگ منطقه‌ای بین روسیه و چین می پردازیم.

رقابت چین و روسیه در عین تمرکز بر منافع مشترک

با توجه به تغییر شدید چشم انداز ژئوپلیتیکی، نقش دو قدرت بزرگ یعنی چین و روسیه را نمی توان دست کم گرفت. روابط آنها کلید ثبات در آسیای مرکزی است. در مواجهه با صحبت از یک «جنگ سرد جدید»، روسیه و چین به یکدیگر نزدیک شده اند، زیرا امریکا هر دو را منبع تهدیدات امنیتی می‌داند، و از طرفی زمانی که ایالات متحده همچنان به‌عنوان رقیب اصلی هر دو کشور باقی بماند، آنها منافع مشترک بیشتری نسبت به مناطق احتمالی درگیری دارند.

روسیه و چین دارای نگرانی های یکسانی در مورد انقلاب های رنگی که توسط سیستم بین المللی به رهبری ایالات متحده تداوم یافته و تعدادی از دولت های پس از شوروی را سرنگون کرده، هستند.انقلاب های رنگی در اوکراین و قرقیزستان و کشتار اندیجان در ازبکستان در سال ۲۰۰۵، روسیه را بیشتر به آغوش کشیدن سازمان همکاری شانگهای سوق داد و این کشور را ترغیب کرد تا فعالانه تر در همکاری های ضد تروریسم در منطقه مشارکت کند.

به عبارت دیگر، هر دو کشور نگران هر گونه طرح استراتژیک آمریکا در مناطق غنی از منابع در مرزهای خود هستند. از آنجایی که ایالات متحده به طور فعال در شرق آسیا درگیر شده و شروع به لابی کردن برای گسترش ناتو در گرجستان و اوکراین کرده است، روسیه و چین از نظر استراتژیک همسو تر شده اند، در حالی که این تمایل از زمان جنگ روسیه و اوکراین در فوریه ۲۰۲۲ آشکارتر شده است.

با وجود منافع مشترک، ناظران اغلب روابط چین و روسیه را موقتی و شکننده می دانند. در واقع، از آنجایی که روابط چین و روسیه بیشتر بر اساس منافع است تا هویت، خروج ایالات متحده از افغانستان نشان دهنده تغییر قابل توجهی در پویایی سیاسی در منطقه است که در این زمینه، روسیه چندان مشتاق حضور چین در منطقه نبوده است. یکی از دلایل این امر این است که در حالی که سازمان همکاری شانگهای، توسط چین و روسیه رهبری می شود، چین در اجرای مانورهای نظامی در این چارچوب فعال بوده و آن را به رقیب بالقوه سازمان پیمان امنیت جمعی به رهبری روسیه تبدیل کرده است. با این وجود، اگرچه شانگهای شامل همه اعضای سازمان پیمان امنیت جمعی در آسیای مرکزی به اضافه روسیه، چین، هند و پاکستان است، اما این موضوع تسلط روسیه را از نظر دفاع نظامی در منطقه به چالش نمی‌کشد.

از سوی دیگر، نگرانی هایی در مورد یک پایگاه نظامی ادعایی در تاجیکستان وجود دارد که توسط چین تامین مالی و ساخته شده است. برخی از گزارشها نشان می دهد که این پایگاه که بین وزارت کشور تاجیکستان و وزارت امنیت عمومی چین، با تامین مالی به ارزش ۱۰ میلیون دلار از سوی چین منعقد شده، بر مبارزه با تروریسم در بحبوحه نگرانی های ناشی از بی ثباتی در افغانستان تمرکز خواهد کرد. با این حال، چنین گزارش هایی توسط چین و تاجیکستان رد شده است.

افزون بر این، سیاست دفاعی چین پیش بینی می کند که پکن هیچ پایگاه نظامی در خارج از کشور ایجاد نخواهد کرد و پایگاه در جیبوتی به عنوان یک پایگاه لجستیکی در نظر گرفته شده است. بنابراین، اگرچه ممکن است همکاری نظامی بین چین و تاجیکستان وجود داشته باشد، اما احتمالاً در چارچوب های منطقه ای موجود انجام می شود. ایجاد علنی پایگاه نظامی نقض آشکار سیاست دفاعی خود چین است که نشانه ای از تغییر عمده در رویکرد چین و سطح نفوذ مورد نظر چین در آسیای مرکزی خواهد بود.

عدم تقارن قدرت در منطقه با عدم تقارن اقتصادی تشدید می شود

با این وجود، این مورد نشان می‌دهد که اگرچه چین به دلیل عدم مداخله‌گری در زمینه همکاری‌های نظامی منطقه‌ای محدود شده، اما نگرانی‌هایی در رابطه با تعمیق تعامل نظامی آن در منطقه وجود دارد. بر همین اساس، محدوده محدود چین برای همکاری نظامی با آسیای مرکزی تهدیدی برای روسیه محسوب نمی‌شود، زیرا این کشور روابط کاری نزدیک با تاجیکستان در چارچوب سازمان پیمان امنیت جمعی دارد. علاوه بر این، روسیه احساس خطر نمی کند، زیرا پکن به دنبال کاهش نفوذ روسیه نیست؛ فعالیت های نظامی پکن در منطقه در جهت تامین منافع امنیتی خود است.

دلیل دوم اینکه روسیه چندان مشتاق حضور چین در منطقه نبوده، این است که عدم تقارن قدرت در منطقه با عدم تقارن اقتصادی تشدید می شود. چین به طور فزاینده ای در آسیای مرکزی نفوذ کرده و اقتصاد آن هشت برابر روسیه است. از آنجایی که سازمان همکاری شانگهای در کارزار خود برای سرکوب تحرکات تروریست‌ها در آسیای مرکزی به نتایج قابل توجهی دست یافته، همکاری اقتصادی به ناچار در دستور کار این سازمان قرار گرفته است. همچنین، نقش شانگهای در تسهیل توسعه اقتصادی توسط دبیر کل آن، ولادیمیر اماموویچ نوروف، تأیید شده که سرمایه گذاری به یک دستور کار مهم در سازمان همکاری شانگهای تبدیل شده است.

از طرفی، اتحادیه اقتصادی اوراسیا به رهبری روسیه تحت الشعاع ابتکار یک کمربند_یک جاده چین قرار گرفته است. مشارکت بزرگ اوراسیا، که توسط پوتین در سال ۲۰۱۶ پیشنهاد شد، به دنبال تعمیق مشارکت اقتصادی روسیه در سراسر اوراسیا و تحکیم بیشتر دسترسی روسیه در شرق دور است؛ در حالی که گفتگو با نخبگان روسی و قزاقستانی نشان دهنده بدبینی نسبت به مشارکت اوراسیای بزرگ روسیه، و بر عکس نظرات متفاوت بیشتر با دیدگاه های مثبت و حمایتی از کمربند_جاده چین مطرح است.

هر گونه تغییر احتمالی در سیاست ایالات متحده احتمالاً نسبت به نگرانی روسیه در مورد قاطعیت فزاینده چین، بازدارندگی کمتری برای نزدیکی بیشتر روسیه و چین خواهد داشت

با افزایش سرمایه گذاری چین در آسیای مرکزی، عدم تقارن قدرت بین روسیه و چین، احتمالاً موجب ناامنی روسیه می شود. چین یکی از فعالان اصلی ژئواکونومیک است که قدرت اقتصادی آن، به عنوان اهرمی در القای رفتار مطلوب به کشورهای آسیای مرکزی در نظر گرفته می شود. چین با داشتن «دست بالا در روابط»، اکنون این توانایی را دارد که «به قیمت روسیه رشد کند»؛ اگرچه ممکن است تصمیم بگیرد این کار را انجام ندهد.

این عدم تقارن قدرت احتمالاً با تحریم‌های اعمال شده علیه روسیه به دلیل جنگ اوکراین، اگر بدتر نشود، ادامه خواهد یافت؛ اگرچه رشد چین نیز به دلیل سیاست‌های صفر کووید آن کاهش یافته است. این عدم تقارن قدرت در حال تغییر، چالشی کمتر از مانور ژئوپلیتیک ایالات متحده در منطقه ایجاد می کند. هر گونه تغییر احتمالی در سیاست ایالات متحده احتمالاً نسبت به نگرانی روسیه در مورد قاطعیت فزاینده چین، عامل بازدارنده کمتری برای نزدیکی بیشتر روسیه و چین خواهد بود.

با کاهش نفوذ آمریکا در منطقه، رقابت ژئوپلیتیکی بین دو قدرت به طور بالقوه در حال بی ثبات شدن است. اگر آنها تصمیم بگیرند از جناح‌های مختلف حمایت کنند تا قدرت منطقه‌ای خود را نشان دهند، این موضوع فرصت‌هایی را برای تروریست‌ها ایجاد می‌کند تا ایدئولوژی افراطی و خشونت را در حیاط خلوت مشترک روسیه و چین گسترش دهند. علاوه بر این، واگرایی منافع چین و روسیه، به ویژه در مورد انرژی و یکپارچگی اقتصادی در آسیای مرکزی، می تواند در حوادثی مانند بحران گرجستان آشکار شود.

در این میان، قدرت طلبی روسیه در تضاد با گسترش نفوذ چین در عرصه انرژی تلقی می شود. در سال ۲۰۰۹، تکمیل خطوط لوله به چین، انحصار روسیه در خروجی های انرژی برای منطقه را شکست. در حالی که «منطقه‌گرایی جدید» مبتنی بر منافع چین دارای محدودیت‌هایی است، نسبت به منطقه‌گرایی مبتنی بر هویت سنتی، که اتحادیه اروپا نمونه آن است، انعطاف‌پذیرتر است. این موضوع بدان معناست که موانع زبانی و فرهنگی برای روابط سه جانبه بین چین، روسیه و آسیای مرکزی کمتر از آنچه در اتحادیه اروپا بوده، مشکل ساز است.

به طور کلی، روابط سازنده چین و روسیه که بر منافع مشترک تمرکز دارد، برای امنیت منطقه مفید است. چارچوب‌های منطقه‌ای تحت رهبری دو کشور ممکن است رقابتی شوند، اما، با این حال، به نفع صلح منطقه ای است که دو کشور مزیت های رقابتی خود را برای توسعه منطقه با یکدیگر توسعه دهند.

پذیرش و چالشهای نفوذ چین در آسیای مرکزی

کشورهای آسیای مرکزی تحت الشعاع بحث های رقابت بین قدرت های بزرگ قرار گرفته اند؛ در حالی که نگرش این جمهوری ها برای چین به منظور تنظیم دقیق استراتژی توسعه خود در منطقه مهم است. گسترش نفوذ چین در منطقه به تدریج درک مردم محلی از چین را تغییر داده است، زیرا دیدگاه‌های نامطلوب و کلیشه های منفی نسبت به این کشور از دیرباز در منطقه وجود داشته که قبل از دهه ۱۹۸۰، توسط دستگاههای تبلیغاتی شوروی منتشر شده است. از زمان شیوع کووید-۱۹ نیز، تئوری‌های توطئه در مورد منشا ویروس، نژادپرستی ضد چینی را در سراسر جهان تشدید کرده است.

آسیای مرکزی که در حال حاضر یک میدان نبرد ژئوپلیتیکی است، پس از همه گیری، به عرصه ای برای رقابت بیشتر چین و روسیه از نظر «دیپلماسی واکسن» تبدیل شده است. در حالی که کشورهای آسیای مرکزی از روابط نزدیک با روسیه به عنوان جمهوری‌های شوروی سابق برخوردار هستند، آنها همچنین از طریق سازمان‌ها و پلتفرم‌های منطقه‌ای با سیاست خارجی تهاجمی روسیه مقابله کرده‌اند که به تنوع بخشی در روابط آنها برای مهار نفوذ فزاینده روسیه در منطقه کمک می‌کند.

با حضور مسلط فزاینده چین در آسیای مرکزی، این کشورها به استفاده از چارچوب های منطقه ای برای اهداف مصون سازی در جهت ایجاد تعادل در ظهور چین ادامه خواهند داد. احساسات ضد چینی کنونی جهانی چالش های بیشتری را برای چین ایجاد کرده تا حضور خود را به عنوان یک قدرت منطقه ای مسئول در آسیای مرکزی تثبیت کند. قدرت رو به رشد اقتصادی این کشور و نفوذ جهانی آن می تواند به عنوان تهدید در نظر گرفته شود؛ در حالی که تعداد بی سابقه ای از مردم دیدگاه های نامطلوب نسبت به چین داشته باشند.

اگرچه دولت های آسیای مرکزی به طور کلی روابط خوبی با دولت چین دارند، افکار عمومی محدودیت هایی را برای این دولت ها ایجاد می کند. به عنوان مثال، قزاقستان شاهد یک سری اعتراضات علیه اصلاحات ارضی برنامه ریزی شده در سال ۲۰۱۶ و اعتراضاتی علیه شرکت های چینی بود. به طور مشابه، داده های نظرسنجی در آسیای مرکزی نشان دهنده مخالفت فزاینده در ازبکستان با توسعه انرژی و زیرساخت چین در منطقه بوده است. علاوه بر این، اگرچه افسانه «دیپلماسی تله بدهی» نادیده گرفته شده است، اما این نگرانی وجود دارد که مکانیزم وام دهی یک کمربند_یک جاده؛ خطر وابستگی به بدهی را به طور کلی در آسیای مرکزی را افزایش دهد؛ در حالی که وابستگی به بدهی نه تنها برای کشورهای پذیرنده بلکه برای چین نیز نگران کننده است. در همین راستا، کووید-۱۹ بر کشورهای آسیای مرکزی فشار آورده تا بدهی‌های چین را پرداخت کنند.

عامل دیگری که ممکن است بر استقبال آسیای مرکزی از نفوذ چین تأثیر بگذارد، رسانه های روسیه هستند. با توجه به تأثیر رسانه های روسیه بر آسیای مرکزی، نگرش آنها نسبت به پکن نیز، چهره چین در منطقه را به چالش می کشد. از طرفی، قدرت اقتصادی رو به رشد چین در منطقه تقاضا برای یادگیری زبان چینی را افزایش داده است. این روند هم در مدارس و هم در شرکت های آموزش خصوصی دیده می شود. به عنوان مثال، زبان چینی در مدارس تاجیکستان بیشتر از از زبان روسی طرفدار دارد. این موضوع نشان می دهد که در دوران شی، چین سرمایه گذاری زیادی در چارچوب سازمان همکاری شانگهای در دیپلماسی آموزشی انجام داده است.

در اوایل سال ۲۰۱۳، شی جین پینگ از دانشگاه نظربایف بازدید و ۳۰هزار بورسیه تحصیلی ارائه کرد و از ۱۰ هزار معلم و دانشجوی موسسه کنفوسیوس دعوت کرد تا از چین بازدید کنند. از آن زمان، تعداد دانشجویان از کشورهای آسیای مرکزی که بورسیه های دولتی چین دریافت می کنند، به طور مداوم افزایش یافته است. همچنین، موفقیت هایی در پرورش دیدگاه های مثبت نسبت به چین در میان دانش آموزان آسیای مرکزی حاصل شده است.

با وجود تلاش‌ها برای ارتقای دیپلماسی آموزشی، یادگیری زبان چینی چالش‌های بزرگی را نیز به همراه دارد، زیرا از خانواده زبانی متفاوتی نسبت به خانواده زبان‌های ترکی و اسلاوی غالب در منطقه است و بسیاری از دانش‌آموزان فقط سطح مبتدی را تکمیل می‌کنند.این امر با یک «تفاوت تمدنی» و «موانع فرهنگی غیرقابل عبور» بین آسیای مرکزی و چین ترکیب شده است. در حالی که «منطقه‌گرایی جدید» چین در آسیای مرکزی مبتنی بر منافع است، عوامل هویتی همچنان نقش دارند. با توجه به تعامل مبتنی بر منافع چین با آسیای مرکزی، خطرات مرتبط با هویت، چالشی فوری برای استراتژی ژئواکونومیک چین در منطقه ایجاد نمی کند.

تا به امروز، همه کشورهای آسیای مرکزی از سیاست قومی چین در سین کیانگ حمایت کرده اند، اما، در دراز مدت، بی اعتمادی مبتنی بر هویت ممکن است نفوذ چین را در همکاری اقتصادی محدود کند. این موضوع یک عامل بالقوه است که ممکن است چین را از تبدیل یک قدرت اقتصادی در منطقه به اهرم واقعی در موضوعات بحث برانگیز مانند رویکرد آن به جمعیت اویغور در کشورهای آسیای مرکزی باز دارد.

کد خبر: ۲۱۰٬۱۵۵

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha